چکیده
شواهد بسیاری است که افلاطون و ارسطو و حتی سقراط از اندیشه شرق و بویژه ایران تأثیر پذیرفتهاند. این مهم متأثر از دو رویداد بود. ابتدا، اوضاع آن زمانه یونان، مراوده یونانیان و ملل شرق خصوصاً ایرانیان، تردد مغها به آسیای صغیر و سفر متفکران یونانی به کشورهای شرق زمینه این آشنایی را مهیا کرد. دوم، ویژگیهای والای شاهآرمانی ایران که همواره مبنای اندیشگی دینی و سیاسی دولت ایرانی محسوب میشد. شاهی خوب، باآیین و دادگر مقامی بوده است که فضیلتهای بایسته آن به کمالات الهی شباهت و نزدیکی تام داشته؛ شاه راستین و شایسته، که برگزیده خدا و نزدیکترین کس به او شناخته شده است، باید مظهر صفات خداوند و نماینده اراده او روی زمین باشد.
این مقاله میکوشد با روش تطبیقی به این سؤال اساسی پاسخ داده شود که فیلسوف شاه در مدینه آرمانی افلاطونی چه نسبیتی با شاهآرمانی در اندیشه ایرانشهری دارد.
کلیدواژه ها
افلاطون، فیلسوفشاه، شاهآرمانی، ایران باستان
مقدمه
آمده است کورش پس از تعیین جانشین و ترغیب پسران خود به اتحاد، به آنان چنین توصیه مینماید: "بر شماست که پس از خدایان همه مردم و نژاد آیندگان را گرامی دارید؛ زیرا خدایان شما را به پشت پردههای ظلالم در گمنامی نمیهِلند و کردارهاتان ناگزیر برای ابد از چشم مردمان پنهان نخواهد ماند. اگر کارها راست و نیکو و از روی دادگری باشد قدرت و شوکت شما بر همگان معلوم خواهد شد ولی چنانکه به کردار بد و بیدادگری بیندیشید و با همدیگر دشمنی و کینهتوزی کنید مردمان بر شما ایمن نخواهند بود" (کریستن سن،1350: 101).
اگر ما کتابهایی را که به زبان فارسی درباره افلاطون و تأثیر آن بر فلاسفه شرقی نگاشته شده است، گردآوری نماییم، کتابخانهای نسبتاً بزرگ از آن حاصل خواهد شد، اما درباره تأثیر جهانبینی ایرانی بر فلسفه غرب گاهی بهندرت مطلبی یافت میشود؛ چه رسد به تأثیر فرهنگ و جهانبینی ایران بر یکایک فلاسفه دوره کلاسیک غرب، ازجمله بر افلاطون. با کمی دقت و مطالعه بیشتر متوجه میشویم وقتی که کتب ایرانی و یا غربی مربوط به تاریخ فلسفه را به دست میگیریم، عادت در این نوع کتب بر این بوده و هست که تاریخ فلسفه را از یونان آغاز کنند. تمام خاورزمین، فرهنگ، فلسفه و جهانبینیاش تنها در چند سطر کوتاه و گذرا بیان میشود.
مضاعف بر مطالب فوق حقیقت دردناک آن است که در میان بعضی از اساتید دانشگاهی و پژوهشگران ایرانی هستند کسانی که اصلاً اعتقادی به طرح چنین موضوعاتی ندارند، در نتیجه هیچ تلاشی در جهت کشف حقایق تاریخی انجام نمیشود. نکته قابل تأمل این است که اندک منابع موجود درباره رابطه اندیشه افلاطون با آراء و افکار ایرانی، همگی بنای کار خود را بر ادبیات دینی زردشتی، خاص نوشتههای پهلوی، قرار دادهاند و به آداب و قواعد شاهی در ایران که نظام طبقاتی آریایی و سنن و آیینهای خاص آن استوار بوده، کمتر توجه شده است.
این مقاله به بررسی منشأ شکلگیری نظریه فیلسوف شاهافلاطونی با تأثیر از اندیشه شاهآرمانی ایران باستان میپردازد.
هدف اصلی این مقاله آن است با رهیافت مقایسهای به این سؤال پاسخ دهد که نظریه فیلسوف شاه در مدینه آرمانی افلاطون چه نسبیتی با شاهآرمانی در اندیشه ایرانشهری دارد؟
مطالعات پیشین
در خصوص پیشینه پژوهش در این حوزه چه در منابع ایرانی یا خارجی، کارهای پژوهشی گاه ارزندهای صورت گرفته است. برای مثال:
- فؤاد روحانی در کتاب جمهور افلاطون، تلاش دارد اثبات نماید که افلاطون بدون تردید معمار اصلی فلسفه سیاسی است. آموزههای او بناکننده اندیشه منسجم سیاسی است. نظریه دولت او در یک سازگاری سامانمند با قرائت او از انسان و جامعه و قرائت از عدالت و آرمان بشری قرار دارد.
- ماریا بروسیوس در کتاب ایران باستان، برخلاف اکثر تاریخنگاران اروپایی، تصویری زنده و روشن از ایرانشهری آنگونه که سزاوار است ارائه داده و دو عامل را برای تعامل و باروری تمدن غرب و شرق معرفی میکند؛ یکی جنگ و دیگری هنر و معماری.
- گئو ویدن گرن مولف کتاب دینهای ایران می باشد، این اثر توضیحی مشروح در باب آیین و رسوم دینی در ایران باستان و آرمانشناختی صفات پادشاهی و تأثیرات آن بر دیگر اقوام آن زمان دارد.
- اصغر محمودآبادی در کتاب دیپلماسی هخامنشی از مارتن تا گرانیک، تلاش دارد با ارائه تصویری روشن از ویژگیهای سیاست خارجی ایرانشهری در روابط بینالملل، تأثیر انسانمداری و نیکاندیشی آن در صحنه جهانی را اثبات کند. از همه مهمتر نویسنده در این اثر معتقد است قرنهای طولانی جریان تمدن دنیا از شرق به غرب بوده است.
- جان کورتیس در کتاب ایران باستان به روایت موزه بریتانیا به بررسی دقیق فرهنگ، قدمت، آثار و تاریخ هنر ایران باستان میپردازد، وی با اقتباس از منابع دسته اول و معتبر علمی یکی از عوامل مهم اثرگذاری ایرانشهری بر ملل دیگر را تاریخ باشکوه و منحصربهفرد ایرانیان میداند.
- جی. دوشن گیمن در کتاب واکنش غرب در برابر زردشت به یک بررسی اجمالی از دیدگاه شرقشناسان غربی به آموزههای زردشت و آیین فره ایزدی و علت اثرگذاری آن بر اندیشه دیگر متفکران میپردازد.
آنچه این پژوهش را از دیگر منابع موجود متمایز مینماید توجه و تمرکز هدفمند بر یک دوره تاریخی خاص است که با بررسی بسترهای تاریخی بهصورت علمی در تمدن ایرانشهری و اندیشه افلاطونی تلاش دارد وجوه اشتراک و اثرگذار شاهآرمانی را شناسایی و با روش مقایسهای بررسی کند.
روششناسی
روش مقایسهای در پژوهش علوم انسانی نقش و جایگاهی محوری دارد. این روش از قدیمیترین روشها در علوم سیاسی و اجتماعی اسـت کـه در صدد فهم مشابهتها و تفاوتها از طریق مقایسه است. هدف شناسایی تفاوتها در بین نظامها و رخدادهای اجتماعی- سیاسی و بررسی تأثیر این تفاوتها بر پارهای از پدیدههای اجتماعی- سیاسی مشاهدهشده در درون این نظامهاست. طرفداران این روش بر این باورند که همۀ روشها مقایسهای هستند، اما نه به این شدت، بلکه با تحلیلی علمی میتوان گفت، روش مقایسهای یکی از اصلیترین روشها در حوزة علوم انسانی، بهویژه در جامعهشناسی مقیایسهای و تاریخی، اسـت.
تفکر بدون مقایسه قابل تصور نیست و در غیاب مقایسه، هیچ اندیشه و پژوهش علمی نیز امکانپذیر نیست. روش مقایسهای، که مبتنی بر مقایسه برای فهم مشابهتها و تفاوتهاست، یکی از قدیمیترین روشها در اندیشۀ اجتماعی و سیاسی است. ارسطو به مقایسۀ میان دولتشهرهای گوناگون یونان و هرودت به مقایسـۀ میـان جهـان یونـانی و غیریونانی پرداختند (مارش و استوکر، 1378: 287).
از نکات اساسی در پژوهش مقایسهای مسئلۀ معادلسازی تاریخی و فضایی است؛ زیرا پژوهشگر هنگام مقایسۀ جوامع گوناگون یـا حتی به هنگام مقایسۀ یک دورة تاریخی در یک سرزمین با دورهای دیگر در همان سرزمین با مسـئله هـم ارزی یـا معـادلسازی روبهرو میشود. آیا پدیدههای بهظاهر مشابه در دو جامعۀ گوناگون یا در دو دورة متفاوت تاریخی واقعاً مشابهاند و معنـایی یکسـان دارند؟ (امامی، 1386: 415).رز (1991) در حوزة علوم سیاسی، روش مقایسهای را شیوهای تعریف میکند که بهصورت نظاممند تلاش میکند با ارائۀ مدارک تجربی، واقعیتهای سیاسی را با یکدیگر مقایسه کند (مک کی و مارش، به نقـل از رز، 1378: 281).
نویسندگان میکوشند تا با استفاده از روش تطبیقی به تبیین کنترل نظاممند متغیرهای مورد مطالعه بپردازند و از طریق تحلیل علل چندگانه و تعامل بین متغیرها به دنبال درک و تبیین سلسله زنجیره عملی برای بررسی فرضیه مقاله باشند.
سوانح احوال و زمانه افلاطون
آریستوکلس یا افلاطون در سال 427 پیش از میلاد در خانواده اشرافی در آتن به دنیا آمد. هنوز کودک بود که پدرش آریستن مرد و مادرش پریکتیونه با پیری لامب از دوستان نزدیک پریکلس رهبر آتن، ازدواج کرد. او در خانوادهای اشرافی و زیردست ناپدری سیاست را آموخت. افلاطون از کودکی عاشق شعر بود، اما وقتی به فلسفه علاقه پیدا کرد اشعارش را سوزاند (عالم، 1389: 77).
میتوان زندگی افلاطون را به سه دوره تقسیم کرد: اول: شاگردی سقراط؛ دوم: رفتن از آتن و سفر به کشورهای دیگر؛ سوم: بازگشت به آتن. افلاطون که در جشنی با سقراط آشنا شد و در کلاسهای بحثوجدل او شرکت کرد، عاشق و وابسته به او شد (روحانی، 1388: 20). افلاطون در زمانی میزیست که آتن مرکز فرهنگی یونان از لحاظ سیاسی، اجتماعی و فکری دستخوش سختترین بحرانها بود، از قبیل شکست آتن از اسپارت، اعدام سقراط، تنزل اخلاقی و فردگرایی روزافزون، بهویژه ضعف دموکراسی آتن که به سبب نقش تودهها به هرجومرج و انحطاط گراییده بود (پولادی، 1382: 40- 41).
به نظر افلاطون، ورشکستگی (دولت، شهر) آتن با تراژدی یک زندگی حقیقی آشکارتر شد. منظور او محاکمه و اعدام سقراط بود. مردی که برای افلاطون و برای عدۀ زیادی از متفکران یکی از عاقلترین و بهترین مردان روی زمین بود (اسپریگنز، 1389: 72).
افلاطون برای نجات سقراط از مرگ بسیار تلاش کرد ولی موفق نشد. سقراط اعدام شد و او دموکراسی را سبب مرگ دانست و به خاطر همین از سیاست نفرت پیدا کرد (عالم، 1389: 78).
افلاطون برای مدتها سیاست شهر آتن را مورد بررسی قرار داد. او امیدوار بود با این کار نقش فعالی در سیاست جامعهاش بازی کند. در مشاهداتش از سیاست در شهر آتن به ضعفها و مشکلات زیادی برخورد کرد؛ اما آنچه او را بیش از همه تکان داد و به مطالعۀ منظمی از سیاست جامعه وادارش کرد محاکمه و اعدام سقراط بود. برای افلاطون واضح بود که جامعۀ مبتنی بر عدالت نمیتوانست به چنین جنایتی دست بزند. لذا به این نتیجه رسید که جامعۀ آتن، که او در آن زندگی میکند، باید به بیماری وخیم اخلاقی دچار باشد و بهویژه زمامداران و رهبران سیاسی، باید آدمهای فاسدی باشند (اسپریگنز، 1389: 136).
وقتی آتن که ثروتمندتر و بهظاهر قدرتمندتر از اسپارت بود، از این دولتشهر شکست خورد، اولین چیزی که به ذهن مردم و اهل تفکر یونان رسید، این بود که مایه قدرت اسپارت شیوه تربیت آن است. لذا متفکران در مورد رابطه تربیت عمومی و نقش دولت به تأمل و تفکر بیشتر روی آوردند. مسئله مهم دیگری که مسئلهای جهانی بود، بحرانی بود که اعتبار اسطوره و دین را درگیر کرده بود، لذا جامعه آتنی هم درصدد بود تا پشتوانه تازهای برای وجه اَندیشگی و معنوی زندگی جمعی و دولت تدارک ببیند. این پشتوانۀ تازه باید برخی از ارزشهای سنتی پشتیبان زندگی جمعی را در قالبی نو احیا کند (پولادی، 1382: 44-45).
راههای آشنایی یونانیان با ایرانیان
مراوده یونانیان با ایرانیان از زمانهای دور
با توجه به ذکر نام اِسپیتما و اسفنددات (اسفندیار) در کتاب تاریخ کتزیاس میتوان استنباط کرد که حدود 400 سال پیش از میلاد مادها و پارسیان با سنتها و داستانهای ایران شرقی آشنایی داشتهاند؛ زیرا اسپیتما نام خانوادگی زردشت و اسفنددات یکی از پهلوانان افسانهای اوستایی است (کریستن سن، 1350: 105).
لهراسب در پایان پادشاهی خود، که در طول آن هیچگونه رویداد مهمی اتفاق نیفتاده بود، به نفع پسرش گشتاسب از سلطنت کنارهگیری کرد و گشتاسب که از پی ماجرایی عشقی به روم (یونان) رفته بود دوباره به ایران بازگشت و آیین نو را که زردشت، پیامبر آن بود پذیرفت (کریستن سن،1350: 26). بعضی از محققان اروپایی معتقدند که افکار ایرانی پیش از زمان سقراط به یونان راه یافته، و تأثیرات آن در نظرات نخستین حکمای یونان، چون فرکودس، فیثاغورس، هراکلیتوس و نیز در عقاید مذهبی اورفئوسی قابل ملاحظه است (مجتبایی، 1351: 152- 153).
در زمان کوروش این ارتباط نهتنها تجاری بلکه سیاسی بود. بسیاری از این تبادل اندیشه از طریق یونانیانی صورت گرفت که در ایران کار میکردند؛ برای مثال، کتزیاس 17 سال طبیب شاهنشاه ایران بوده و حتماً دسترسی به دفتر بایگانی مهم سلطنتی داشته است. یا در زمان کوروش کبیر بهلحاظ شایستگی و کاردانی که داشت، بعضی مشاغل سیاسی، نظامی، اجتماعی را به یونانیان واگذار کرد، تا جایی که یونانیان را به فرماندهی میگمارد؛ از جمله دانیال به وزارت و بانو آرتِمیز به فرماندهی نیروی دریایی رسید (ویلهلم، 1386: 66-67 و 81).
سوفسطها یکی دیگر از عوامل گرایش یونانیان به اندیشه ایران میباشند. سوفسطها نخستین آموزگاران آتن بودند که به خانه شاگردانشان میرفتند و در مقابل آموزش، دستمزد میگرفتند (عالم، 1389: 46). افلاطون اعتقاد داشت: سوفسطها دکاندارانی هستند که متاعشان غذای روح، یعنی دانش است. آنها لافزنی هستند که به شاگردان خود میآموزند هرکس میتواند به همه علوم و هنرها احاطه یابد و آنها را به کار بندد (ضیمران، 1389: 136).
آموزشهای آنها بهقدر کافی بر رشد اندیشههای سیاسی کمک کرد و روحیة تازهای به وجود آورد. عوامل پیدایش این روحیه در بخش پایانی سده پنجم پیش از میلاد پس از شکستی که به سپاه ایران در جنگ ماراتن در 490پ.م داد، هدایتگر شهرهای دیگر یونان شد. پس از جنگ با ایرانیها بیداری اجتماعی و سیاسی گستردهای در یونان بهویژه آتن رخ داد. ارسطو در توضیح این وضع نوشت: چون از بادۀ پیروزی، پیش و پس از جنگ های با ایران سرمست شدند، در پی آموختن همه گونههای دانش برآمدند (عالم، 1389: 47).
جنگهای یونان و ایران یکی دیگر از دلایل تأثیرپذیری یونانیان بود. راسل اعتقاد دارد: دوران عظمت آتن از زمان جنگ یونان و ایران در سال (480-490) پ.م آغاز میشود. پیروزی آتن بر داریوش در ماراتون (490) پ.م و پیروزی نیروی دریایی متحد یونانیان بر خشایار شاه (480) پ.م بود. پسر و جانشین داریوش،آتن را که رهبر جنگ با ایرانیان بود صاحب حیثیت و آبروی بسیار ساخت (راسل، 1365: 105).
بعد از مدتی، آتن در 27 سپتامبر 480پ.م بدون مقاومت به تصرف ایران درآمد، سی سال پس از جنگهای یونان و ایران، سرانجام آتن با شاه هخامنشی پیمان صلحی منعقد کرد که رسماً به خصومتهای دو طرف پایان داد، ایران تا سال 432 پ.م دوباره به صحنه سیاسی یونان بازگشت. در سال 404پ.م آتنیان ناگزیر به شکست تن دادند و فروپاشی امپراتوری خود را پذیرفتند و شهرهای ایونی بار دیگر زیر سلطة ایران درآمدند (بروسیوس، 1388: 45-51).
حتی در زمانی که جنگهای داخلی یونان شروع شده بود، آتن و اسپارت با ابرامی هرچه تمامتر میجنگیدند و هریک از طرفین برای غلبه بر دیگری قصد داشتند با ایران متحد شوند. اتحاد ایران و اسپارت باعث شد که جزیره خیوس شهر میلت بر آتنیها شوریده و به تیسافرن تسلیم شدند، لازم به ذکراست در زمان خشایارشاه تسالی، تب وغیره شامل، یونان شمال، و وسطی جزو ایران بودند و اَلسیبیاد آتنی در نزد تیسافرن ضد اسپارتیها کار میکرد (پیرنیا، 1370: 965-968).
با توجه به مراودات بسیار ایرانیان و یونان تأثیرپذیری و اشتراکات زیادی را حتی در خدایان و باورهای مذهبی آنان شاهد هستیم، مثلاً، تندیسهای باروری را که به الهۀ مادر موسوماند و نمونههایی از آن از تپه سراب کرمانشاه (با قدمتی در حدود نه هزار سال ق.م) و در کاوشهای ناحیه شوش به دست آمده است، تجسمی از این ایزد بانو میدانند. او همتای ایرانی آفرودیت، الهۀ عشق و زیبایی در یونان، و ایشتر، الهۀ بابلی، به شمار میرود (آموزگار، 1388: 24).
این روند در انتقال میترا خدای ایرانیان به اروپا تکرار گردید، پِلوتارک تاریخنگاری که یک قرن بعد از مسیح میزیست، میگوید: رومیها میترا را بهوسیله دریازنان سیلیسی که یکی از ایالات آسیای صغیر است، شناختند. به عقیده مورخ رومی آپیانوس (اواسط قرن دوم مسیحی) مهرپرستان رم، بازماندگان ارتش مغلوب مهرداد اوپاتور هستند که دریازنان را به اسرار آیین مهری واقف کردند و ارتش مهرداد متشکل از قبایل متعدد شرقی بود (ورمازرن، 1383: 31).
این یک واقعیت است که ایران حلقه اتصال و ارتباط دو بخش جغرافیایی بوده و گره مواصلاتی آسیا با اروپا به شمار میرفته، تجمع جمعیت در این منطقه که شرایط اقلیمی گوناگون و تسهیلکننده زندگی ابتدایی را داشته، و سهولت تماس و سادگی ارتباط را تا حد معتدل و ملایم نیز دارا بوده، شکل اولیه حکومت را به وجود آورده است که الهامبخش بسیاری از ملل از دیرباز بوده است (ویلهلم، 1386: 8).
رفتن مغها و موبدان به آسیای صغیر
میان آرای سیاسی و اجتماعی افلاطون؛ و معتقداتی که ایرانیان درباره تقسیمات جامعه و نظام شاهی داشتهاند؛ تشابهات بسیار به نظر میرسد؛ و این مشابهتها چنان به هم نزدیکاند که پیدایش آن را به اتفاق و تصادف نمیتوان نسبت داد. کشاکشهای سیاسی و نظامی میان ایران و یونان، سیروسفرهای یونانیان به سرزمینهای ایرانی و کتاب ساختن از دیدهها و شنیدههای خود، حضور مغان ایرانی در آسیای صغیر و کنارههای شرقی مدیترانه و توجه یونانیان کنجکاو آن روزگار به فرهنگ و تمدن مردم شرق عواملی بودند که جریانهای فکری را از شرق بهسوی غرب معطوف میداشتند و روابط فرهنگی میان ایران و یونان را موجب میشدند.
یونانیان در این ادوار با وجود منازعات خصمانهای که با ایران داشتند؛ حکمت و آراء دینی ایرانیان را میستودند و مغان ایرانی را حکیم میخواندند. به گفته پِلینیوسی مورخ رومی سده اول میلادی اِئودوکسس ریاضیدان و منجم یونانی سده چهارم پس از میلاد زردشت را سرآمد حکمای عالم شمرده و آیین مغان را عالیترین و پرارجترین مذاهب فلسفی دانسته است؛ و به نقل دیوگنس لائرتیوس؛ ارسطو مغان را در حکمت بر مصریان مقدم میدانسته و پِلوتارخس دربارۀ اعتقاد به دو اصل خیر و شر؛ گوید که این رأی بزرگترین و روشنبینترین فیلسوفان جهان است و از این سخن بیشک به زردشت و افلاطون نظر دارد (مجتبایی، 1352: 151-152).
یونانیان برای ارتش ایران و شاهان ایرانی نیروی لایزال و قدرت خدایی قائل بودهاند (ویلهلم، 1386: 16). چون شاهنشاهی هخامنشی گسترش یافت موبدان با طبقات روحانی سایر ملل بهخصوص کلدانیان مربوط شدند. پیوندهای سرراستتری میان این مغان و فرهنگ یونانی برقرار شد. در سنت آمده است که موبدی اُستانِس نام، اندیشههای دینی ایرانیان را در یونان رواج داده است (ورمازرن، 1383: 24). افلاطون در کتاب اَلسیبیاد لفظ ماگیا را مترادف با نیایش ایزدان میداند.
همین مغان (یونانی مآب) آسیا صغیر بودند که مراسم آیین پررمز و راز مهرپرستی را خلق کردند و خدای مورد ستایش قاطبه مردم را محور مناسک و باطنی جلوه دادند. از این مراسم کتزیاس (390پ.م) نام میبرد و سایر منابع آن را تأیید میکنند. در خصوص نحوه انتشار و ازدیاد مغان، سنگنوشتهای به دو زبان یونانی و آرامی یافته شده که حائز اهمیت فراوان است. این کتیبه در شهر کاپادوس و در ناحیه فَرشا یا رُوداندوس کشف شده که روی آن جمله زیر حک شده است: «ساگاریوس پسر ماگافارنس یا مای فارنس (در صحت قرائت این نام تردید است) سردار آریارامنا مؤبد مهری شده است و یا (بهعبارت بهتر) مراسمی را به افتخار میترا انجام داد» (ورمازرن، 1383: 24-25).
تأثیر افلاطون از زردشت بهواسطه سقراط
زردشت کمابیش دویست سال پیش از سقراط میزیسته است و احتمال میرود که زردشت استاد این فیلسوف یونانی و استاد پیثاگوراس ریاضیدان بوده باشد (پانوسی، 1381: 53). شواهد بسیاری است که سقراط کاملاً با ایرانیان ارتباط داشته است؛ مثلاً نقل شده: گزنفون در مدرسه درس سقراط، با جوانی به نام پِروکسن از اهالی بئوسی دوست شد.
این جوان با کورش صغیر، برادر اردشیر درازدست، پادشاه ایران بسیار نزدیک بود واو را به مسافرت به آسیای صغیر دعوت کرد تا به مصاحبت کورش نایل آید. گزنفون که از رقابت و حسادت شهرهای آتن و جنگهای خانوادگی به تنگ آمده بود، باوجود مخالفت استادش سقراط از دعوت پِروکسن استقبال کرد و با کورش ملاقات کرد و اعتماد و محبت او را به خود جلب کرد (گزنفون، 1388: 12).
اینک باید افزود که افلاطون به معنای خاصی شاگرد پیثاگوراس نیز بوده است، آنچه را که پیثاگوراس با افلاطون مشترک دارد، افلاطون آن را هرآینه از پیثاگوراس به ارمغان برده است، اما آنچه را که پیثاگوراس از زردشت دارد، آن را افلاطون به میانجی و به غیرمستقیم از زردشت دارد (گزنفون، 1388: 64). افلاطون در رساله اَلکبیادس اول درباره تربیت شاهزادگان ایرانی از قول سقراط چنین مینویسد:
پس از آنکه فرزندی در خاندان شاهی زاده شد او را به دست دایگان ناشایست نمیسپارند، بلکه بهترین خواجگان و پرورشگران را به تربیت او میگمارند تا در پرورش اندامهای او مواظبت شایسته بجای آورد و پیکر او به بهترین شکل پرورده شود. این پرورشگران به سبب مهارتی که در کار خود یافتهاند، دارای مقامی بزرگاند. فرزندان خاندان شاهی چون به هفتسالگی رسید او را بر اسب مینشانند و به نزد استادان سوارکاری میبرند و شکارگری میآموزند. در چهاردهسالگی او را به کسانی که آموزگاران شاهی خوانده میشوند میسپارند. اینان چهار مرد برگزیدهاند که در میان مردم پارس به برتری بر دیگران معروفاند.
اولی فرزانهترین، دیگری دادورزترین، سیمی پرهیزگارترین و چهارمی دلیرترین آن مردم است. نخستین آموزگار، آئین زردشت اهورا مزدایی را که پرستش ایزدان است به وی میآموزد و کارهای بایسته شاهی را بدو تعلیم میدهد. آموزگار دوم که دادورزترین کسی است که به او میآموزد که همواره راست بگوید. آموزگار سیم که پرهیزگارترین مردم است نمیگذارد که وی مغلوب و دستخوش شهوات خود گردد، و بدو میآموزد که بهراستی شاه و آزاده باشد، بر نفس خویش حاکم شود و بنده خواستههای خود نگردد. آموزگار چهارم که دلیرترین مردم است دلیری و بیترسی را بدو تعلیم میدهد و میگوید که اگر وی ترسنده باشد، باید خود را بنده بداند (مجتبایی، 1352: 25-26).
مراجع
منابع
- ابونصر فارابی، محمد. (1358). سیاست مدینه، ترجمه سید جعفر سجادی، تهران: نشر انجمن فلسفه ایران.
- اعتماد مقدم، علیقلی. (1350).آیین شهریاری در ایران بر بنیاد شاهنامه فردوسی،تهران:نشر وزارت فرهنگ و هنر.
- افلاطون. (1374). جمهوری، ترجمه فوأد روحانی، تهران: نشر شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
- آموزگار، ژاله. (1377).تاریخ اساطیری ایران، تهران: نشر سمت.
- بروسیوس، ماریا. (1388). ایران باستان، ترجمه عیسی عبدی، تهران: نشر ماهی.
- بهار، مهرداد. (1385). بندهش، تهران: نشر طوس.
- پانوسی، استفان. (1381). تأثیر فرهنگ و جهانبینی ایرانی بر افلاطون، تهران: نشر مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانی.
- پولادی، کمال. (1382). تاریخ اندیشه سیاسی در غرب، تهران: نشر مرکز.
- پیرنیا، حسن. (1370). ایران باستان، جلد دوم، تهران: نشر دنیای کتاب.
- ثاقب فر، مرتضی. (1377). شاهنامه فردوسی و فلسفه تاریخ ایران، تهران: نشر قطره.
- دوشن گیمن، جی. (1385). واکنش غرب در برابر زردشت، ترجمه تیمور قادری، تهران: نشر امیرکبیر.
- راسل، برتراند. (1365). تاریخ فلسفه غرب، جلد اول، ترجمه نجف دریابندری، تهران: نشر پرواز.
- رضاییراد، محمد. (1379). مبانی اندیشه سیاسی در خرد مزدایی، تهران: نشر طرح نو.
- روحانی، فؤاد. (1388). جمهور افلاطون، تهران: نشر علمی و فرهنگی.
- زمانی، حسین. (1390). «مقاله شاه آرمانی در ایران باستان و بایستگیهای او، فصلنامه علمی-پژوهشی تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال دوم، شماره 7.
- سودآور، ابوالعلاء. (1384). فره ایزدی در آیین پادشاهی ایران باستان، تهران: نشر نی.
- شارپ، رلف نارمن. (1388). فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی، تهران: نشر مؤسسه فرهنگی و انتشاراتی پازینه.
- شعبانی، رضا. (1388). مبانی تاریخ اجتماعی ایران، تهران: نشر قومس.
- صفا، ذبیحالله. (1369). حماسهسرایی در ایران، تهران: نشر امیرکبیر.
- ضیمران، محمد. (1389). گذار از جهان اسطوره به فلسفه، تهران: نشر هرمس.
- طاهری، ابوالقاسم. (1390). تاریخ اندیشه سیاسی در غرب، تهران: نشر قومس.
- عالم، عبدالرحمن. (1389). تاریخ فلسفه غرب، تهران: نشر وزارت امور خارجه.
- عباسی، احسان. (1348). عهد اردشیر، ترجمه محمدعلی امام شوشتری، تهران: نشر انجمن آثار ملی.
- عنایت، حمید. (1386). تاریخ فلسفه غرب، تهران: نشر زمستان.
- کریستن سن، آرتور. (1350).کارنامه شاهان در روایات ایران باستان، ترجمه باقر امیرخانی و بهمن سرکاراتی، تبریز: نشر کمیته استادان.
- کریستن سن، آرتور. (1377). نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایرانیان، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران: نشر چشمه.
- کورتیس، جان. (1387). ایران باستان به روایت موزه بریتانیا، ترجمه آذر بصیر، تهران: نشر امیرکبیر.
- گزنفون. (1369). سیرت کورش کبیر داستان تاریخی، ترجمه وحید مازندرانی، تهران: نشر دنیای کتاب.
- گزنفون. (1388).کورش نامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران: نشر شرکت علمی و فرهنگی.
- گیریشمن، رومن. (1379).ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمود بهفروزی، تهران: نشر جام.
- مارش، دیوید و استوکر، جری.(1378). در روش و نظریه در علومسیاسی، ترجمه امیرمحمد حاجیوسفی، تهران: نشر مطالعات راهبردی.
- مجتبایی، فتحالله. (1352). شهر زیبایی افلاطون و شاه آرمانی در ایران، تهران: نشر انجمن فرهنگ ایران باستان.
- محسنی، منوچهر. (1370). جامعهشناسی عمومی، تهران: نشر طهوری.
- محمودآبادی، سید اصغر. (1383). دیپلماسی هخامنشی از ماراتن تا گرانیک، تهران: نشر مینو.
- ورمازرن، مارتین. (1383). آیین میترا، ترجمه بزرگ نادرزاده، تهران: نشر چشمه.
- ویدن گرن، گئو. (1377). دینهای ایران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران: نشر آگاهان ایده.
- ویلهلم، ولفگانگ. (1386).کوروش شهریار دادگر، ترجمه بهرام شالگونی و کریم طاهرزاده بهزاد، تهران: نشر دیبا.
نویسندگان:
شجاع احمدوند: دانشگاه علامه طباطبائی
احمدرضا بردبار: دانشگاه خوارزمی
فصلنامه پژوهش های راهبردی سیاست شماره 18
ادامه دارد...
∎
نظر شما