شناسهٔ خبر: 71629566 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

گزارشی از یک نمایش؛

«ریگ چاه»؛ رویای دنیای بدون مرزی که به مرزبانی ختم شد+ فیلم

تهران- ایرنا- در کمدی تراژیک «ریگ چاه» که نام پاسگاهی در استان سیستان و بلوچستان است، همه جور سربازی داریم؛ از شمالی و اصفهانی و آبادانی و مشهدی تا کرد و ترک. هر کدام با رویایی؛ «ما دنبال یه دنیای بدون مرز بودیم، نمی دونیم چطور شد شدیم سرباز مرزبانی.»

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار تئاتر ایرنا، کمدی، تراژیک «ریگ چاه» به داستان پنج سرباز در یک پاسگاه مرزی می‌پردازد که با ورود سرباز جدید به نام «ارمایل» که به زبان کردی صحبت می‌کند داستان‎‌های عجیبی در پاسگاه رخ می‌دهد.

این شش سرباز در پاسگاه مرزی ریگ چاه زندگی خود را می‌گذرانند تا کارت پایان خدمت بگیرند. اما هیچ چیزی درست پیش نمی‌رود.

«دمکراسی چارچوب‌های خودش را دارد.» پاسگاهی که دمکراسی‌اش حفظ نظم برای برقراری امنیت در منطقه است اما در همین دنیای دورافتاده هم زندگی جاری است. شادی جاری است. دوستی‌ها هم همچنین... . سختی‌هایی که به جان می‌خرند اما هرگز دوستی‌هایشان تلخی نمی‌گیرد به کام.

یکی آرزوی هنرپیشه شدن دارد، یکی آرزوی پیانیست شدن و ... اما آرزوهایی که سرانجامی نداشت و ... . ریگ چاه سرشار از شاه‌دیالوگ‌های طنزی است که تلاش می‌کند تلخی داستان را در روایتی کمدی به مخاطب ارائه کند.

«من کمدی‌ام خوب نیست، فقط تراژدی»، «سقوط مثل پرواز است اما مقصدش فرق می‌کند» و دیالوگ‌هایی از این دست که از آرزوهای بربادرفته سخن به میان می‌آورد.

در ریگ چاه پای نامه ترامپ مبنی بر تحریم ورود ایرانی‌ها به خاک آمریکا و سربازی تحصیل کرده که قصد مهاجرت دارد اما آرزوهای خود را دیگر بر باد رفته می‌بیند هم به میان می‌آید.

همگی اضافه خدمت خورده‌اند و قرار می‌شود تئاتری را با همان نقش‌های خود روی صحنه ببرند و همان را در منطقه مرزی اجرا که در نهایت هر کدام از سربازان برای محافظت از پاسگاه مرزی به شهادت می‌رسند و همانجا می‌شود سرزمین ابدی‌شان.

در ریگ چاه حرف از یک سرزمین است؛ سرزمینی به نام ایران. سرزمینی که مقیاس کوچک آن پاسگاهی است در مرز...

سربازی که می‌گوید من هیچ موقع چیز خاصی نداشتم تو زندگی، به جز دستام! من دستای خوبی داشتم... مامانم همیشه می گفت تو یه روز با این دستا کار بزرگی می کنی... گرمایل، یه نقاش بزرگ میشی، شایدم ویولونیست! ولی من با این دستا گچ گرفتم، سیمان کاری کردم، میزهای کافه رو تمیز کرم، کتابها رو گردگیری کردم، دستشویی شستم، من این دستا رو حروم کردم ارمایل...

ریگ چاه اگر چه از گذران زندگی سربازانی در یک پاسگاه مرزی می‌گوید اما مصداق و نماد شاخص محافظت از سرزمینی است که هر کدام از ساکنانش وظیفه حفاظت از آن را دارند.

و این دیالوگ ناب که «هر کدام از ما باید یک گوشه از کار ایران خانم را بگیریم تا حالش بدتر از این نشه.» پایانی خوب می‌شود بر روایتی درست از یک کمدی تراژیک.

«ریگ چاه» که مرداد تا شهریور در تالار مولوی روی صحنه رفته بود هفته گذشته نیز در حوزه هنری اجرا شد.