به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا؛ زندگی شهید شیرعلی سلطانی شبیه روایتهای معمولی نیست؛ بیشتر شبیه فصلی بلند از یک کتاب است که هر برگش، بوی ایمان، رنج و رشدی دارد که آدم را آرامآرام درگیر میکند. کتاب «خانومماه» میگوید این زندگی را باید فصل به فصل خواند؛ از دخترکی که کنار چشمه خجالتزده دبه آب را انداخت تا مردی که در بقیع روضه میخواند و گریه شیعه و سنی بلند میشد.
شیرعلی سلطانی متولد ۱۳۲۷، شاعر، مداح، طلبه، انقلابی و مردی بود که زندگیاش را وقف اسلام و مردم کرد. از آن دست آدمهایی که به جای حرف، زندگی میکردند و زندگیاش بعد از رفتن، تبدیل به پناهگاهی برای مردم شد. آرامگاهش در مسجد المهدی (عج) شیراز هنوز هم شبهای جمعه پر از آدمهایی است که آمدهاند چیزی بگیرند، خبری بشنوند یا فقط آرام شوند.
از دل چشمه تا دل خانوم ماه
داستان، خیلی ساده و دخترانه شروع میشود: چند دختر در راه چشمه، دبههای آب، خندههای ریز دخترانه و یک پسر که کنار دیوار ایستاده. پسر، همان شیرعلی است. وقتی نگاهش به نرگس و سکینه و همراهشان میافتد، لبخندی آرام میزند؛ اما همین لبخند برای خانومماه کافی است تا دستپاچه شود و دبه آب از شانهاش بیفتد. از همان لحظه انگار دلش جا میماند.
آن روز عصر، شیرعلی با دبه پرشده، وارد خانه میشود و با خجالت میگوید: «زندایی… شرمنده، یکدفعه سر راه دختر سبز شدم… خیلی ترسید.» و بعد آرام و بیجسارت، اما محکم میگوید: «اگه میشه دیگه نفرستیدش سر چشمه.» همین جمله، بذر قصهای میشود که سالها بعد، رهبر انقلاب زیرش تقریظ مینویسد.
خانهای با برکت، مردی با صدا
زندگی مشترک خانومماه و شیرعلی، پر از سختی بود، اما پر از برکت. شیرعلی صبحها دبههای بزرگ شیر را به دوچرخه میبست و جلوی پادگان زرهی میفروخت. پول کم نبود، برکت زیاد بود؛ طوری که هم خرج خانه درمیآمد، هم خرج پدر و مادرش، هم خواهر و برادرها، چرا که اهل خانه معتقد بودند دست شیرعلی برکت دارد.
صدایی که دلها را تکان میداد
شیرعلی از نوجوانی مداحی میکرد؛ صدایش جاندار بود. در بستان، هنگام خواندن دعای کمیل، حاج صادق آهنگران ناگهان صدایی میشنود که «مهدیای مهدی» را میخوانَد و مجلس را از جا میکند. جمعیت بدون بلندگو، با صدای یک نفر میسوزد. بعد از مراسم، آهنگران دنبالش میگردد و وقتی پیدا میکند، شیرعلی فقط میگوید: «برنامهتون رو خراب کردم… ببخشید.».
اما حاج صادق او را دعوت میکند برای نماز جمعه اهواز. در آنجا شیرعلی کتابش شعرش را به حاج صادق هدیه میدهد؛ همان مجموعهای که امضای امام خمینی پای کتاب «حق و باطل» شیرعلی بود.
روضهخوانی در بقیع؛ دلهای گرفته شیعه و سنی
در سفر حج، شیرعلی به محض رسیدن به مدینه یک حال دیگری داشت؛ یا اشک یا روضه یا سینهزنی. وقتی به بقیع رسید، با صدای بلند روضه خواند. آنقدر جاندار که مرد و زن، شیعه و سنی، دورش جمع شدند و گریه کردند. شروطههای سعودی میخواستند متفرق کنند، اما نمیشد. جمعیت عقب نمیرفت. زدند، تهدید کردند؛ با اینکه شیرعلی باتوم میخورد، صدا را نمیبُرید. همانجا بود که بعضیها فهمیدند «روضهخوانی» یعنی چه.
شهیدی که نخواست شهید شود
شیرعلی در یکی از عملیاتها چنان مجروح شد که او را با شهدا به سردخانه بردند. اما همانجا، در میان بخار جمعشده روی پلاستیکها، فردی فریاد زد: «این یکی زنده است!» او به هوش آمد و گفت فقط یک فرصت دوباره گرفته؛ فرصتی برای رسیدن به آرزویش «شهادت» تا پیش امام حسین شرمنده نباشد که چرا سر بر بدن دارد.
چند ماه بعد، به همین آرزو رسید. پیکرش را طبق وصیت در مسجد المهدی (عج) دفن کردند؛ مسجدی که خودش ساخته بود، پایگاهی که از جلسات مذهبی تا فعالیتهای انقلابی در آن برگزار میشد. آخرین فرزندش «عمار» چند روز بعد از شهادت او به دنیا آمد؛ کودکی که هیچوقت صورت پدر را ندید، اما سالها بعد کنار مزارش بزرگ شد.
خانومماه؛ زنِ رنج، زنِ رشد
کتاب «خانومماه» فقط زندگی یک شهید نیست؛ زندگی زنی است که با رنج ساخت، با رنج بزرگ شد و بعد از شهادت همسر، برادر و برادرشوهرش خم نشد. این کتاب میگوید: «رنج، اگر از مسیر درست عبور کند، میشود رشد.» خانومماه آن مسیر درست است.
رویداد تقریظ
سالها است که رهبر معظم انقلاب بر کتابی تقریظ مینویسند، رویدادی که یک پیام فرهنگی دارند. زیرا در این سالهای اخیر، بسیاری از کتابهایی که معرفی یا تأیید کردهاند، درباره زنانی بودند که در خط مقدم زندگی ایستادند. در «خانومماه» نیز محوریت زن، یعنی خانومماه، گویای همان نگاه است: نقشآفرینی، مقاومت، ایمان و زنی که کنار مردش ایستاد و بعد از شهادت هم راهش را ادامه میدهد.
ناگفته نماند تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر این کتاب در اواخر آبانماه جاری و در ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) و هفته کتاب توسط مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر خواهد شد.
انتهای پیام/
انتهای پیام/