نمك پروردهام من، خانه زادم، خاكِ پا،
آن هم به وجهى خاص!
تو نور چشم من،
هم طاقتِ زانوى من هستى،
سراپا معرفت، لوطى گرى، درويشى و مردى.
تو، خوش تيپى،
رشيدى و چهار شانه،
تمام قول و فعلت، مرد مردانه،
رفيق حجره و گرمابه و غيره،
گل خوشبوىِ من هستى!
تو، ماشينِ قشنگت را امانت مىدهى
هر دم كه مىخواهم.
به هر جا مشكلى دارم، تو هستى يار و همراهم،
به هر جايى خرم لنگيد، مىآيم سراغِ تو،
تمامِ هفت روز و هفت شب از هفته را
سر مىكنم زيرِ چراغِ تو،
تمامِ صبحها، صبحانه را در خدمتت هستم،
و در ناهار و وقتِ شام.
تو، شيرِ مرغ و جانِ آدميزاد از براىِ من
هميشه كردهاى حاضر،
و من بسيار ممنونم از ابن بابت،
و يك مقدار هم، شاكر!
و تا وقتى كه اوضاعِ من و تو اين چنين باشد،
تو را من دوست مىدارم،
و خواهم داشت.
مگر نشنيدهاى اين را كه مىگويند:
«تا پول دارى، رفيقتم،
عاشقِ پول كيفتم»؟!
انتهای پیام/
مرحوم حمید آرش آزاد؛
خيلى خيلى نوكرتم!(+شعر طنز)
نصر: تو را من دوست مىدارم، چهل خروار ارادات دارم و پنجاه تُن اخلاص، عبيدم، چاكرم، عبدم، مريدم، نوكرم، اى دوست!
صاحبخبر -
∎
نظر شما