شناسهٔ خبر: 75803416 - سرویس اقتصادی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

این ساختار معیوب فرصتی به کارآفرینان برای تولید نمی‌دهد

نظام حکمرانی اقتصاد ما همواره معادله میان «سرمایه» و «تولید» را وارونه خوانده‌ است. یعنی به جای آنکه ثروت را از مسیر تولید به دست آورد، تولید را برای حفظ یا توجیه ثروت به کار گرفته است.

صاحب‌خبر -

غلامعلی رموی - روزنامه اطلاعات| اگر بخواهیم با نگاهی صادقانه به اقتصاد ایران نگاه کنیم، باید بپذیریم مشکل اصلی ما در ضعف دسترسی به رشد پایدار، نه کمبود منابع طبیعی است و نه فقدان نیروی انسانی خلاق؛ بلکه نوع نگاه‌مان به «سرمایه» و «کارآفرینی» است.

تغییر جایگاه ارزشی این دو مفهوم در فرهنگ اقتصادی ایران، در طول تاریخ بزرگترین لطمات را به توسعه پایدار کشور زده است.  

در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته، کارآفرین دقیقا ًهمان کسی است که همه اقشار جامعه باید به او احترام بگذارند. کسی که می‌آفریند، خطر می‌کند، می‌سازد و به حرکتِ جامعه معنا می‌دهد.

اما در ایران، چهره‌ محبوب و مورد حمایت ساختار اقتصادی، نه کارآفرینِ موّلد بلکه سرمایه‌داری است که ثروت دارد، ولو بی‌آنکه چیزی بیافریند.

ویلیام بومول اقتصاددان مشهور آمریکا، کارآفرینی را به سه دسته‌ موّلد، غیرمولد و ویرانگر تقسیم می کند.  به گفته او تفاوت جوامع در این نیست که کارآفرین دارند یا نه، بلکه در این است که نظام نهادی و ارزش‌های اجتماعی‌شان کدام نوع از کارآفرینی را پاداش می‌دهد. جامعه‌ای که سود را در دلالی و رانت می‌بیند، طبیعی است که سرمایه‌های خود را به این سمت سوق می دهد، نوآورانش را سرخورده و دلالانش را ثروتمند می کند.

در اقتصاد کلاسیک، سرمایه‌دار کسی است که صرفاً «داراست» ولی کارآفرین کسی است که  «می‌سازد». جامعه‌ای که در آن سرمایه بر خلاقیت مقدم شود، گذشته بر آینده حکم می‌راند. به همین سبب سرمایه تا جایی ارزش دارد که به خدمت تولید درآید و گرنه چیزی جز بستر آلاینده فضای اقتصادی نیست.

وقتی ساختار اقتصادی به گونه‌ای تنظیم شود که شهامت آفرینش کار بی‌پاداش بماند، جامعه وارد چرخه‌ای از تکرار، وابستگی و فرسودگی می‌شود و این دقیقا همان رویدادی است که در کشور ما جریان دارد.

ساختار اقتصادی ایران تاکنون چه زمانی و کجا از کارآفرینان دفاع کرده و بستر سازندگی را برای آنها فراهم ساخته است؟

نظام حکمرانی اقتصاد ما همواره معادله میان «سرمایه» و «تولید» را وارونه خوانده‌ است. یعنی به جای آنکه ثروت را از مسیر تولید به دست آورد، تولید را برای حفظ یا توجیه ثروت به کار گرفته است. حتی نظام مالی کشور به شکلی طراحی شده که سرمایه‌دارِ غیرمولد با کمترین زحمت بیشترین امتیاز را می‌گیرد، در حالی‌که کارآفرین مولد با بیشترین ریسک، در مواردی کمترین حمایت را دارد.

نظام اداری و رسانه‌ای کشور نیز ناخودآگاه این تصویر را بازتولید می‌کند که ثروتمند باید در رأس باشد و تولیدکننده‌ خلاق در حاشیه. در نتیجه، سرمایه‌داری غیرموّلد به «الگو» بدل می‌شود و کارآفرینی به «خطر».

در این ساختار، سرمایه از مسیر تولید منحرف می‌ شود. به همین دلیل سود در فعالیت‌های غیرمولد و واسطه‌گری بیشتر است تا  در نوآوری و تولید.

نگاهی به سیگنال‌های منتشره دولت در مدیریت نظام اقتصادی بخوبی ثابت می کند، فعالیت هایی نظیر سهامداری در بورس، خرید و نگهداری سکه، طلا و ارز و حتی میدان دادن به دلالی تسهیلات بانکی در حوزه مسکن یا سرمایه درگردش واحدهای تولیدی، باعث شده تا ارزش کارآفرینی و تولید مغفول بماند. اینک رویای جوانان ایران کسب ثروت از بازار غیرموّلد رمزارز، پلتفرم‌های فروش فلزات گرانبها و دلالی‌هایی دیگری از این دست است و کسی دغدغه تولید کالا برای ارزش آفرینی در زنجیره مواد را ندارد.     

طبق پژوهش‌های صورت‌گرفته توسط محققان، بهره‌وری کل عوامل در نظام کشاورزی ایران طی دو دهه‌ گذشته نه تنها رشد نکرده، بلکه کاهش هم یافته است. در بخش صنعت نیز صرفاً شاخه‌هایی رشد کرده‌اند که متمرکز بر خام فروشی مواد بوده و حلقه‌های پایین دستی تولید به میزان نقش خود در خلق ارزش افزوده، سود لازم را نبرده اند. این نشانه‌ای روشن از فرسودگی سازوکارهای تولید است؛ یعنی انرژی انسانی فراوانی داریم که در نظام انگیزشی ناکارآمد برای جابجایی بیهوده دارایی‌های خام به هدر می‌رود.

البته نباید از نقش عوامل موّلد و محرک این ساختار در اقتصاد ایران غافل شد.

بوروکراسی سنگین برای کسب انواع مجوزهای تولید، تخصیص ناعادلانه فرصت ها و منابع از سوی دولت که فضای توزیع رانت را برای عده ای خاص فراهم کرده  به همراه اعمال انواع عوارض  و مالیات های تبعیض‌آمیز به کارآفرینان، هر انگیزه ای را برای تولید کور می کند.

این ساختار معیوب که محصول «جابجایی غلط سره از ناسره در فرهنگ اقتصادی ماست» نه تنها کارآفرین را دل‌سرد کرده، بلکه او را وادار ساخته به خارج از کشور مهاجرت کند یا به سمت فعالیت‌های کم‌ریسک و غیرمولد روی آورد.

بنابر این مشکل اقتصاد ایران را نمی‌توان فقط با تغییر سیاست‌های مالی یا صنعتی رفع کرد؛ زیرا  ریشه‌ آن در نظام ارزش‌ها و نهادهاست. ما در طول دهه‌ها، سرمایه‌دار را محترم داشته‌ایم و کارآفرین را فراموش کرده‌ایم.

راه اصلاح این وضعیت، تنها در تغییر قوانین نیست؛ در تغییر نگاه است. باید دوباره باور کنیم که «ثروت، محصولِ کارِ خلاق است». دولت و نظام اداری باید تمایز میان سرمایه‌ مولد و غیرمولد را به رسمیت بشناسند. سیاست مالیاتی و بانکی باید از تولیدکننده‌ واقعی پشتیبانی کند، نه از صاحب امتیاز. رسانه‌ها و دانشگاه‌ها باید ارزش اجتماعیِ آفرینش را بازتعریف کنند و به جای تکرار داستان ثروتمندان، داستان سازندگان را روایت کنند.

توسعه زمانی آغاز می‌شود که جامعه تصمیم بگیرد از سرمایه‌داری غیرمولد عبور کند و کارآفرینی مولد را محور عزت و پیشرفت خود قرار دهد.

غلامعلی رموی - روزنامه اطلاعات| اگر بخواهیم با نگاهی صادقانه به اقتصاد ایران نگاه کنیم، باید بپذیریم مشکل اصلی ما در ضعف دسترسی به رشد پایدار، نه کمبود منابع طبیعی است و نه فقدان نیروی انسانی خلاق؛ بلکه نوع نگاه‌مان به «سرمایه» و «کارآفرینی» است.

تغییر جایگاه ارزشی این دو مفهوم در فرهنگ اقتصادی ایران، در طول تاریخ بزرگترین لطمات را به توسعه پایدار کشور زده است.  

در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته، کارآفرین دقیقا ًهمان کسی است که همه اقشار جامعه باید به او احترام بگذارند. کسی که می‌آفریند، خطر می‌کند، می‌سازد و به حرکتِ جامعه معنا می‌دهد.

اما در ایران، چهره‌ محبوب و مورد حمایت ساختار اقتصادی، نه کارآفرینِ موّلد بلکه سرمایه‌داری است که ثروت دارد، ولو بی‌آنکه چیزی بیافریند.

ویلیام بومول اقتصاددان مشهور آمریکا، کارآفرینی را به سه دسته‌ موّلد، غیرمولد و ویرانگر تقسیم می کند.  به گفته او تفاوت جوامع در این نیست که کارآفرین دارند یا نه، بلکه در این است که نظام نهادی و ارزش‌های اجتماعی‌شان کدام نوع از کارآفرینی را پاداش می‌دهد. جامعه‌ای که سود را در دلالی و رانت می‌بیند، طبیعی است که سرمایه‌های خود را به این سمت سوق می دهد، نوآورانش را سرخورده و دلالانش را ثروتمند می کند.

در اقتصاد کلاسیک، سرمایه‌دار کسی است که صرفاً «داراست» ولی کارآفرین کسی است که  «می‌سازد». جامعه‌ای که در آن سرمایه بر خلاقیت مقدم شود، گذشته بر آینده حکم می‌راند. به همین سبب سرمایه تا جایی ارزش دارد که به خدمت تولید درآید و گرنه چیزی جز بستر آلاینده فضای اقتصادی نیست.

وقتی ساختار اقتصادی به گونه‌ای تنظیم شود که شهامت آفرینش کار بی‌پاداش بماند، جامعه وارد چرخه‌ای از تکرار، وابستگی و فرسودگی می‌شود و این دقیقا همان رویدادی است که در کشور ما جریان دارد.

ساختار اقتصادی ایران تاکنون چه زمانی و کجا از کارآفرینان دفاع کرده و بستر سازندگی را برای آنها فراهم ساخته است؟

نظام حکمرانی اقتصاد ما همواره معادله میان «سرمایه» و «تولید» را وارونه خوانده‌ است. یعنی به جای آنکه ثروت را از مسیر تولید به دست آورد، تولید را برای حفظ یا توجیه ثروت به کار گرفته است. حتی نظام مالی کشور به شکلی طراحی شده که سرمایه‌دارِ غیرمولد با کمترین زحمت بیشترین امتیاز را می‌گیرد، در حالی‌که کارآفرین مولد با بیشترین ریسک، در مواردی کمترین حمایت را دارد.

نظام اداری و رسانه‌ای کشور نیز ناخودآگاه این تصویر را بازتولید می‌کند که ثروتمند باید در رأس باشد و تولیدکننده‌ خلاق در حاشیه. در نتیجه، سرمایه‌داری غیرموّلد به «الگو» بدل می‌شود و کارآفرینی به «خطر».

در این ساختار، سرمایه از مسیر تولید منحرف می‌ شود. به همین دلیل سود در فعالیت‌های غیرمولد و واسطه‌گری بیشتر است تا  در نوآوری و تولید.

نگاهی به سیگنال‌های منتشره دولت در مدیریت نظام اقتصادی بخوبی ثابت می کند، فعالیت هایی نظیر سهامداری در بورس، خرید و نگهداری سکه، طلا و ارز و حتی میدان دادن به دلالی تسهیلات بانکی در حوزه مسکن یا سرمایه درگردش واحدهای تولیدی، باعث شده تا ارزش کارآفرینی و تولید مغفول بماند. اینک رویای جوانان ایران کسب ثروت از بازار غیرموّلد رمزارز، پلتفرم‌های فروش فلزات گرانبها و دلالی‌هایی دیگری از این دست است و کسی دغدغه تولید کالا برای ارزش آفرینی در زنجیره مواد را ندارد.     

طبق پژوهش‌های صورت‌گرفته توسط محققان، بهره‌وری کل عوامل در نظام کشاورزی ایران طی دو دهه‌ گذشته نه تنها رشد نکرده، بلکه کاهش هم یافته است. در بخش صنعت نیز صرفاً شاخه‌هایی رشد کرده‌اند که متمرکز بر خام فروشی مواد بوده و حلقه‌های پایین دستی تولید به میزان نقش خود در خلق ارزش افزوده، سود لازم را نبرده اند. این نشانه‌ای روشن از فرسودگی سازوکارهای تولید است؛ یعنی انرژی انسانی فراوانی داریم که در نظام انگیزشی ناکارآمد برای جابجایی بیهوده دارایی‌های خام به هدر می‌رود.

البته نباید از نقش عوامل موّلد و محرک این ساختار در اقتصاد ایران غافل شد.

بوروکراسی سنگین برای کسب انواع مجوزهای تولید، تخصیص ناعادلانه فرصت ها و منابع از سوی دولت که فضای توزیع رانت را برای عده ای خاص فراهم کرده  به همراه اعمال انواع عوارض  و مالیات های تبعیض‌آمیز به کارآفرینان، هر انگیزه ای را برای تولید کور می کند.

این ساختار معیوب که محصول «جابجایی غلط سره از ناسره در فرهنگ اقتصادی ماست» نه تنها کارآفرین را دل‌سرد کرده، بلکه او را وادار ساخته به خارج از کشور مهاجرت کند یا به سمت فعالیت‌های کم‌ریسک و غیرمولد روی آورد.

بنابر این مشکل اقتصاد ایران را نمی‌توان فقط با تغییر سیاست‌های مالی یا صنعتی رفع کرد؛ زیرا  ریشه‌ آن در نظام ارزش‌ها و نهادهاست. ما در طول دهه‌ها، سرمایه‌دار را محترم داشته‌ایم و کارآفرین را فراموش کرده‌ایم.

راه اصلاح این وضعیت، تنها در تغییر قوانین نیست؛ در تغییر نگاه است. باید دوباره باور کنیم که «ثروت، محصولِ کارِ خلاق است». دولت و نظام اداری باید تمایز میان سرمایه‌ مولد و غیرمولد را به رسمیت بشناسند. سیاست مالیاتی و بانکی باید از تولیدکننده‌ واقعی پشتیبانی کند، نه از صاحب امتیاز. رسانه‌ها و دانشگاه‌ها باید ارزش اجتماعیِ آفرینش را بازتعریف کنند و به جای تکرار داستان ثروتمندان، داستان سازندگان را روایت کنند.

توسعه زمانی آغاز می‌شود که جامعه تصمیم بگیرد از سرمایه‌داری غیرمولد عبور کند و کارآفرینی مولد را محور عزت و پیشرفت خود قرار دهد.