شناسهٔ خبر: 19124627 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

«شهيدسپهبد محمدولي قرني پس از انقلاب» درگفت‌وشنود با سرهنگ محمد‌مهدي كتيبه

مهمترين مشكل قرني دولت موقت بود

روزنامه جوان

سرهنگ محمدمهدي كتيبه، ازجمله آن طيف از نظاميان انقلابي است كه از نزديك شاهد تكاپوي شهيد‌سپهبد محمدولي قرني در...

صاحب‌خبر -
نويسنده:  احمدرضا صدري
 
 
سرهنگ محمدمهدي كتيبه، ازجمله آن طيف از نظاميان انقلابي است كه از نزديك شاهد تكاپوي شهيد‌سپهبد محمدولي قرني در آغازين ماه‌هاي پيروزي انقلاب بوده و از اين فرآيند خاطرات و تحليل‌هايي شنيدني دارد. آنچه پيش روي داريد، شمه‌اي از خاطرات وي ازآن دوره خطير است. اميد آنكه مقبول افتد.
      
 
 
جنابعالي از چه مقطعي و چگونه با شهيد‌سپهبد محمدولي قرني آشنا شديدو  اين آشنايي و ارتباط، چگونه تداوم پيدا كرد؟
 
 
بسم الله الرحمن الرحيم. بنده در مهر سال57، دوره دانشكده فرماندهي ستاد را تمام كردم و به سنندج منتقل شدم. سنندج منطقه متشنجي بود و همه از جانب نيروهاي مسلح نگران بوديم، به همين دليل هسته‌هاي مقاومتي را در ارتش به وجود آورديم و همفكران خود را از بين افسران، درجه‌داران و نيروهاي وظيفه پيدا كرديم و گردان ضربت را تشكيل داديم.
 
 
بعد از پيروزي انقلاب با هدايت نماينده حضرت امام، حاج آقا صفدري - كه قبلاً به آنجا تبعيد شده بودند و بعد از پيروزي انقلاب، به دستور امام در منطقه مانده بودند-  سعي كرديم به اوضاع سر و سامان دهيم. بنده با درجه سرگردي و با توصيه ايشان، فرمانده لشكر28 سنندج شدم. تا آن زمان عرف نبود يك سرگرد فرمانده لشكر باشد، مخصوصاً كه افسران ارشدتر از من حضور داشتند، به همين دليل شب اول مأموريتم همه را دعوت كردم و گفتم: «‌هر كسي مايل نيست با من همكاري كند، مي‌تواند برگه مرخصي بگيرد و خود را به تهران معرفي كند و من هيچ گلايه‌اي هم نخواهم كرد. اما بهتر است همگي دست به دست هم بدهيم و سنندج را كه گلوگاه ميهن است، از چنگ دشمن دربياوريم.»
 
 
آن شب عواقب سقوط پادگان سنندج را به همكارانم گوشزد كردم و گفتم:‌«‌اگر اسلحه‌ها و مهمات به دست گروهك‌ها بيفتد تا سال‌هاي سال گرفتار ضد انقلاب خواهيم بود.» بازتاب حرف‌هايم بسيار خوب بود و توانستيم فرماندهان تيپ، گردان‌ها و توپخانه‌ لشكري را در روز بعد سازماندهي كنيم. يكي از مشكلات ما در آنجا، حقوق پرسنل بود كه باعث نا‌آرامي‌هايي در لشكر شده بود. عده‌اي از اعضاي لشكر سنندج در احزاب كومله و دموكرات هم فعال بودند و سعي مي‌كردند كردستان را از ايران جدا كنند! بعضي از سربازان و درجه‌داران افسر كرد هم در پادگان سنندج فعاليت مي‌كردند تا آنجا را خود مختار و از ايران جدا كنند. من همه اين مسائل را به عرض شهيد سپهبد قرني مي‌رساندم و راه چاره مي‌خواستم. ايشان مي‌گفتند: نترس! درست مي‌شود. . . و به ما قوت قلب مي‌دادند و ما را تشويق مي‌كردند كه به وظايف خود عمل كنيم. اين اولين بار بود كه با تيمسار قرني آشنا شدم. فعاليت بعدي من در كنار ايشان، در كميته حضرت امام تهران بود.
 
 
چطور به تهران منتقل شديد؟
 
 
من تا16 اسفند در سنندج بودم. امام جمعه وقت كازرون آقاي ايماني، به مهندس بازرگان و شهيد قرني تلگراف زده بود كه مرا به عنوان فرمانده توپخانه كازرون به آنجا بفرستند، ولي ستاد كل ارتش اينطور تشخيص داده بود كه من به تهران بيايم و در كنار تيمسار قرني در كميته حضرت امام مشغول به كار شدم.
 
 
كميته حضرت امام چه بود و چه وظايفي را به عهده داشت؟
 
 
در اوايل انقلاب، شيرازه ارتش از هم پاشيده بود. گروهي از افسران كه از قبل با حضرت امام در ارتباط و در خدمت انقلاب بودند، در ستاد مشترك جمع شدند و به سازماندهي ارتش پرداختند. سرپرست اين كميته، حضرت آيت‌الله خامنه‌اي بودند و افسران وفادار به انقلاب، براي فرماندهي واحدها و ايجاد نظم و انضباط، با رئيس ستاد ارتش، شهيد قرني همكاري مي‌كردند. ايشان هم بسيار از اين همكاري‌ها استقبال كردند و همه كارها را با مشورت آنها انجام مي‌دادند.
 
 
رويكرد شهيد قرني نسبت به غائله كردستان چه بود؟
 
 
در ابتدا نيازي به حضور مستقيم ايشان در منطقه نبود و زماني كه تيمسار فلاحي را به عنوان فرمانده نيروي زميني انتخاب كردند، ايشان شخصاً در كردستان و سنندج حضور پيدا كردند و غائله سنندج را-  كه فوق‌العاده پيچيده شده بود-  بر طرف كردند.
 
 
از كميته حضرت امام و همكاري با شهيد قرني مي‌گفتيد.
 
 
بله، من در ستاد ارتش و كميته حضرت امام، با شهيد قرني كار مي‌كردم و مرتباً ايشان را مي‌ديدم. در آن زمان واحدهاي جنوب، از جمله خوزستان و فارس، مشكلاتي را به وجود آورده بودند. شهيد قرني به من مأموريت دادند كه به آنجا بروم و با فرماندهان صحبت و آنها را با مسائل روز ارتش آشنا كنم و اوضاع آنجا را سر و سامان دهم. اين مقطعي است كه ضد انقلاب و دولت موقت تبليغات شديدي عليه ايشان در رسانه‌ها و جامعه به راه انداخته بودند. يادم است موقعي كه مي‌خواستم از ايشان خداحافظي كنم و به مأموريت بروم، به من گفتند: «‌سعي كن در آنجا تا جايي كه ممكن است اين شايعه‌ها را خنثي و به مردم تفهيم كني برنامه‌هاي ما چيست و چه اهدافي داريم و قرار است چه كار كنيم.»
 
 
به نظر شما آن همه فشار و ترور شخصيت در مورد شهيد قرني چه عللي داشت؟
 
 
علت اول اين بود كه ضد انقلاب مي‌خواست ارتشي وجود نداشته باشدكه بتواند در برابر خرابكاري آنها مقابله كند و آنها هر كاري كه دلشان مي‌خواست، بتوانند انجام دهند. علت دوم هم روحيه نه چندان انقلابي و تسامح و سهل‌انگاري دولت موقت بود. دولت بازرگان دائماً به ارتش مي‌گفت: دخالت نكنيد، در حالي كه ضد انقلاب، كردستان و آذربايجان را به آشوب كشانده بودند. به نظر من، مهم‌ترين مشكل شهيد قرني، دولت موقت بود كه نهايتاً هم ايشان را وادار به استعفا كرد.
 
 
اشاره كرديد كه شهيد قرني از شما خواست كه شايعه‌ها را در حد امكان خنثي كنيد. اقدام شما چه بود؟
 
 
من در مأموريت‌هايي كه به شيراز و كازرون داشتم، با فرماندهان واحدها، از درجه سرگرد به بالا جلسه گذاشتم و آنها را در مورد وظايفشان در ارتش و مسائل بعد از انقلاب توجيه كردم. يك جلسه صبحگاهي هم با كل واحدها گذاشتم و همه پرسنل را نسبت به وظايفشان در قبال فرماندهانشان و مسائلي كه پيش مي‌آمد، توجيه كردم. اغلب آنها با فرماندهان هماهنگي نداشتند و من سعي كردم به آنها بفهمانم كه تضعيف فرماندهي به نفع هيچ كسي نيست. در اين جلسات بود كه ما توانستيم شخصيت شهيد قرني را معرفي كنيم و به پرسنل ارتش بفهمانيم كه ايشان به حفظ ارتش و كشور علاقه‌مند است.
 
 
همانطور كه تلويحاً اشاره كرديد، شهيد قرني در واقع استعفا نكرد، بلكه بركنار شد. چرا در آن شرايط حساس ايشان را بركنار كردند؟
 
 
چون دولت موقت با خواسته‌هاي ايشان موافق نبود. شهيد قرني كسي بود كه نمي‌خواست حرف شاه كه گفته بود اگر از ايران بروم، ايران ايرانستان مي‌شود، عملي شود. ايشان نمي‌خواست حتي يك وجب از خاك اين كشور به دست دشمن بيفتد و چاره كار را فقط قاطعيت در برابر ضد انقلاب و جدايي‌طلبان مي‌دانست، اما دولت موقت با اين رويكرد موافق نبود. شهيد قرني هم وقتي ديد نمي‌تواند با ديدگاه دولت موقت كنار بيايد، خود را كنار كشيد.
 
 
شيوه مديريت شهيد قرني چگونه بود؟
 
 
ايشان زماني كه رياست ستاد ارتش را پذيرفت، نزديك به 30 سال از محيط ارتش دور بود و ارتشي‌هاي آن موقع، ايشان را نمي‌شناختند! شهيد قرني هم كسي را نمي‌شناخت، ولي وقتي كميته حضرت امام تشكيل شد و بزرگاني چون شهيدان نامجو، كلاهدوز، اقارب‌پرست و آقايان فروزان، سليمي، تيمسار رحيمي و.... در كنار ايشان قرار گرفتند، با مشورت و نظرخواهي از آنان توانست ارتش جديد را سازماندهي كند.
 
 
چه ويژگي‌هايي از ايشان به شكل برجسته در خاطر شما مانده است؟
 
 
شهيد قرني بسيار ساده، صميمي و خاكي و در عين حال، بسيار قاطع بود. ايشان انسان بسيار پاك و منزهي بود كه به راحتي مي‌شد با ايشان تماس گرفت و از نظراتشان آگاه شد. بسيار مشورت پذير بود و اگر قرار بود براي هر يك از نيروهاي مسلح فرماندهي را انتخاب كند، بسيار دقيق به گزينه‌هايي كه افراد پيشنهاد مي‌كردند، فكر مي‌كرد و معمولاً رأي مشاورانش را مي‌پذيرفت. به شدت وطن‌پرست بود و به انقلاب و امام اعتقاد عميق داشت. از هيچ مشكلي ترس و واهمه نداشت و در انجام وظيفه ذره‌اي كوتاهي نمي‌كرد و قدمي پا پس نمي‌كشيد. به دليل همين ويژگي‌ها هم بود كه توانست ارتشي را كه در آستانه فروپاشي بود، حفظ و سازماندهي كند. اهل نماز، روزه و مسائل ديني بود و با روحانيت در تماس بود. به دليل همين روابط هم بود كه در رژيم شاه دستگير، زنداني و تبعيد شد.
 
 
به نظر شما با وجود كناره‌گيري شهيد قرني از سمتشان، انگيزه ضد انقلاب براي ترور ايشان چه بود؟
 
 
شهيد قرني انسان بسيار قاطعي بود و ضد انقلاب از امكان بازگشت دوباره ايشان هراس داشت. شهيد قرني ضد انقلاب را در زمينه انحلال ارتش، به كلي مأيوس كرده بود وآنها هم به تلافي اقدامات شهيد، دست به ترور ايشان زدند.
 
 
به نظر شما علت مهجور ماندن نام و شخصيت ايشان چيست؟
 
 
شهيد قرني اهل تبليغات و مطرح كردن خودش نبود. بسيار ساده‌زيست بود و از خود‌نمايي مبرا بود. البته عناصر انقلابي و اصيل ارتش براي ايشان احترام فوق‌العاده‌اي قائل هستند و هرگز خدمات ايشان را از ياد نمي‌برند.
 
 
اشاره‌اي هم به خاطرات خود از واقعه شهادت ايشان داشته باشيد.
 
 
من بعد از شهادت ايشان به منزلشان رفتم و با خانواده شهيد تماس داشتم. به نظر بنده حقانيت زندگي و شخصيت شهيد قرني، تازه بعد از شهادت ايشان معلوم شد و ارتش فهميد كه چه خدمتگزار صديق، باوفا و كارآمدي را از دست داده است.
 
 
با تشكر از فرصتي كه در اختيار ما قرار داديد.

نظر شما