به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ همیشه از شجاعت و ایثار شهدا در میدان رزم سخن گفتهایم و بیشتر آنچه دیده و شنیدهایم، مربوط به دلاوریهای رزمندگان در خط مقدم جنگ بوده است. اما میدان مبارزه تنها نبرد فیزیکی نیست و سلاح شهدا محدود به توپ و تفنگ نبود. مبارزهای مهمتر و در عین حال نامرئی، جنگ فکری و فرهنگی بود؛ جبههای که دشمن روی آن حساب ویژه کرده است. رزمندگانی که زمان را شناختند، فهمیدند برای نگه داشتن ایران، باید آگاهی مردم را بالا ببرند و دانش نسل آینده را تقویت کنند. از این رو دست به قلم بردند و نوشتند.
به بهانه «هفته کتاب و کتابخوانی»، تصمیم گرفتیم در این گزارش به معرفی شهدای نویسنده و ادیب بپردازیم و آثارشان را مرور کنیم تا نشان دهیم مبارزه با دشمن تنها در میدان جنگ خلاصه نمیشود.
شهیدی که به عشق کودکان قلم میزد
شهید «کامبیز ملک شامران» مشهور به «یوسف»، در ۲۵ شهریور ۱۳۴۱ در تهران متولد شد. او دوران دبستان را در شهرهای لنگرود و اراک گذراند و سپس در مدرسهٔ فراز تهرانپارس به تحصیل ادامه داد. در سال سوم دبیرستان، همزمان با اوجگیری انقلاب، با کتابدار انقلابی آشنا شد؛ فردی که بعدها مسیر زندگی او را به سوی معلمی و نویسندگی برای کودک و نوجوان سوق داد. او نوشتن در حوزه ادبیات کودک را امری بسیار بنیادی و حیاتی میدانست و هنگامی که احساس میکرد جامعه به این موضوع بهای کافی نمیدهد، سخت رنج میبرد. کامبیز معتقد بود احیای فکر و اندیشه هر کودک، احیای یک نسل است و غفلت از آشنا کردن نسل آینده با «اسلام ناب» را دردی بزرگ تلقی میکرد.
شهید «کامبیز ملک شامران» فعالیت خود را در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد و در کنار آن به نوشتن مطالب گوناگون و داستانهای کوتاه برای بچهها پرداخت. هرچند نوشتههای اولیهاش چندان قوی نبود، اما آنها را در جمع دوستان مطرح میکرد تا نواقصش برطرف شود. او برای آشنایی بیشتر با روحیه کودکان، در تابستان سال ۵۹ اتاق خود را به کتابخانهای کوچک تبدیل کرد؛ جایی که بچههای محله به آنجا میآمدند و او برایشان قصه میخواند، شعر میگفت و نقاشی میکشید تا دنیای کودکان را بهتر بشناسد. عشق او به کودکان باعث شد پس از پیروزی انقلاب اسلامی به جمع همکاران کانون بپیوندد و در آنجا نیز به نویسندگی برای کودکان ادامه دهد.

با آغاز جنگ تحمیلی و حمله رژیم بعث عراق، کامبیز به جبهه رفت تا از کشورش و انقلاب دفاع کند؛ اما این حضور مانع ارتباط او با کانون نشد و همچنان با آن مجموعه همکاری میکرد. در همان روزهای آغازین جنگ، به یاران مصطفی چمران پیوست. او چند روز پس از ازدواج، بار دیگر راهی جبهه شد و سرانجام در عملیات بیتالمقدس، در مسیر اهواز به خرمشهر، در ۱۷ اردیبهشت ۱۳۶۱ به شهادت رسید.

از جمله آثار او میتوان به کتاب «همه با هم» اشاره کرد؛ داستانی تخیلی برای کودکان درباره همکاری، همدلی و اتحاد. در این داستان، ماجرای درخت سیب کهنسالی روایت میشود که دیگر بار نمیدهد و دچار آفت شده است. تا اینکه در یک صبح پاییزی، «مشهدی حسن»، باغبان پیر روستا که بیشتر درختان سیب آن ناحیه را کاشته است به همراه بچههای ده تصمیم میگیرد از درخت مراقبت کند. بهار سال آینده، درخت پر از شکوفه میشود و بچهها و مشهدی حسن هر روز از آن رسیدگی میکنند. آنان در تابستان، حاصل تلاش و همدلی خود را برداشت کرده و به فواید همکاری و اتحاد در کار پی میبرند.

از دیگر آثار او میتوان به کتاب «میروم برای کرمها لانه بسازم» نیز اشاره کرد. این کتاب برای کودکان و همراه با تصاویری مناسب نگارش شده است. در آن، شخصیت اصلی داستان، «زهره»، تلاش میکند برای کرمهای خاکی لانهای بسازد؛ کرمهایی که در اثر آب باران، تمام لانههایشان دچار آبگرفتگی شده بود و کسی به آنها فکر نمیکرد.

ردپای آثار شهید مطهری در خط مقدم جنگ
پس از حمله دارخوئین، مسئولیت جمعآوری حماسه شهیدان و رزمندگان آن عملیات بر عهده شهید «حسن ارکدستانی» که خود نیز در آن حمله شرکت داشت گذاشته شد. او با عشقی که به شهیدان داشت، تلاش پیگیری را برای جمعآوری و تدوین حماسه دارخوئین آغاز کرد و پس از گردآوری مطالب، در کار چاپ مجموعه کار خود را آغاز کرد. او در عملیات فتحالمبین، بیتاب حضور در جبهه شد؛ اما کتابش زیر چاپ بود. مسئولیت اتمام چاپ را به دوستان سپرد و راهی جبهه شد. در مقدمه کتابی که همت تدوینش بر دوش او بود، وصیتنامهاش ضمیمه کتاب شد تا خوانندگان با راه و روش و خلقوخوی او بیشتر آشنا شوند.
شهید «حسن ارکدستانی» به کتاب و کتابخوانی اهمیت بسیاری میداد و در تصویر زیر مشخص است که کتابی از شهید مطهری با عنوان «جاذبه و دافعه امام علی (ع)» را نیز مطالعه میکند.

«مناظره دکتر و پیر»، کتاب ممنوعه شهید عبدالکریم هاشمینژاد
سید عبدالکریم هاشمینژاد، در ۵ مرداد ۱۳۱۱ ش در بهشهر استان مازندران متولد شد. تحصیلات ابتدایی خود را در بهشهر گذراند و سپس به حوزه علمیه روستای کوهستان رفت و دروس سطح حوزه را زیر نظر محمد کوهستانی فرا گرفت. با درگذشت آیت الله سید حسین بروجردی در ۱۳۴۰، هاشمینژاد به مشهد مهاجرت کرد و علاوه بر تدریس فقه و اصول، جلسات و منابر تبلیغی برگزار کرد. با آغاز نهضت امام خمینی در ۱۳۴۱، او به مبارزه علیه رژیم پهلوی پیوست و با سخنرانیهای انقلابی فعال شد. در نیمهشب ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به همراه عدهای از علما و وعاظ در تهران دستگیر و ۴۱ روز زندانی شد.
هاشمینژاد در کنار سید علی خامنهای و عباس واعظ طبسی رهبری مبارزات مشهد را برعهده داشت و بارها زندانی شد؛ از جمله در سالهای ۱۳۵۰، ۱۳۵۳ و ۱۳۵۴. پس از درگذشت سید مصطفی خمینی در ۱۳۵۶، او یکی از رهبران اصلی حرکت علیه حکومت پهلوی در مشهد بود و حتی هدف ترور قرار گرفت. او در دوران جنگ تحمیلی به مناطق جنگی رفت و در افشای اقدامات بنیصدر و گروههای مخالف نقش مؤثری داشت.

هاشمینژاد در جهت فعالیت تبلیغی به تألیف کتاب نیز پرداخته است. «مناظره دکتر و پیر» از مشهورترین آثار اوست که در زمان خود با استقبال زیادی مواجه گردید تا جایی که رژیم پهلوی چاپ و نشر آن را ممنوع کرد. او در این کتاب که در سالهای دهه چهل شمسی تألیف کرد در قالب یک رمان به نقد تمدن غرب و در کنار آن معرفی تمدن اسلامی و افتخارات جهان اسلام پرداخت. برای پرهیز از سبک نگارش معمول کتابهای دینی، نوشتار خود را در قالب بحث و گفتوگو میان پیرمرد و دکتر جوانی که با قطار به مسافرت میروند، تنظیم کرده است. جوان پرسشها و شبهاتی را درباره تعالیم و عقاید اسلامی مطرح میکند و پیرمرد به آنها پاسخ میدهد.
سید عبدالکریم هاشمینژاد در هفت مهرماه ۱۳۶۰ در حال خروج از کلاس درس توسط یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در عملیات انتحاری ترور شد و به شهادت رسید.

شهیدی که قلمش در خدمت اسلام بود
شهید سیدرضا پاکنژاد در سوم آذر ۱۳۰۳ در شهرستان یزد به دنیا آمد. پدرش سیدابوالقاسم و مادرش زینب نام داشت. تا پایان دوره دکتری در رشته پزشکی تحصیل کرد و علاوه بر فعالیتهای علمی، نویسنده و شاعر بود. پاکنژاد نماینده مردم یزد در مجلس شورای اسلامی بود و در تمام مدت مبارزات روحانیت علیه رژیم پهلوی، با سخنرانیهای ارشادی در دبیرستانها و مجامع مذهبی، نسل جوان را با مبانی اسلام و ارزشهای انسانی و انقلابی آشنا کرد و با افشای ماهیت رژیم، ساواک را به وحشت انداخت. او بارها تهدید و حتی به ساواک اصفهان احضار شد، اما از ادامه مبارزه دست نکشید. سرانجام سیدرضا پاکنژاد در هفتم تیر ۱۳۶۰، در دفتر حزب جمهوری اسلامی تهران، در حادثه بمبگذاری توسط نیروهای سازمان منافقین به شهادت رسید.

او همچنین نویسنده و شاعر بود و بیش از ۱۱۰ جلد کتاب تألیف کرد که مهمترین آثار او عبارتند از: «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر»، «ازدواج: مکتب انسانسازی»، «اسلام و بهداشت و تنظیم خانواده»، «ازدواج و روش زنداری در اسلام» و «دارو؛ معجزه قرن».
