شفقنا- به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران، منطقه خاورمیانه دوران گذار بسیار حساسی را می پیماید که آینده آن را در هالهای از ابهام فرو برده است. پیش بینی روند آتی تحولات در این منطقه چنان مهم است که بسیاری را در جهان به خود مشغول ساخته است. ترسیم یک نما از آینده منطقه جز از طریق نگاه به گذشته و همچنین ارزیابی موازنه کنونی قوا در آن میسر نخواهد بود.
خبرنگار شفقنا در نشستی با حضور دکتر محمدجواد جمالی، نایب رییس پیشین کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس و دکتر حسین آجرلو تحلیلگر مسایل بین الملل، «تحولات و آینده منطقه» را مورد بررسی قرار داده که در ادامه می خوانید:
در ماههای اخیر شاهد تحولات بسیاری در منطقه بودهایم، از جمله حمله اسرائیل به لبنان و سقوط دولت بشار اسد؛ به نظر شما این تحولات اخیر به کدام سمت خواهد رفت؟
جمالی: به نظر من، برای پاسخ به این سوال، یک مقدمه کوتاه در مورد ویژگیهای منطقه میتواند مفید باشد. منطقه غرب آسیا که بخشی از خاورمیانه است، ویژگیهای منحصر به فردی دارد. این منطقه زادگاه بسیاری از ادیان الهی است، از جمله دین یهودیت، اسلام و حتی زرتشتیگری. پیامبران بزرگ مانند حضرت ابراهیم(ع) و دیگر پیامبران بنیاسرائیل در این منطقه زندگی کردهاند و به همین دلیل این منطقه از اهمیت مذهبی زیادی برخوردار است. همچنین، عبادتگاههای مهم دینی مانند مسجدالحرام، مسجدالنبی، کلیسای مهد، و معبد یهودیان، همه در این منطقه قرار دارند.
از نظر جغرافیایی، این منطقه محل اتصال سه قاره آسیا، اروپا و آفریقاست و از بزرگترین ذخایر نفت و گاز جهان برخوردار است. این ویژگیها باعث شده که منطقه از اهمیت خاصی برخوردار باشد. اگر بخواهیم به مسیرهای دریانوردی مهم اشاره کنیم، ۸۰ تا ۹۰ درصد تجارت جهانی از طریق دریا انجام میشود و بسیاری از این مسیرهای حیاتی، مانند کانال سوئز، تنگه هرمز، بابالمندب، تنگه جبلالطارق و دیگر مسیرهای مهم، در این منطقه قرار دارند.
اهمیت ویژه غرب آسیا برای قدرتهای بزرگ بینالمللی
از نظر قومی و فرهنگی نیز منطقه غرب آسیا متنوع است. در اینجا میتوانیم قومیتهای مختلفی از جمله عربها، فارسها، ترکها، ارامنه، ترکمنها و کردها را بیابیم. در حقیقت، کردها بیشتر در این منطقه حضور دارند و در دیگر نقاط جهان کمتر دیده میشوند. این تنوع قومی و فرهنگی، همراه با ویژگیهای جغرافیایی و مذهبی، باعث میشود که توجه قدرتهای جهانی به این منطقه جلب شود. در نهایت، به دلیل تمامی این ویژگیها، منطقه غرب آسیا برای قدرتهای بزرگ بینالمللی اهمیت ویژهای دارد. در حالی که ممکن است دیگر مناطق جهان نیز با چالشهایی مواجه باشند. اهمیت سیاسی، اقتصادی و امنیتی منطقه خاورمیانه به قدری که هیچگاه از مرکز توجه قدرتهای جهانی خارج نمیشود. برای مثال، کشورهای این منطقه ممکن است به عنوان کشورهای چالشبرانگیز و حتی متخاصم در سطح بینالمللی شناخته شوند. همچنین، حضور نظامیان فرامنطقهای در این منطقه بینهایت چشمگیر است. کشتیهای جنگی غربیها، به ویژه در خلیج فارس، مدیترانه، دریای عمان و حتی در جنوب اقیانوس هند، حضور گستردهای دارند که خود گواهی بر اهمیت استراتژیک این منطقه است.
انقلاب اسلامی ایران جوی جدید در منطقه ایجاد کرد
موضوع دیگری که قابل توجه، این است که منطقه غرب آسیا، پس از جنگهای جهانی، دچار فروپاشی شد و به کشورهای کوچکتر و مینیاتوری تقسیم گردید. این تجزیه، به دلیل نداشتن جمعیت و وسعت کافی در بسیاری از این کشورها، که دو مولفه مهم قدرت محسوب میشوند، مشکلات زیادی بهوجود آورد. برای مثال، کشوری که از نظر منابع طبیعی همچون گاز در رتبه اول یا دوم جهان قرار دارد، با جمعیتی کمتر از یک میلیون نفر و وسعت بسیار محدود، طبیعتاً به ضعف در انسجام و قدرت دست خواهد یافت. این ویژگیها باعث میشود که حضور قدرتهای فرامنطقهای در منطقه تسهیل شود و در نهایت، این کشورها به راحتی تحت نفوذ و کنترل بازیگران خارجی قرار گیرند. همه این مسائل باعث میشود که این منطقه از اهمیت ویژهای برخوردار باشد. از طرفی، پس از انقلاب اسلامی ایران، که اسرائیلیها آن را بهعنوان یک «زلزله» در خاورمیانه تلقی کردند، وضعیت منطقه بهطور چشمگیری تغییر کرد. انقلاب اسلامی ایران جوی جدید در منطقه ایجاد کرد که پیشبینی نمیشد اینگونه بهسرعت در مسیر تحولاتی بزرگ قرار گیرد. این تحولات در نهایت به طرح «خاورمیانه جدید» انجامید. بهخاطر دارم که خانم کاندولیزا رایس، وزیر خارجه پیشین آمریکا، در پی درگیریهای شدید در لبنان، این بحران را «درد زایمان خاورمیانه جدید» توصیف کرد.
هیچگاه مقامات آمریکایی و غربی ابایی نداشتند که علناً بگویند قصد دارند سوریه را به کشورهای کوچکتری تقسیم کنند. کشوری برای کردها، علویها و سنیها. یا عراق را به کشورهای شیعی، سنی و کردی تفکیک کنند. گاهی حتی این مسائل از زبان مقامات رسمی خودشان نیز بیرون میآمد. بنابراین، تجربه موفق غربیها در ایجاد کشورهای کوچکتر با جمعیت و وسعت کم، که در نهایت به ضعف قدرت میانجامد، یکی از استراتژیهایی بود که آنها برای اطمینان از تضعیف قدرتهای منطقهای و جلوگیری از تهدیدات علیه رژیم صهیونیستی دنبال میکردند. این مسائل، بهویژه در مورد وضعیت رژیم صهیونیستی، که به نظر میرسد حس کردهاند که ممکن است با خطر اضمحلال مواجه شوند، تعیینکننده است. از این رو، غربیها به جای تقویت این رژیم، به دنبال تضعیف کشورهای اصلی منطقه که روزی بهعنوان «کشورهای خط مقدم» در مقابل اسرائیل شناخته میشدند، هستند. به عنوان مثال، سوریه که در جنگهای اعراب و اسرائیل یکی از کشورهای خط مقدم بود، در حال حاضر با چالشهای داخلی و خارجی جدی مواجه است.
«کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در قبال سوریه فریب خورده اند»
با این تحولات، حلقه محور مقاومت که تا حد زیادی از افغانستان آغاز میشد و ایران، عراق، سوریه و لبنان را در بر میگرفت، یکی از حلقههایش آسیب دیده است. جالب اینجاست که همزمان با این تحولات، که به حملات گسترده به سوریه منجر شد، در روزهایی که آتشبس با لبنان اعلام شد، نتانیاهو جملهای کلیدی گفت که این آتشبس برای آن است که اسرائیل بتواند تمرکز خود را بر جبهههای دیگر قرار دهد و برنامهریزیهای جدیدی انجام دهد. این نشان میدهد که تحولات منطقه فراتر از نقش ترکیه و گروههای وهابی و سلفی است و یک سیاست فراملی و پیچیده در پس آن قرار دارد. همچنین، فریبی که برخی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در قبال سوریه و فشارهای آنها به این کشور، در کنار کوتاهیهای دولت سوریه، باعث شده که تعادل جنگی در منطقه تغییر کند. این تغییرات باید بهطور جدی و دقیق در تحلیلهای امنیتی و سیاسی خاورمیانه و اروپا بررسی شوند.
روند بی ثباتی در منطقه شاهد هستیم
* همانطور که آقای دکتر جمالی اشاره کردند، منطقه پتانسیل بسیار بالایی دارد و بهنظر میرسد وارد فصلی جدید شده که در آن تحولات بزرگی در حال شکلگیری است. این تحول را حتی میتوان بهعنوان یک پوستاندازی مهم در سیاستهای منطقهای و جهانی نام برد. این موضوع را چطور تحلیل می کنید و فکر می کنید این پوست اندازی به کدام سمت سوق پیدا می کند؟
آجرلو: منطقه به قول خانم کاندولیزا رایس که میگفت درد زایمان خاورمیانه جدید است، اما این درد زایمان طولانی شده است. حداقل الان دو دهه از آن زمان میگذرد. در آن زمان مطبوعات ما شاید در ایران زیاد رسم نبود که رصد شود، ولی همواره از براد لوئیس و تمام افراد میگفتند که این منطقه در حال یک اتفاقی است، ولی هیچ کدوم از اینها نبود. به نظر میرسد منطقه بیش از اینکه روند محور باشد، رویداد محور است. اگر بخواهیم روند هم بگم، روند بیثباتی در این منطقه شاهد هستیم. البته تقریباً در تمام نقاط جهان میبینیم. اکثر نقاط جهان مسائل خود را حل و فصل کرده اند و حالا چند تا نقطه هست که همواره با مشکلات دست و پنچه نرم می کنند. چند تا منطقه در عرصه بینالملل هست که همچنان پرتنش داغ هستند؛ یکی از آن ها منطقه غرب آسیا است و دیگری منطقه اروپای شرقی همچنان مرجع و مخزن اتفاقات است. در طول تاریخ، هرگاه به این منطقه نگاه میکنیم، نشانی از آرامش نمیبینیم. همواره شاهد درگیریها و تعارضاتی در سطوح مختلف بودهایم. این مسئله در مناطق پیرامونی نیز به چشم میخورد، اما در مناطق دیگر مانند دریای چین یا شبهجزیره کره، هرچند تعارضاتی وجود دارد، ولی شدت و هیجان آن به اندازه این منطقه نیست.
رویدادها و روندهای این منطقه تا حدی قابل پیشبینی هستند. برای مثال، اخیراً خبری درباره کره جنوبی منتشر شد که موجب تعجب شد، اما اگر همین خبر (مثلاً درباره کودتا) در آفریقا رخ میداد، شاید چندان عجیب به نظر نمیرسید. این نشان میدهد که در این منطقه، مسائلی مانند جنگ یا کودتا به نوعی بخشی از جریان عادی زندگی شدهاند. از گذشتههای دور تا امروز، این منطقه همواره درگیر تحولات، رقابتها و تنشهای مختلف بوده است. دلیل اصلی این وضعیت به عوامل گوناگون داخلی و خارجی برمیگردد. نظم (به معنای اوردر) و نظام (به معنای سیستم) در این منطقه هرگز به شکلی پایدار شکل نگرفته است.
در منطقه هیچ نظم پایداری ایجاد نشده است
در نظام بینالملل، قدرتهای بزرگ به دنبال ایجاد نظمی مبتنی بر موازنههای نظامی، امنیتی و جمعیتی هستند. اما در این منطقه هیچ نظم پایداری، چه در سطح بینالمللی و چه در سطح منطقهای، ایجاد نشده است. به همین دلیل، تلاشهای قدرتهای بزرگ برای برقراری نظم در اینجا، معمولاً با آسیبها و مشکلات همراه بوده و نتیجه مطلوبی نداشته است. ساسپیکو نماد این مسئله بود که نظمهایی که از بیرون تحمیل میشوند، تأثیرات محدود و موقتی دارند. توافق میان فرانسه و انگلستان در این منطقه منجر به ایجاد ساسپیکو شد. پس از آن، در دوران جنگ سرد، فضای رقابتی دوقطبی موجب تقسیم این منطقه شد و نظم خاصی را به آن تحمیل کردند. سپس، در دوران پس از جنگ سرد، نظم آمریکایی با شعارهایی مانند «نظم نوین جهانی» که جورج بوش پدر مطرح کرد، در این منطقه پیاده شد. اما هر بار که این نظمها دچار تلاطم شدهاند، منطقه نیز با بحرانها و تنشهای شدید مواجه شده است.
منطقه هیچگاه نظمی واقعی و پایدار را تجربه نکرده است
نکته اصلی این است که این منطقه هیچگاه نظمی واقعی و پایدار را تجربه نکرده است. همچنان رقابتها در اینجا با رویکردی با حاصل جمع صفر پیش میرود؛ یعنی برد یک طرف به معنای باخت طرف دیگر است و هیچ منافع مشترکی بهطور جدی تعریف نشده است. برای مثال، آمریکاییها و انگلیسیها تلاش کردند با پیمانهایی مانند پیمان بغداد و سنتو، نظمی میان ایران، پاکستان و ترکیه ایجاد کنند. این نظم، هرچند ناقص و نصفهنیمه، هنوز هم تا حدی میان طرفین کار میکند و تنشها را در سطح مشخصی نگه میدارد. با این حال، رقابت میان ایران و ترکیه همچنان شدید است. بهعنوان نمونه، در مسئله ترکسل و ایرانسل، رقابتی جدی میان این دو کشور شکل گرفت، و حتی ایران حاضر شد به آفریقای جنوبی که در بلوک غرب قرار داشت، برای شراکت روی بیاورد تا از ترکیه پیشی بگیرد. این رقابت نشان میدهد که در این منطقه، قواعد بازی همچنان بر پایه حاصل جمع صفر استوار است؛ یعنی موفقیت همسایه بهعنوان شکست خود تلقی میشود. حتی در مسائل کلانتر، مانند قضیه فلسطین، نیز همین رویکرد رقابتی مشاهده میشود. هیچیک از طرفین حاضر به همکاری یا پذیرش دیگری نیستند، و بیاعتمادی همچنان بر روابط حاکم است.
ذات منطقه است که رقابتها و درگیریها در آن مداوم هستند
برای مثال، ترکیه به نیت ایران در حمایت از فلسطین شک دارد و ایران نیز به نیت ترکیه در همین زمینه بیاعتماد است. این بیاعتمادی گاهی تا جایی پیش میرود که برخی اقدامات به دستور کار اسرائیل نسبت داده میشود. وضعیت مشابهی در مورد عربستان نیز دیده میشود. این رقابتها نشان میدهد که قواعد بازی در این منطقه همچنان بر اساس حاصل جمع صفر است؛ یعنی همکاری و اعتماد میان کشورها به سختی شکل میگیرد. یکی از مسائل مهم این منطقه، فقدان شکلگیری دولت ملتهای پایدار است. بهجز ایران و ترکیه که به دلیل شرایط تاریخی و سنتی تا حدی به ساختار دولت ملت نزدیک شدهاند. بسیاری از کشورهای این منطقه یا دولت بدون ملت هستند یا ملت بدون دولت. همانطور که دکتر جمالی به درستی اشاره کردهاند، ما در این منطقه کشورهایی داریم که دولت دارند، با تمام ارکان قدرت مانند ارتش، نیروی نظامی و تسلیحات، اما ملت ندارند. در مقابل، ملتهایی بدون دولت وجود دارند، مانند لبنان، سوریه، عراق و یمن، که هویت ملی مشخصی ندارند و به همین دلیل دچار تنشها و بحرانهای مداوم هستند. لبنان را بهعنوان نمونهای از این وضعیت میتوان «میدان جنگ خاورمیانه» نامید، جایی که نزاعها و رقابتها، هم از درون و هم از بیرون بر آن تحمیل شدهاند. این وضعیت بخشی از ذات این منطقه است که رقابتها و درگیریها در آن مداوماند.
به دلیل نبود سازوکارهای درونی، منطقه همواره درگیر رقابتها و نزاعهای پیچیده است
هرگاه بازیگر خارجی وارد این منطقه شده و توانسته نظم موقتی ایجاد کند، این نظم نیز پایدار نبوده است. علت این است که چنین بازیگرانی همواره منافع خود را در اولویت قرار دادهاند. در این فرآیند، ملتهای منطقه به زیر سلطه کشیده شدهاند که این امر باعث افزایش هویتطلبی و استقلالخواهی شده است. با خروج این بازیگران خارجی، به دلایل مختلف از جمله هزینههای سنگین، نظم موقت ایجادشده نیز از هم فروپاشیده است. در نهایت، به دلیل نبود سازوکارهای درونی برای ایجاد نظم پایدار و اتکا به نظمهای برونزا، این منطقه همواره درگیر رقابتها و نزاعهای پیچیده بوده و این وضعیت در طول تاریخ نیز تکرار شده است. این منطقه را میتوان به شکل یک مربع تصور کرد که چهار ضلع اصلی دارد: ترکیه، ایران، کشورهای عربی، و رژیم صهیونیستی. رژیم صهیونیستی در این تحلیل با تکیه بر حمایتهای غرب، بهویژه آمریکا و انگلیس، بهعنوان پایگاه ثابت قدرت غرب در منطقه در نظر گرفته میشود. هرگاه یکی از این اضلاع تلاش کند که نقش پررنگتری ایفا کند یا پیشروی بیشتری داشته باشد، سایر اضلاع احساس تهدید میکنند. این عدم اعتماد و بیاعتمادی متقابل در میان این اضلاع همواره وجود داشته است. این کشورها از یکدیگر گریزاناند و رقابتهای آنها عموماً با نگاه ژئوپلیتیکی تعریف میشود. ترسهای ژئوپلیتیکی که هرکدام از این اضلاع دارند، باعث میشود که بهجای همکاری، در تلاش برای حذف یا تضعیف یکدیگر باشند. این رقابت و بیاعتمادی، یکی از دلایل کلان ناامنی در این منطقه است. البته، این مسئله را میتوان در ابعاد جزئیتر نیز بررسی کرد، اما بهصورت کلی، این تعاملات ناپایدار و رقابتهای منفی از مهمترین علل بحرانهای مداوم منطقه هستند.
تعارضات مرزی و معاهدات تحمیلی از مهمترین عوامل ناامنی مداوم در این منطقه است
جمالی: همانطور که پیشتر اشاره کردم، یکی از دلایل کلیدی ناامنی مداوم در منطقه، سیاستهایی است که قدرتهای فرامنطقهای از گذشته تاکنون در این منطقه اعمال کردهاند. برای نمونه، بریتانیای کبیر در دوران حاکمیت خود بر این منطقه، نهتنها بسیاری از کشورها را تحت قیمومیت یا استعمار قرار داده بود، بلکه با تعیین مرزهای مصنوعی و تحمیل معاهدات مرزی، شرایطی را ایجاد کرد که منجر به اختلافات بالقوه و مداوم میان کشورها شود. بهعنوان مثال، جنگ ایران و عراق بر سر مسئله شطالعرب (یا اروندرود) یکی از پیامدهای مستقیم این سیاستها بود. در همان زمان، بریتانیاییها مرزهایی تعیین کردند که به اختلافات دامن زد. از سوی دیگر، عراق همواره ادعای مالکیت بر کل کویت را داشته است، که این مسئله ریشه در تقسیمبندیهای نامتعادل دوران استعمار دارد. در منطقه خلیج فارس نیز میبینیم که برای حفظ تعادل میان عراق و عربستان، مناطقی حائل ایجاد شده است. اختلافات بحرین و قطر بر سر جزایر کوچک، یا تنشهای تاریخی میان امارات و عمان، عمان و یمن، و حتی یمن و عربستان، همگی نمونههایی از این تعارضات مرزی هستند. در نواحی دیگر نیز، مانند سوریه و لبنان، این اختلافات مرزی و تاریخی بهشدت مشهود است. تا مدتها، سوریه حتی سفارتخانهای در لبنان نداشت و لبنان را بخشی از سرزمین خود میدانست. این مسائل، که ریشه در مرزبندیها و سیاستهای استعماری دارند، نشان میدهند که این قدرتها آگاهانه ساختاری از تعارض را در منطقه بهوجود آوردهاند. به نظر میرسد یکی از اهداف کلیدی این سیاستها، حفظ نوعی بیثباتی در منطقه بوده است تا از طریق این اختلافات، منافع خود را تضمین کنند. بنابراین، تعارضات مرزی و معاهدات تحمیلی یکی از مهمترین عوامل ناامنی مداوم در این منطقه محسوب میشوند.
با توجه به شرایطی که در منطقه به وجود آمده، میتوان گفت درگیریها و تنشها میان اعراب، اسرائیل، و فلسطینیها سابقه طولانی دارد، اما وسعت جنایاتی که اخیراً در غزه شاهد آن بودهایم، تقریباً بیسابقه است. اگرچه در گذشته هم فجایعی مانند کشتار دیر یاسین رخ داده، که در آن تعداد زیادی انسان بیگناه جان باختند، اما مقیاس و شدت اقدامات اخیر اسرائیل در غزه و دیگر مناطق مانند لبنان، بهندرت در تاریخ دیده شده است. یکی از ابزارهای همیشگی اسرائیل برای ایجاد وحشت، ترورهای هدفمند بوده است. این ترورها، که از سالهای اولیه تأسیس این رژیم شروع شد، با هدف تضعیف رهبران مقاومت و ایجاد رعب در میان مردم انجام میشد. نمونههایی مانند ترور ابو جهاد، یاسر عرفات (با روشهای بیولوژیک)، فتحی شقاقی، و دیگر رهبران مقاومت فلسطینی، همگی نشان از برنامهریزیهای طولانیمدت برای این اهداف دارد. با این حال، این اقدامات در گذشته بیشتر بهصورت موردی و پراکنده رخ میداد، اما امروزه شاهد موجی از ترورها و حملات هماهنگ در یک بازه زمانی کوتاه هستیم که نشان از تغییر استراتژی دارد.
خاورمیانه با منابع غنی و ظرفیتهای اقتصادیاش، همواره برای قدرتهای فرامنطقهای جذاب است
به نظر میرسد هدف این تغییرات، از میان برداشتن کامل مقاومت و ایجاد نظم جدید در منطقه باشد. این سیاستها نهتنها ریشه در منافع ژئوپلیتیکی دارند، بلکه بهوضوح با دیدگاههای بنیادگرایانه صهیونیستی و حتی برخی جریانهای مذهبی مسیحی پیوند خوردهاند. اظهاراتی مانند آنچه جو بایدن مطرح کرده، مبنی بر اینکه اگر اسرائیل وجود نداشت باید آن را خلق میکردیم، نشان میدهد که برای قدرتهای غربی، اسرائیل بهعنوان یک پایگاه استراتژیک و حیاتی در خاورمیانه نقشآفرینی میکند. در نهایت، تمام این تلاشها به منافع اقتصادی گره خورده است. خاورمیانه با منابع غنی و ظرفیتهای اقتصادیاش، همواره برای قدرتهای فرامنطقهای جذاب بوده است. استعمار، دخالتهای نظامی و سیاسی، و حتی حمایت از رژیمهای خاص در این منطقه، همگی برای تضمین منافع مالی این قدرتها انجام شده است. از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران نیز بهعنوان یکی از بازیگران اصلی منطقه، نقشی کلیدی در معادلات دارد و حضور آن برای برخی از این قدرتها قابلتحمل نیست.
از منظر مسائل هستهای، اگر نگاهی به کشورهای همسایه ایران بیندازیم، متوجه میشویم که بسیاری از آنها به تسلیحات هستهای دسترسی دارند. پاکستان بهعنوان همسایه شرقی ما، بمب هستهای دارد؛ روسها در شمال ایران نیز قدرت هستهای هستند؛ و چین، با وجود فاصله اندک خود از افغانستان، تسلیحات هستهای دارد. ترکیه نیز بهعنوان عضو ناتو، پایگاه اینجیرلیک را در اختیار دارد که میتواند به سلاحهای هستهای دسترسی داشته باشد. همچنین اسرائیل، با داشتن تأسیسات هستهای نظیر دیمونا، به تسلیحات هستهای مجهز است. با این حال، چرا فشارها عمدتاً بر ایران متمرکز شده است؟ به نظر میرسد این مسئله صرفاً مربوط به برنامه هستهای جمهوری اسلامی نباشد. هدف اصلی میتواند اعمال فشار بر ایران و حتی تلاش برای تجزیه آن باشد. این سیاستها بهویژه در شرایطی دنبال شدهاند که دولت جدید در ایران مستقر شد و از همان ابتدا با چالشهای متعدد مواجه گردید. بهعنوان نمونه، پس از تحلیف رئیسجمهور جدید، ترور آقای هنیه در تهران و دیگر حوادث، نوعی فشار سیاسی و امنیتی ایجاد کرد که به نظر میرسد هدفمند بوده است. علاوه بر این، طرح مجدد مذاکرات هستهای و ورود به گفتوگوهای پیچیده اروپایی، جمهوری اسلامی را در چندین جبهه سیاست خارجی بهطور همزمان درگیر کرده است. شاید این شرایط فرصتی را برای مخالفان ایران فراهم آورد تا از موقعیت انتقال قدرت و ناآمادگی نسبی بهرهبرداری کنند.
*در تکمیل صحبتهای آقای دکتر جمالی، ایران همواره یکی از بازیگران کلیدی منطقه بوده و در حلوفصل مسائل بسیاری از کشورهای خاورمیانه پیشقدم شده است. این نقش تاریخی و تأثیرگذار باعث شده ایران همیشه در معادلات منطقهای حضور پررنگی داشته باشد. اما امروز، با توجه به تحولات اخیر و پیچیدگی شرایط، وضعیت ایران در منطقه را چطور ارزیابی و تحلیل میکند؟
آجرلو: در مورد اینکه وضعیت ایران چیست، اصولاً صحبت کردن درباره یک موضوع در وسط بحران که پیامدهای آن هنوز کاملاً آشکار نشدهاند، کاری دشوار و پیچیده است. مثلاً در بحران سال ۲۰۰۶ لبنان، بهخوبی یادم هست که صحبت کردن درباره تحولات لبنان در آن زمان همراه با ناامیدیهای بسیاری بود، اما بعدها همین بحران به یک دستاورد راهبردی تبدیل شد که حتی به حفظ سوریه کمک کرد و حزبالله لبنان از این دستاورد بهرهبرداری کرد. در شرایط کنونی نیز وضعیت مشابهی وجود دارد. ایران در این بحران، بخشی از متحدان اصلی خود را که در چارچوب کمربند نفوذ استراتژیک خود قرار داشتند، از دست داده است. بنابراین، صحبت کردن درباره این موضوع در این لحظه شاید کمی زود باشد. بهویژه در مورد سوریه، اما در کل ما اکنون درباره یک ایران جدید صحبت میکنیم؛ ایرانی که در سوریه، عراق و لبنان لایههای قدرتی را ایجاد کرده است، تعاملات گستردهای با قدرتهای منطقه دارد و در عرصه بینالمللی نیز با روسیه تعامل و با آمریکا تقابل دارد. این دستاوردها را ایران بهمرور زمان به دست آورده است. مثلاً در زمان انقلاب اسلامی، ایران با مشکل جنگ با عراق و تهدیدهای امنیتی مواجه بود و تجاوز به تمامیت ارضی کشور یکی از اصلیترین مسائل بود. اما ایران بهتدریج این فضا را ایجاد کرد و توانست حوزه نفوذ خود را گسترش دهد.
ایران مهمترین معادلات منطقهای را نقشآفرینی میکند
وقتی یک کشور فضایی را برای خود ایجاد میکند، طبیعی است که رقبا نیز در همان حوزه نفوذ تلاشهایی را آغاز کنند. بنابراین، اگر برخی تحلیلگران فکر میکنند که ایران همهچیز را از دست داده است، باید به این نکته توجه کنند که ایران این دستاوردها را در طول زمان به دست آورده بود، چون پیش از آن چنین نفوذی نداشت. حالا بخشی از این دستاوردها در رقابتها از دست رفته است که این موضوع نیز طبیعی است. حتی ایالات متحده آمریکا نیز در رقابتهای ژئوپلیتیکی متحدان مهمی مثل ایران در منطقه را در زمان انقلاب اسلامی از دست داده است. این بخشی از فرایند رقابت و بازیهای استراتژیک در منطقه است که نمیتوان از آن اجتناب کرد. ایران امروز وضعیتی به مراتب بالاتر از دورهای دارد که متحد ایالات متحده آمریکا در منطقه بود و نقش پیشرو داشت. امروز ایران یک بازیگر در سطح منطقه است که در مهمترین معادلات منطقهای نقشآفرینی میکند. در لبنان، ایران عقبه قدرتمندی دارد، و در سوریه نیز امروز تحلیل بدبینترین تحلیلگران و ناظران بینالمللی معتقدند که ایران و روسیه هر دو در حال تقویت مواضع خود هستند و عقبههای قوی دارند. ما در سوریه تمام آن دستاوردها را از دست ندادهایم؛ یک ارتش وجود دارد که احتمالاً منحل نمیشود و سازمان امنیتی که تغییر نمیکند، زیرا این تغییر حکومت، حکومتی خشونتآمیز نبوده است. ایران در سوریه بازیگر اصلی است، علویان سوریه امتداد طایفگی علویان و شیعیان هستند و منافع مشترک زیادی با سوریه وجود دارد. بحث جولان اشغالی نیز برای ایران حائز اهمیت است و در دمشق، ایران میتواند بازیگری کند.
در اجلاس دوحه تمام شرکتکنندگان میدانستند که چه اتفاقی در سوریه افتاده است
نمیخواهم بگویم که در یک فضای ناامیدی کامل قرار داریم. ما هنوز دستاوردهای متعددی داریم و در یک تقابل هستیم. همیشه در یک تقابل، روزی پیروزی و روزی شکست است. بازیگری ایران در این وضعیت، بازیگری اصلی است و اجلاس دوحه این موضوع را ثابت کرد؛ حتی بازیگرانی که معمولاً به نظر میرسد بازی را باختهاند، در این نشست حضور داشتند و نقشهایی را طلب میکردند. در اجلاس دوحه، تقریباً تمام شرکتکنندگان میدانستند که چه اتفاقی در سوریه افتاده است، اما برای ایران به عنوان یک بازیگر مطرح، جایگاه ویژهای دارد که اهمیت آن در روندهای منطقهای محفوظ است. چشم انداز شما از بهرهبرداری از سوریه برای اردن و مصر چقدر است برای ایران چقدر است؟ ایران، ترکیه و کشورهای عربی، به همراه ایالات متحده آمریکا، از جمله بازیگران اصلی در کیک سوریه هستند که در این فرآیند مشارکت دارند. واقعیت این است که ما موقعیت برتر خود را تضعیف شده میبینیم، اما این بدان معنا نیست که استراتژی ما باید تغییرات اساسی داشته باشد.
باید در تاکتیکها و روندهای خود بازبینی کنیم
در عرصه استراتژیک، دیدن موضوعات به صورت صفر و صد یک چالش بزرگ است. بسیاری از مواقع پذیرش مشکلات پیچیدهتر از آن است که به راحتی قابل حل باشند. آقای بایدن پس از حادثه هفت اکتبر به نتانیاهو نصیحت کرد که مانند ۱۱ سپتامبر هیجانی نشو و این مسئله را بیشتر گسترش نده. اسرائیل آسیبهای جدی دیده است؛ اگرچه ضرباتی به رقبا وارد کرده، خود نیز آسیبپذیرتر شده است. وضعیت امنیتی در مرزهای ۱۹۴۸ دیگر برقرار نیست و هر روز تهدیدات جدیدی وجود دارد. مثلاً سوریه به یک منطقه بیدولت تبدیل شده که از فردا ممکن است گروههایی در آن شکل بگیرند و اقداماتی انجام دهند. بنابراین، بهترین استراتژی در این شرایط، صبر است. صبر در کنار انجام کارهای تاکتیکی به ما فرصت میدهد تا به فکر راهبرد جدیدی برای تحول و نقشآفرینیهای جدید باشیم. این نگرش باید در سایر حوزهها، از جمله درباره حزبالله و دیگر بازیگران منطقهای نیز اعمال شود. در سیاست بینالملل، بازیگران نسلساز مانند ایالات متحده آمریکا، روسیه و چین نمیتوانند برای دههها از یک راهبرد با یک خطمشی استفاده کنند. این چرخش راهبردی و انعطافپذیری راهبردی نشان میدهد که ما هم باید در تاکتیکها و روندهای خود بازبینی کنیم.
تغییرات تاکتیکی باید انجام دهیم
به نظر میرسد اکنون زمان آن رسیده است که تغییرات تاکتیکی در کنار حفظ چشمانداز استراتژیک انجام دهیم تا بتوانیم به جلو حرکت کنیم و نقش خود را به عنوان یک بازیگر اصلی در منطقه حفظ کنیم. اینها را نه به عنوان شکست بلکه به عنوان انذار در نظر بگیریم و تحرکی داشته باشیم. ما همچنان یکی از قدرتهای قابلاتکای منطقه هستیم و سایر بازیگران نیز این را به رسمیت میشناسند. حتی رژیم صهیونیستی، که دشمن ماست و میخواهد ما را از بین ببرد، نیز سطح قدرت ما را به رسمیت میشناسد.
باید تحلیل غیرهیجانی انجام داد تا تصمیمات عاقلانهای گرفت
جمالی: در چند دهه گذشته سیاستمداران و مردم ما به پیروزیهای پی در پی عادت کردهاند. در جنگ ۲۲ روزه، ۳۳ روزه، و مسائل مرتبط با عراق و یمن، موفقیتهایی برای ایران به دست آمده است. حتی برخی از سیاستمداران عربی میگویند که ایران در هفت پایتخت عربی نفوذ و قدرت دارد. این موضوع خود به تنهایی موجب افزایش توقعات میشود. همیشه شرایط به یک شکل نمیماند و در عالم سیاست و مسائل امنیتی نظامی، پستی و بلندیهایی وجود دارد. برای ارائه یک مثال واقعی و تاریخی، در سال ۵۹ ایران آمادگی کافی نداشت و عراق توانست هزاران کیلومتر مربع از خاک ما را در استانهای خوزستان، کرمانشاه، ایلام، کردستان و آذربایجان غربی اشغال کند. یکی از مهمترین مکانهایی که پس از ۳۰-۴۰ روز مقاومت اشغال شد، خرمشهر بود؛ شهری بسیار مهم و استراتژیک. وقتی خبر سقوط خرمشهر به امام رسید، گفته میشود که امام گفت “جنگ است دیگر؛ برد دارد و باخت هم دارد.” پس از مدتی، با عملیاتهایی مانند ثامنالائمه، موفق به شکست حصر آبادان شدیم، و با طریقالقدس بستان را آزاد کردیم. با عملیات فتحالمبین، سایتهای چهار و پنج و عینخوش را آزاد کردیم و در خرداد ۶۱، خرمشهر را با عملیات بیتالمقدس آزاد کردیم. البته در عملیاتهایی مثل رمضان نیز با شکستهایی مواجه شدیم. این انتظارات بالا بخشی به دلیل عملکرد رسانهها و تغییرات در موازنه نظامی است که مردم را تحت تاثیر قرار میدهد. کسانی که در این مسائل تصمیمگیری میکنند باید از آرامش و صبر استراتژیک برخوردار باشند و تحلیلها را با آرامش انجام دهند تا بهترین نتیجه را بگیرند. آمریکا نیز وقتی با مشکلی مواجه میشود، مسیرهای جدیدی را امتحان میکند. به همین دلیل، باید مسیرهای مختلفی امتحان شود. ادعای اینکه سوریه یا هر کشور دیگری بهکلی تحت کنترل رژیم صهیونیستی درآید، از دیدگاه تاریخ و تجربه نادرست است. بنابراین، باید صبور بود و اطلاعات را بهصورت کامل و جامع جمعآوری کرده و تحلیل غیرهیجانی انجام داد تا تصمیمات عاقلانهای بتوان گرفت.
*ورود ترامپ به منطقه را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا با ترامپ چهار سال قبل مواجه هستیم یا ترامپ جدید؟
اجرلو: به نظر من، ترامپ تغییر آنچنانی نسبت به دوره اول خود نخواهد داشت. ترامپ در تصمیمگیریهای بنیادین تغییر خاصی نمیکند. یکی از دلایلی که آمریکا بهعنوان یک قدرت بزرگ شناسایی میشود این است که بر اساس بسترهای ثابت عمل میکند؛ این تغییر نکردن به چند دلیل است. اولاً، نوع بازیگری ترامپ بهگونهای است که مسائل جهانی را از طریق اجبار میخواهد حل کند و به اجماعسازی اعتقاد ندارد. او ترجیح میدهد در سطح منطقهای با قدرتهای بزرگ مثل ایران، ترکیه و عربستان سر و کار داشته باشد. سیاست او به همکاری با بازیگران کوچکتر مثل قطر و اردن تأکید نمیکند. در سطح بینالمللی نیز تمایل دارد با قدرتهای بزرگی مانند روسیه و چین همکاری کند. ثانیاً، ترامپ همواره در سخنرانیهای خود اعلام کرده که در دوره گذشته دستاوردهای بزرگی داشته و معتقد است که دولت بایدن این روند موفق را معکوس کرده است. این نشان میدهد که همچنان به استراتژی قبلیاش اعتقاد دارد و بر همان مسیر پافشاری میکند. ثالثاً، در مورد ایران نیز همان بازههای قبلی را تکرار کرده و مکرراً گفته که ایران باید به توافق با او بیاید. او در ابراز صراحت دارد و در پی اجرای خواستههای خود است، خصوصاً در موضوع هستهای که بر خطوط قرمز تأکید میکند.
تحولات منطقه به خاطر حضور دونالد ترامپ است
بخشی از تحولات منطقه را میتوان به عنوان پسلرزههای حضور ترامپ در نظر گرفت. این پسلرزهها را تا حدی خود حکومت بایدن نیز ایجاد میکند. به نظر میرسد که اوجگیری تحولات در منطقه تا حدی ناشی از سیاستهای دولت بایدن است. در آمریکا، اختلافات بین پنتاگون، سیا و وزارت خارجه بر سر سیاستهای منطقهای مشهود است. به عنوان مثال، گفته میشود که پنتاگون از نیروهای نظامی مانند ارتش آزاد سوریه حمایت میکند، در حالی که سیا از کردها حمایت میکرد؛ و این تضاد حتی در میدان جنگ سوریه نیز به چشم میخورد. در سطح منطقهای، بازیگرانی همچون اسرائیل در حال آمادهسازی شرایط برای بازگشت احتمالی ترامپ هستند تا در مذاکرات به دستاوردهایی برسند. به عنوان مثال، دولت بایدن در اوکراین کمکهای تسلیحاتی ارائه میدهد تا کار را برای هرگونه توافقی از سوی ترامپ پیچیدهتر کند. آنان معتقدند که ترامپ ممکن است مایل به سازش با روسیه باشد، بنابراین سعی میکنند توان نظامی اوکراین را افزایش دهند تا توافقات زودهنگام را دشوارتر کنند.
آمریکا تلاش دارد تا با ایجاد تنش در سوریه، موضع روسیه را تضعیف کند
اسرائیل و نتانیاهو نیز به دنبال استفاده از “زمان طلایی” برای آمادهسازی بستههای نظامی و دیپلماتیک هستند تا در صورت بازگشت ترامپ، نتایج دلخواه خود را تضمین کنند. در مقابل، تیم بایدن نیز در تلاش است تا چند دستاورد مهم داشته باشد، مانند محدودسازی ایران و حزبالله، تا بتواند این موارد را در کارنامه خود به تیم ترامپ منتقل کند. در سوریه، وضعیت با پیچیدگیهایی روبروست که ترکیه و دیگر قدرتها، از جمله خود آمریکا، در حال ایجاد بستری برای احتمال مذاکرات بعدی بین روسیه و ترامپ هستند. به نظر میآید آمریکا تلاش دارد تا با ایجاد تنش در سوریه، موضع روسیه را تضعیف کند و فضا را برای تغییرات آتی در تعامل با ترامپ آماده سازد. در این میان، بازیگران منطقهای دیگر ممکن است این زمان را بهترین فرصت برای پیشبرد اهداف خود ببینند. ترکیه و اردوغان با هر دو دولت آمریکا، یعنی بایدن و ترامپ، چالشهای متفاوتی داشتهاند. دولت ترکیه در زمان ترامپ با یک نوع چالش و در زمان بایدن با چالشهای دیگری مواجه بود. به همین دلیل سعی دارد مسائل را به حداکثر برساند و از فرصتها بهرهبرداری کند. ممکن است بازیگرانی که ارتباط خاصی با ایالات متحده ندارند، مانند جمهوری اسلامی ایران، در این وضعیت قادر به ایفای نقش سازنده یا بهرهبرداری از فرصتهای غرب نباشند.
ترامپ با زور و اجبار می خواهد پیمان ابراهیم را عملیاتی کند
آمدن ترامپ، با توجه به سیاستها و دیدگاههای او در قبال منطقه، میتواند با خود پسلرزههایی به همراه داشته باشد. ترامپ دنیای خاص خود را در زمینه نگاه به خاورمیانه دارد که کاملاً واضح است. بهعنوان مثال، اگر نتانیاهو لیست کابینه ترامپ برای مسائل خاورمیانه را میداد، احتمالاً با ملاحظهکاری بیشتری رفتار میکرد. ترامپ که در حال بازگشت است، قصد گسترش پیمان ابراهیم با عربستان را دارد و به زور و اجبار سعی دارد این کار را انجام دهد. کشورهای عربی میدانند که با ترامپ نمیتوان مقابله کرد، لذا ممکن است او فشار حداکثری را بر ایران اعمال کند و به دنبال حل و فصل مسأله هستهای ایران باشد. اینکه آیا موفق خواهد شد یا خیر، بستگی به ابزارها و استراتژیهای او دارد. همچنین، ترامپ تلاش میکند تا اسرائیل را در وضعیت برتری قرار دهد و فضای حیاتی برای این رژیم فراهم کند؛ هرچند میزان موفقیت او در این امر مسئله دیگری است.
ترامپ به دنبال استفاده از ابزارها به شکلی خشنتر و غیر دموکراتیکتر است
ترکیه به جایگاه خود در سطح بینالملل آگاه است و به رسمیت میشناسد، اما در عین حال به دنبال نقشآفرینی در مناطقی مانند مدیترانه و تعامل با قدرتهای بزرگ مانند روسیه است. با این حال، بازگشت ترامپ ممکن است محدودیتهایی برای چنین نقشآفرینیهایی ایجاد کند، به ویژه در مسائلی مانند کردها و منطقه. در جمعبندی میتوان گفت که آمدن ترامپ بهعنوان یک متغیر کلان جهانی مطرح است. ترامپیسم نمادی از تحولات پس از تغییر نظم بینالمللی است، جایی که پیشتر آمریکا قدرت برتر بود. ترامپ بهعنوان یک بازیگر جدید با ابزارهای قوی خود، قدرت سابق را ندارد اما همچنان قادر به ایجاد تغییرات است. ترامپ به دنبال استفاده از این ابزارها به شکلی خشنتر و غیر دموکراتیکتر است، در حالی که تلاش میکند تا هزینههای آمریکا را حداقل کند. به همین دلیل، سیاستهای او به سمت استفاده از ابزارهای سختافزاری و فشارهای بیشتر پیش میرود.
با حضور دونالد ترامپ فشارها بر ما بیشتر می شود
جمالی: متأسفانه در برخی تحلیلهای داخلی، خوشبینی بیش از حدی در میان برخی از سیاستمداران مشاهده میشود. مثلاً، دیدم که برخی نامههایی به ترامپ نوشتهاند و از او خواستهاند تا به قولهایی که برای پایان دادن به جنگها داده است، عمل کند و به عنوان کسی شناخته شود که این اقدامات به نام او ثبت شود. این وضعیت نشان میدهد که این افراد یا شناخت دقیقی از آمریکا ندارند یا شخصیت واقعی ترامپ را به خوبی نشناختهاند. همیشه سیاستهای اعلامی با سیاستهای اقدامی یکسان نیستند. برای مثال، باراک اوباما در تبلیغات انتخاباتی خود قول داد که زندان گوانتانامو را ببندد، اما در عمل با آوردن دلایل مختلف موفق به این کار نشد. بنابراین، شعارهایی مبنی بر مخالفت با جنگ و تمایل به صلح با ایران ممکن است به واقعیت تبدیل نشوند. خلق و خوی ترامپ و حزبی که او را حمایت میکند، نشان میدهد که چنین اهدافی در برنامههای آنها نیست. با توجه به مسائلی که در منطقه پیش آمده، محور مقاومت ضرباتی را متحمل شده است. این مسئله در لبنان، فلسطین، سوریه و حتی وضعیت نامشخص عراق نمایان شده است. باید دید که آیا برنامهای برای عراق هم دارند یا خیر؟ اما یقیناً فشارها بر ما افزایش خواهد یافت. همانطور که اشاره شد، بحث پیمان ابراهیم وجود دارد.
دولت پزشکیان باید راهبرد دقیق تری در قبال ترامپ پیش بگیرد
عربستان سعودی شروطی را مطرح میکرد، مانند اینکه اگر نتانیاهو طرح دو دولت را بپذیرد، آنها آماده همکاری هستند. اما اکنون قادر به اعمال چنین شروطی نیستند. به نظر میرسد که آینده با چالشهای جدی روبرو خواهیم بود. ما اخیراً پیام مثبتی برای آژانس ارسال کردیم. آمدن آقای گروسی، پس از مدتها، اجازه ورود به ایران را یافت و از فردو و برخی نقاط دیگر بازدید کرد. طی این دیدارها، عکسهایی گرفته و پیامهایی رد و بدل شد که نشان از حسن نیت ما داشت. اما در همان زمان، طرفهای اروپایی قطعنامه شورای حکام را علیه ما تهیه کردند، که برخی آن را مقدمهای برای مکانیزم ماشه تلقی میکنند. در گذشته، ترامپ قطعنامههایی علیه ما به شورای امنیت برد، اما بدون حمایت اروپاییها، که با شکست مواجه شدند. اکنون وضعیت متفاوت است و به نظر میرسد که اروپاییها نیز در حال همکاری با ترامپ هستند. از این رو، ما از جانب شورای حکام تحت فشار هستیم و آژانس بینالمللی انرژی اتمی ممکن است از اهرمهای شورای امنیت استفاده کند. در گذشته، ترامپ بهصورت خودخواهانه و با سیاستهای یکجانبه عمل میکرد، اما اکنون ممکن است از این ابزارها بهره ببرد. این مسئله به راهبرد دولت آقای دکتر پزشکیان بستگی دارد. امیدوارم که با وجود تجربه محدود، او بتواند موفق شود.
* متاسفانه تحلیلهایی که از سوی ایران ارائه میشود خیلی دقیق نیستند. آیا فکر نمیکنید یکی از دلایلی که ایران گاه در پیاده کردن استراتژیهای منطقهای خود به اهدافش نمیرسد، عدم ارائه تحلیلهای دقیق است؟
آجرلو: بحث تحلیل استراتژیک در رقابتهای منطقهای بسیار مهم است. با توجه به سطح رقابتی که در آن قرار داریم، رقبای ما نیز بیکار ننشستهاند و اقدامات خود را انجام میدهند. برخی از تصورات ما ممکن است اغراقآمیز باشد؛ مثلاً تصور اینکه تعدادی نشستهاند و مهرهها را به دقت میچینند. در مورد سوریه، بستر برای تحولاتی مهیا بود که شاید پیشبینی نشده بودند. سوالی که من دارم این است که رقیب ما در منطقه تحریر و شام چه اقدام راهبردی انجام داده است؟ آیا دسترسی به پهپادها یا سلاحهای سنگین تفاوتی ایجاد کرده است؟ این تجهیزات پیچیدگی خاصی ندارند و حتی قاچاقچیان هم به آنها دسترسی دارند. آیا اینها واقعاً نشان از وجود راهبرد عمیق است؟
در مورد مثالهایی که اشاره کردید، مانند طالبان، تحریر و شام، حماس در ۷ اکتبر و وضعیت اوکراین و روسیه، آیا انتظار این روندها را داشتیم؟ به نظر میرسد برخی بازیگران به دنبال دستیابی به اهداف کوچک بودند، ولی وقتی شرایط را مساعد دیدند، پیشروی کردند. چه کسی تصور میکرد ارتش اسد قادر به مقاومت طولانی باشد؟ نهادهای امنیتی باید تصمیمسازی کنند و تحرکات را رصد کرده و تحلیل کنند، اما آیا مفروضات آنها همیشه درست است؟ مثلاً در مورد ترکیه و مسئله کردها، آیا همیشه مناسبات با روسها بدون تغییر خواهند ماند؟ در حال حاضر، بررسی منابع ترکیه نشان میدهد که شاید تحلیلگران ترک نگران این وضعیت هستند، حتی اگر جشنهایی در ترکیه برگزار شده باشد. اما مسئله اصلی بر سر کردها است و روابط آنها با اسرائیل. آیا کردها به دلیل تهدیداتی که از اسرائیل دریافت میکنند، به توافقی با آنها دست یافتهاند؟ سوالاتی که مطرح میشود این است: آیا هرج و مرجی که در جنوب داریم ناشی از یک وضعیت کنترلشده است یا خیر؟ آیا گروههای مانند تحریر و شام پایدار خواهند ماند یا با بازیگران دیگری جایگزین خواهند شد؟
در تحولات اخیر، تحلیلهای ما با چالشهایی روبرو بودهاند که علت آن به چندین عامل برمیگردد. یکی از دلایل اصلی سرعت بالای وقایع است، چه در سطح داخلی و چه بینالمللی. رخدادهایی مانند روی کار آمدن ترامپ و شهادت رئیسی تغییرات چشمگیری داشتهاند. ما همچنین شاهد تغییر دولتی که قرار بود 8 سال روی کار باشد و همچنین به وجود آمدن گفتمانهای جدید بودهایم. درگیریهای داخلی مانند تأکید بر حمایت از مقاومت و در عین حال پرداختن به مسائل اقتصادی داخلی نیز تأثیرگذار بودهاند. البته این محدودیتها و معذوریتها به معنای ضعف کامل تحلیلهای ما نیستند. بسترها فراهم نبوده، اما این بدان معنا نیست که تحلیلها نادرست بودند. برای مثال، مدیریت شرایط با طالبان و عدم ورود به یک چالش بزرگ با آنها نمودی از صبر استراتژیک ما بود. همچنین در قفقاز، تعاملات ما با روسیه و تحولات منطقهای به اتخاذ تصمیمات راهبردی منجر شد.
در بحث عراق، عدم ورود مقاومت عراقی به تحولات شدید باعث شد که عراق بتواند به پشتیبانی بیشتری دست یابد. در جریان جنگ بین رژیم صهیونیستی و لبنان نیز، علیرغم خسارات وارده به حزبالله، ولی ما از دهم پانزدهم جنگ ورق برگشت کار به جایی رسید که تقریباً قطعنامه ۱۷ صفر یک را رژیم پذیرفت حالا بعضیا میگویند این مقدمه سوریه بود ولی بالاخره باید پذیرفت. یعنی اگرچه حزبالله در جریان آتشبس ضربات زیادی متحمل شد، اما همچنان قدرت بازسازی خود را حفظ کرده است، همانطور که رژیم صهیونیستی نیز به دنبال بازسازی خود برآمده است. این واقعیت نشاندهنده آن است که معادلات رقابت همچنان برقرار هستند.
در بحران سوریه، اجرای راهبردهای ما نشاندهنده درک عمیقی از شرایط پیچیده منطقه بود
از تجربههای پیشکسوتان میدانیم که جنگ همواره فراز و نشیبهای خود را دارد. روزی پیروزی و دیگری شکست را به همراه دارد. در شرایط سختی که در دفاع مقدس و حوزه راهبردی کشور تجربه کردیم، نشان دادیم که میتوانیم از این بحرانها عبور کنیم. با وجود چالشها، کشور هنوز دچار اضمحلال نشده و به عنوان یک بازیگر مهم منطقهای به اتخاذ تصمیمات استراتژیک صحیح ادامه میدهد. در بحران سوریه، انتخاب و اجرای راهبردهای ما نشاندهنده درک عمیقی از شرایط پیچیده منطقهای بود. با اینکه میتوانستیم از همان ابتدا با اقدام نظامی سنگین و حضور فعال نیروهایمان در سوریه مداخله کنیم، فهمیدیم که بستر مناسب برای چنین اقداماتی باید فراهم باشد. در سال ۲۰۱۱، وضعیت به گونهای نبود که این اقدامات مؤثر واقع شوند، زیرا حمایت مردم از دولت سوریه دیگر وجود نداشت.
احتمالاً روابط ایران و سوریه احیا خواهد شد
با این حال، زمانی که تغییرات در وضعیت میدانی محسوس شد و ضرورت دخالت روشنتر گردید، سعی کردیم رویکردی واقعبینانه اتخاذ کنیم. امروز با توجه به شرایط، شاید برخی از راهبردهای ما در ابتدا نادرست به نظر برسند، اما در آینده میتوانند به عنوان پایهای برای تصمیمات جدید و بهبود رابطه با دمشق و سایر نقاط سوریه عمل کنند. این احتمال هم وجود دارد که در آینده نزدیک، روابط ما با سوریه و حتی حضور دیپلماتیکمان از جمله سفارت و کنسولگریها، احیا شود. بسیاری از تصمیمات امروز، ممکن است در این زمینه زمانی بلندمدتتر، با توجه به پیچیدگیهای منطقه، به عنوان راهبردهای صحیح ارزیابی شوند.
تغییر دولتها در کشور، نه تنها تاکتیکها بلکه استراتژیها را تغییر می دهد
جمالی: من عوامل مختلفی را میبینم که ممکن است باعث شوند ما در برخی مواقع دچار اشتباه یا تزلزل شویم، البته نه فروپاشی. یکی از این عوامل، تغییر دولت است. در ماههای اخیر ما درگیر انتخابات و استقرار دولت جدید بودهایم، که این میتواند تأثیر قابلتوجهی داشته باشد. مسئله دیگری که وجود دارد این است که با تغییر دولتها در کشور ما، نه تنها تاکتیکها بلکه استراتژیها هم ممکن است تغییر کنند. برای مثال، استراتژی دولت آقای احمدینژاد در مورد سوریه شاید با استراتژی که رهبری ترسیم میکرد متناقض بوده باشد. همچنین ممکن است استراتژی دولت آقای پزشکیان با آقای رئیسی در بعضی مسائل مربوط به محور مقاومت تفاوت داشته باشد. این تفاوتها تأثیرگذار هستند و باید آنها را بپذیریم. اما در برخی کشورها، حتی همسایگان ما که شاید از جهاتی پیشرفته نباشند، اینگونه نیست. برای مثال، در پاکستان سیاستمداران ممکن است با یکدیگر خصومت شدید داشته باشند، همانطور که شاهد اعدام ذوالفقار علی بوتو و پس از آن کشمکشهای میان خانم بوتو و زرداری بودهایم، تا جایی که پرویز مشرف به قدرت رسید. اما با وجود این اختلافات عمیق شخصی، سیاستهای استراتژیک در مورد مسائل کلیدی مانند روابط با افغانستان، هند، ایران و آمریکا ثابت باقی میماند.
ما در شمال، جنوب شرق، و شمال غرب خود با کشورهای مختلفی هممرز هستیم که هر کدام شرایط خاص خود را دارند. به عنوان مثال، ترکیه را در نظر بگیریم؛ دولت آقای اردوغان و تیم او که از پیروان اربکان هستند و ادعای اسلامگرایی و اخوانیگری دارند، اما سیاستهایشان در رابطه با اسرائیل تغییر نکرده است. حتی با وجود آمدن چهرههای مختلفی مانند سلیمان دمیرل، بلند اجویت، و نظامیان کودتاچی طرفدار آمریکا، استراتژی ترکیه در مورد موضوعاتی مثل اسکندرون سوریه و موصل عراق ثابت مانده و روی کردها نیز همان سیاست گذشته را دنبال میکنند. متأسفانه یکی از نقاط ضعف ما این است که با تغییر دولتها یا حتی مجالس، در استراتژیهایمان تغییراتی رخ میدهد که باید حل شود. هیچ کشوری در دنیا نیست که به اندازه ما با چالشهای متنوعی روبرو باشد. برای مثال، ما در عراق مسائل خاصی داریم، باید وضعیت یمن را مدیریت کنیم، مسائل سوریهای داریم که افشای آنها نشان خواهد داد همکاری دولت سوریه با سیستم مستشاری ما و تأثیر امارات و عربستان در موضوعات مختلف چگونه بوده است. ما همچنین چالشهایی با آذربایجان، ارمنستان، قفقاز، فلسطین، لبنان، و اسرائیل داریم. علاوه بر این، همیشه با آژانس بینالمللی و مسائل اروپا و طالبان درگیر هستیم. چالشهایی مانند انتخابات داخلی و موضوعات بلوچستان نیز وجود دارند که میتوانند ناشی از عدم همکاری صحیح نیروهای انتظامی پاکستان باشند، که موجب تلفات و حضور معارضین میشود.
ما با حدود ۱۵ کشور جهان همسایه خشکی و آبی داریم، که این وضعیتی نادر است و اکثر این همسایگان نیز دولتهای مستقر و با ثباتی ندارند، مانند عراق، افغانستان و حتی پاکستان در مرزهای غربی. ما باید بپذیریم که با شهادت افرادی مانند سردار سلیمانی، سردار همدانی، سردار سید رضی موسوی و سردار نیلفروشان، بسیاری از نیروهای کاردان و باتجربه خود را از دست دادهایم. این موضوع نگرانیهایی را ایجاد میکند، زیرا اهمیت دارد که جایگزینان این افراد همان خصوصیات و توانمندیها را داشته باشند. علاوه بر این، ما در این زمینه تعهدات و اطمینانهای سیاسی نیز با چالشهایی مواجه هستیم. گاهی بیش از حد به برخی وعدهها اعتماد میکنیم، مانند وعدهای که دولت اعلام کرد. اینکه آمریکاییها به ما گفتهاند مسئله غزه را حل میکنند، اما چنین نشد. همچنین ترکیه نیز در رابطه با اجلاس آستانه متعهد بود، اما این تعهد عملی نشد. بنابراین، باید مراقب افراط و تفریطها باشیم. حتی کشورهای با امکانات گسترده اطلاعاتی، مانند آمریکا و روسیه، نیز در تحلیلهای خود دچار اشتباه میشوند؛ مانند بررسی ورود و خروج آمریکا از افغانستان یا پیشبینی روسیه از تصرف کیف. اسرائیل نیز در غزه با چالشهایی روبرو شد. این مسائل نشان میدهد که موفقیت یا ناکامی در سیاست همیشه ممکن است، مهم این است که در نهایت چه نتیجهای بهدست میآید. در مسیر این شطرنج ممکن است مهرههایی از دست بدهیم و مهرههایی بزنیم، اما برآیند و نتیجه نهایی امر مهمتری است.
خبرنگار: زهرا ترابی