سرویس میهن و مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مائده مرویان حسینی: ادبیات دفاع مقدس در سالهای اخیر با آثار متنوعی روبهرو بوده که روایتهای متنوعی از زندگی رزمندگان و خانوادههای آنان را در قالب داستانی ارائه کردند. در این میان، اصطلاحاتی همچون «رمان مستند» و «زندگینامه داستانی» بیش از گذشته در کانون توجه قرار گرفته و موجب بحثهای تازهای در میان نویسندگان و پژوهشگران شده است.
کتاب «همسفر آتش و برف» نوشته فرهاد خضری است. این کتاب رمان مستندی است از روایت فرحناز رسولی از سعید قهاری که انتشارات روایت فتح منتشر کرده است. در این کتاب زندگی پرفراز و نشیب سردار شهید قهاریسعید با همسرش روایت شده است. این کتاب به مخاطب امکان میدهد تا فراتر از میدانهای جنگ، ابعاد انسانی، خانوادگی و معنوی شهید را بشناسد، جنبههایی که در بسیاری از روایتهای رسمی کمتر دیده شدهاند. نویسنده اثر فرهاد خضری، با استفاده از گفتوگوها، اسناد و یادداشتهای همسر شهید، تجربه جنگ، فرماندهی و زندگی خانوادگی را با زبانی ادبی به متن آورده است.کتاب همچنین به صحنههایی از مأموریتهای نظامی قهاری سعید، از جمله حضور در کردستان و ارومیه و فعالیتهای بعد از جنگ او، اشاره دارد.
در کتاب «همسفر آتش و برف» تصویری نزدیک، انسانی و تأملبرانگیز از نقش زن در زندگی خانوادگی و فضای دفاع مقدس ترسیم شده است. همین ویژگی سبب شده این اثر مورد توجه رهبر معظم انقلاب قرار بگیرد و تقریظی بر آن نگارش کنند. به بهانه انتشار تقریظ ایشان بر این کتاب، با محمد قاسمیپور، نویسنده و پژوهشگر ادبیات پایداری گفتوگو کردیم.
در حوزه ادبیات دفاع مقدس معمولاً با «زندگینامهداستانی» یا «خاطرهداستانی» مواجهیم. آیا این اثر از نخستین نمونههای جدی «رمان مستند» در ادبیات مقاومت است؟ و چه تفاوتهایی با نمونههای پیشین دارد؟
آثاری که در دو تا سه دهه اخیر در حوزه ادبیات دفاع مقدس منتشر شدهاند، از لحاظ مضمون و محتوا، شباهتهای جدی با اثر مورد بحث شما دارند. این ادعا که این اثر از نخستین نمونههای جدی «رمان مستند» در ادبیات مقاومت است، به جرئت اینگونه نیست. تنها تفاوت این است که بر روی جلد این اثر، عنوان «رمان مستند» تأکید شده است، در حالی که آثار قابل توجهی منتشر شدهاند که از لحاظ رویکرد نویسنده، نحوه تعامل و پرداختن به خاطرات یا زندگینامه شهید یا شخص مورد نظر، شکل یک داستان بلند را داشته و از تکنیکها و عناصر داستاننویسی، با حفظ واقعگرایی و رویکرد مستندگرا، بهره بردهاند.
معمول است که رمانهایی به زبان فارسی و سایر زبانها منتشر میشود و معمولاً در آغاز یا طلیعه آنها جملهای کوتاه درج میشود مبنی بر اینکه: «هرگونه شباهت میان آدمها و حوادث این رمان با افراد و ماجراهای حقیقی، کاملاً اتفاقی است.» این نوشته برای بسیاری از رمانخوان های حرفهای آشنا و پر مشاهده بوده است؛ ما کارهای زیادی خواندهایم که نویسنده به دلایل مختلف، از جمله سلب مسئولیت از خود یا هر دلیل دیگر، اشاره کرده که شخصیتهای رمان، ساخته و پرداخته ذهن او هستند و هرگونه شباهت احتمالی با افراد زنده و ماجراهای واقعی، تصادفی است.
به نظر میرسد اکنون این شرح آغازین رمان ها، به نوعی برعکس شده و به خصوص در حوزه زندگینامهها و سیرهپژوهیهای شهدا و پرداختن به رویدادهای معاصر، از آنجا که اساس کار نویسنده بر مستندات شفاهی و مدارک مکتوب بنا شده است، ضرورت یافته که برای اثبات حقیقی و مستند بودن شخصیتهای اصلی داستان و ماجراها، قید شود که «تمام حوادث و شخصیتهای این رمان حقیقی بوده و شما در حال خواندن داستانی از یک زندگی کاملاً مستند هستید.» این نکته، بدون این توضیح آغازین، در آثار بسیاری طی دو دهه گذشته اتفاق افتاده است.
ما در سالهای اخیر، زندگینامهها و شرححالهایی از رزمندگان، شهدا و ایثارگران دفاع مقدس داریم که توسط نویسندگان حرفهای و کارآزموده، با استفاده از ابزار و عناصر داستاننویسی و تکنیکهای رمان، به شکلی واقعگرایانه قلم زده شده و روایت گشتهاند. در کتاب مورد بحث ما یعنی «همسفر آتش و برف»، همین اتفاق رخ داده است؛ روایت خانم فرحناز رسولی از همسر شهیدش سعید قهاری، با قلم داستانی و با استفاده از عناصر داستان بلند، نگارش یافته است.
اساساً عنوان «رمان مستند» یک قرارداد یا یک پیشنهاد از جانب نویسنده است و ما نباید در پی شناسایی اولین نمونه باشیم. اگر هم اولین نمونه جدی در این زمینه باشد واجد چه ارزش و امتیازی میتواند باشد؟ اگر عنوان روی جلد را مبنا قرار دهیم، خب این عنوان ساخته شده و پیشنهادی از جانب نویسنده است. در قالبها و مکتبهای ادبی، چنین گونه و قالب نگارشی وجود ندارد و از این عنوان استفاده نمیشود؛ این عنوان برای تعیین تکلیف اثر برای خواننده و بیشتر با جنبه ترویجی و تبلیغی پیشنهاد و درج شده است.
همواره در آثار دفاع مقدس بر سر واژههایی چون «رمان مستند» و «زندگینامه مستند» مناقشاتی وجود دارد. چرا با وجود کاربرد گسترده این سبکها، هنوز تعریف واحد، دقیق و معیارمند برای آنها وجود ندارد؟
مناقشات و مباحث جاری در زمینه سبکشناسی و قالبشناسی آثار منتشر شده در حوزه ادبیات دفاع مقدس، امر غریبی نیست؛ بلکه بسیار طبیعی است. به دلیل کثرت و تعدد آثار و همچنین حضور گسترده نویسندگان و نوقلمان در این عرصه، طبیعی است که برای شناخت سبک و تعیین دقیق گونه و قالب نگارشی آثار، بحثهایی درگیرد. اساساً این حجم از تولیدات، نیازمند یک فضای مناسب برای نقد، با رویکرد نقد آموزشی و ترویجی است تا بتوانیم آثار منتشر شده را بهدرستی سبکشناسی و گونهشناسی کنیم و تعلق هر یک از آنها را به گونه نگارشی تخصصی و تعریفشده خودشان مشخص کنیم. بنابراین، مباحثاتی که وجود دارد، ضروری است و محل ایراد نیست.
واژهای مانند «رمان مستند» همانطور که پیشتر اشاره کردم، اصطلاحی است ساختهشده و تعریفشده توسط نویسنده محترم کتاب «همسفر آتش و برف». در گذر زمان و با انجام نقد و بررسیها است که میتوان به این نتیجه رسید که آیا این پیشنهاد قابلیت تعمیم و تثبیت دارد یا خیر؛ آیا ما میتوانیم باز هم آثاری در همین رده نگارشی و با همین عنوان «رمان مستند» بنویسیم یا نه؟
در مورد زندگینامه مستند نیز وضعیت به همین ترتیب است. زندگینامه در دو شکل اصلی «خودنوشت» و «دیگرنوشت» شکل میگیرد. در هر دوی این اشکال، با توجه به عنوان قالب، باید به روح واقعیت وفادار ماند و اصولاً نمیتوان از تخیل و عناصر داستان استفاده کرد. البته، اگر نویسندهای غیر از خود صاحب زندگینامه مسئول نگارش باشد، طبیعی است که از قلم خود برای نگارش استفاده میکند و سهم نویسنده در پرداختن به مسیر زندگی و فراز و فرودهای آن مشخص است. به هر حال، قالب زندگینامه در گونههای خودنوشت و دیگرنوشت، تثبیتشده و شناختهشده هستند.
در حوزه «رمان»، در طول چند قرنی که از آغاز حیات رماننویسی میگذرد، طبعاً این نکته قابل توجه است که هر رمانی بر اساس ادراکات، دریافتها، مشاهدات و تجربیات نویسنده نوشته میشود. بنابراین، اینگونه نیست که رمان با حقیقت، تاریخ یا مستندنگاری بیگانه باشد. برخی آثار، روح مستندگرایی شدیدی دارند؛ برخی دیگر کاملاً واقعگرایانه و منطبق با تقویم تاریخ نوشته میشوند. به لحاظ زمانی و مکانی، استانداردهای مستندسازی تا حدی در رمان رعایت میشود؛ منتها رمان، رمان است؛ آنچه ما رمان را بهعنوان یک قالب ادبی نگارشی میشناسیم، در ذات خود دارای یک طرز نگاه، استانداردها و چارچوبی است که باید به آن پایبند بود.
اطلاق عنوان «مستند» به «رمان»، اگر بخواهیم به گذشته و رمانهایی که در دو قرن اخیر نوشته شدهاند بازگردیم، کار دشواری نیست و امکانپذیر است. ما میتوانیم این عنوان قراردادی «رمان مستند» را به بسیاری از آثار پیشنهاد دهیم، زیرا منبع الهام و ادراک بسیاری از نویسندگان بزرگ تاریخ، رویدادها و حوادث حقیقی سرزمینشان بوده است. برای مثال، «بینوایان» اثر ویکتور هوگو را با کمی سهلانگاری نسبت به تاریخ، میتوان رمان مستند نامید؛ چرا که بسیاری از حوادث، محلهای وقوع، شهرها و اماکن آن کاملاً منطبق با واقعیت و براساس مستندات تاریخی توصیف شدهاند.
با این حال، اصولاً واژههای «مستند» و «رمان» بهسختی با یکدیگر کنار میآیند و دشوار است که از نظر مفهومی آنها را کنار هم بنشانیم. از این رو، این مناقشات یا مباحثات ادامه دارند و به نظر من ایرادی هم ندارد. در گذر زمان، کم کم پس از گذشت سالیانی از حیات ادبی یک اثر، میتوان قضاوت و داوری کرد که آیا آن اثر بر اساس عنوان قراردادی خود پیش رفته و شکل گرفته است یا خیر.
معمولاً ما در عنوان کتاب روی جلد، گونه نگارشی را نمیآوریم؛ عنوانی برای کتاب مشخص میشود و معمولاً در فیپا، اطلاعات شناسنامهای و طبقهبندی کتابخانهای است که به گونه و قالب نگارشی اثر اشاره میشود. اما در حال حاضر، به هر دلیلی، وقتی روی جلد از تعبیر پیشنهادی «رمان مستند» استفاده میکنیم، صحت یا عدم صحت این موضوع در گذر زمان، پس از نقد و بررسیها و آنالیز کیفی و محتوایی اثر، مشخص خواهد شد. این موضوع که شما به آن اشاره دارید، یعنی مناقشات فیمابین برای رسیدن به تعریف واحد، دقیق و معیارمند برای قالبهای نگارشی، قابل تکذیب نیست؛ وجود دارد و اتفاقاً باید وجود داشته باشد. ما باید قالبها و ظروف نگارشی را درک کنیم و آنها را دقیق و درست به کار ببریم.
دو واژه «رمان» و «مستند» در کنار هم به ظاهر متناقضاند؛ چرا که رمان به تخیل وابسته است و مستند به استناد و واقعیت. بنظر شما آیا جمع این دو امکانپذیر است؟
این سوال در صورت خود دقیق است. بله، همانطور که اشاره کردم، «رمان» و «مستند» بهسختی کنار هم مینشینند و آشتی دادن آنها دشوار است. دلیل این امر آن است که منبع اصلی الهام و ادراک در رمان، باید ذوق، خیال و تخیل نویسنده باشد؛ هرچند تجربه زیستی، جغرافیای زیسته و سیر آفاقی و انفسی هر نویسندهای قطعاً در شکلگیری محتوای اثر تأثیرگذار است. اما تکنیک اول و اصلی برای طراحی و نگارش رمان، مبتنی بر تخیل و قوه خیال است.
در مقابل، واژه و تعبیر «مستند» با تأکید بر سنددار بودن، عملاً از یک فضای دیگر، از یک قالب دیگر و دنیای دیگری میآید و قرار گرفتن این دو در کنار هم به نوعی امکانپذیر نیست. ما با عنوانها، قراردادها و اسامی روی جلد سرِ ستیز نداریم؛ بلکه باید آثار را عمیقاً مورد مطالعه قرار داد. با توجه به محتوای اثر، میتوان درباره این دو واژه «رمان» و «مستند» قضاوت کرد که با چه نوع اثری مواجه هستیم.
آیا «همسفر آتش و برف» یک «رمان مستند» است؟ آیا رمانی است که توانسته است استانداردهای مستندسازی را در خود رعایت کند؟ اگر توانسته و کاملاً منطبق بر واقعیت پیش رفته است، چرا باید رمان باشد؟ یعنی دلیلی وجود ندارد وقتی ما با رویکرد مستند میخواهیم بنویسیم، متوسل به قالب رمان شویم. اگر متوسل به قالب رمان شدیم، مرزها، حدود و اندازههای ورودمان به حوزه مستند را باید تعریف و مشخص کنیم. با کمترین دخالت قوه خیال و کمترین فضاسازی، متن را از مستند بودن دور کرده و وارد حیطه رمان خواهیم کرد.
نکته جالب توجه در کتاب «همسفر آتش و برف» این است که علیرغم استفاده از تعبیر «رمان مستند» روی جلد و دفاع نویسنده از این عنوان و تشریح آن در صفحات پایانی، که فرهاد خضری «رمان مستند» یا «داستان مستند» را بهعنوان پیشنهاد اصلی خود برای معرفی قالب میخواند؛ اما در صفحه ۳۳۷، در همین فرصتی که برای دفاع از عنوان «چرا رمان مستند» نگارش یافته و در اختیار خواننده قرار گرفته، پس از تعریف رمان مستند، به تعبیر «غزل – داستان» ایرانی میرسیم؛ یعنی کتاب به عنوان یک «غزل - داستان» ایرانی معرفی میشود.
این عنوان «غزل - داستان» خود در تضاد و ناهمخوانی با عنوان پیشنهادی «رمان مستند» یا «داستان مستند» به حساب میآید. «غزل» کاملاً از فضای شعر و شاعرانگی، که قالبی ذوقی و به شدت خیالپردازانه است، میآید و «داستان» نیز به عنوان قالب ادبی نگارشی، فضای خاص خود را دارد. باور اینکه ما در حال خواندن «رمان مستند» هستیم یا «غزل داستان»، بر عهده خواننده است و بر اساس درک و فهمی که از متن خواهد داشت. در نقد تخصصی اثر، با پرداختن به محتوا و مضامینی که در بخشهای مختلف آن آمده است، میتوان به این نتیجه رسید که واقعاً چه اتفاقی افتاده است.
برخی، این کتاب را «اثری شاخص در ادبیات مقاومت» نامیدهاند. شما این اثر را شاخص میدانید؟ شاخصبودن این اثر دقیقاً ناشی از چیست؟ زبان روایت؟ نگاه زنانه راوی؟ یا ترکیب مستند و ادبی؟
اینکه این کتاب اثری شاخص در ادبیات مقاومت تعریف شده باشد، میتواند ناشی از مولفههای متنوعی باشد. من لزوماً استفاده از ترکیب پیشنهادی «رمان مستند» را عامل مطرح شدن یا شاخص شدن کتاب یا یک ویژگی خاص برای آن ارزیابی نمیکنم. به عبارتی، اصلاً نباید روی این عنوان به عنوان یک شاخص مکث و تأمل کرد. این تلاشی بوده که نویسنده با توجه به اعوجاج و ادغام و اختلالی که در قالبهای نگارشی وجود داشته است، به جای نوشتن مقدمه یا پیشگفتار برای توضیح رفتارش با مستندات، عنوانی را طرح کرده و گفته است که من با این کار رمان مستند نوشتهام.
این نکته، با توجه به توضیحات پیشین، یک شاخصه یا ویژگی تعیینکننده نیست. ممکن است ما از عنوان رمان مستند خوشمان نیاید و متن را رمان مستند ندانیم و صرفنظر کنیم؛ یا خودمان عنوان دیگری بگذاریم، یا این پیشنهاد نویسنده را رد کنیم و بگوییم این پیشنهاد قابل قبول نیست.
اما اثر به دلایل دیگری شاخص است؛ از جمله نوع روایت، صداقت و صمیمیتی که در روایت شفاهی راوی وجود داشته، نگاهی جزئی و عمقی که به روابط زن در چارچوب خانواده و نقش تعیینکننده و حامی و پشتیبان او از یک مرد رزمنده و نظامی که در کتاب بهخوبی تصویر شده است، اینها توانسته اند اثر را قابل تامل و درخور توجه سازند. مولفههای شاخص بودن این اثر را عمدتاً ناشی از «تحقیق خوب» و «روایت شفاهی صادقانه، سلیس، روان و زندگیمحور» راوی اثر میدانم. این مولفهها با ساختاری مناسب به شرح زندگی و تجربیات زیسته راوی در دوران زندگی مشترک با همسرش ورود کرده و در متن کتاب غالب و برجسته هست. ما روایت خانم فرحناز رسولی یا فرح خانم را میشنویم، میخوانیم و درگیرش میشویم و آن را دنبال میکنیم. این روایت جذاب است و کشش دارد؛ زیرا بهطور خوشخوان روایت شده است. استفاده از تکنیکهای نویسندگی و رمان، به این خوشخوانی کمک کرده است و اثر میتواند مخاطب را جذب کند و او را همراه خود نگه دارد تا با سیر روایت پیش برود و از فرجام و نهایت این زندگی با جزئیات متعددش آگاه شود.
از نظر شما «همسفر آتش و برف» چه اهمیتی داشته که مورد توجه رهبر انقلاب قرار گرفت؟ این تقریظ چه تأثیری بر دیدهشدن بیشتر این کتاب خواهد داشت؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت که صحیح نیست ما ذهنخوانی کنیم و بخواهیم به جای یک خواننده حرفهای، مسلط و رمان آشنا، نظر بدهیم. البته حدسهایی میشود داشت. بالطبع، پررنگ بودن زیست و زندگی و نقش زن در کتاب بسیار تعیینکننده است. این روایت، با جزئیپردازیهایی که دارد، مفهوم کانونی و محوری «خانواده»، «خانواده مستحکم»، «خانواده عاشق» و «خانواده پای کار انقلاب و دفاع مقدس» را بهخوبی ترسیم میکند و احساسم این است که از این جهت اثر شاخص بوده و مورد توجه یک خواننده هوشمند و مسلط در حوزه ادبیات داستانی قرار گرفته است.
بالتبع، تقریظ مقام معظم رهبری تأثیر تعیینکنندهای برای دیده شدن بیشتر این کتاب خواهد داشت. امیدوارم فراتر از دیده شدن و معرفی، خریداران اقدام به خوانش متن کنند و همینطور نقد و بررسی و تأمل لازم در چارچوب و محتوای کتاب و قالب آن صورت بگیرد. کتابها درس دارند.
در کنار این کتاب، دو اثر دیگر یعنی «تب ناتمام» و «خانم ماه» نیز مورد توجه رهبری قرار گرفتهاندو هر سه اثر نقش زنان در دفاع مقدس را برجسته میکنند. به نظر شما چرا رهبری در سالهای اخیر بر توجه به نقش زنانِ همراه رزمندگان یا زنان فعال و موثر در سالهای دفاع مقدس تأکید ویژه دارند؟ اهمیت این توجه چیست؟
نقش سازنده و تعیینکننده بانوان به عنوان رکن رکین و تعیینکننده در ساختار اجتماع و شکلگیری مؤثر، سالم و مهم جامعه، قابل تردید نیست. بالتبع، توجه به نقش ساختاری و تعیینکننده بانوان، اگر از طریق ادبیات داستانی و آثار مرتبط با دفاع مقدس تحلیل و تبیین شده باشد و توانسته باشد بهدرستی این نقش را شناسایی و معرفی کند، ضرورت دارد که ما توجه لایههای مختلف، بهویژه جوانان و نسلهای چهارم و پنجم انقلاب را به خوانش این آثار جلب کنیم.
آثاری چون «تب ناتمام»، «خانوم ماه» و «همسفر آتش و برف» به دلیل نقش محوری که زنان در روایتهایشان دارند، نمونههایی هستند که میتوانند تأثیر تعیینکننده و پیشرو زن در دفاع مقدس، در پشتیبانی از رزم و رزمندگی همسر و احیای روحی و توانمندیهای رزمی او را بهخوبی بیان کنند. از این جهت است که مورد عنایت و توجه رهبر انقلاب قرار گرفتهاند. طبعاً وظیفه داریم که این آثار را بهخوبی، دقیق و صریح معرفی کنیم، شناسایی نماییم و در اختیار خوانندگان قرار دهیم. نسلهای جدید و جوان اجتماع، اهالی کتابخوان، میتوانند درسهای خوبی را برای آینده پیش رو از رهگذر مطالعه این آثار بیاموزند.
∎