شناسهٔ خبر: 69878441 - سرویس ورزشی
منبع: عصر ایران | لینک خبر

حق با مایلی‌کهن است!

به یک معنا حق با مایلی‌کهن است. یعنی در فوتبال ایران افراد کوچک صاحب مناصب بزرگ می‌شوند. مثال بارز هم انتخاب خود او به عنوان سرمربی تیم ملی در سال 1374در حالی که بسیاری منتظر بودند ناصر حجازی سرمربی تیم ملی شود

صاحب‌خبر -

  عصر ایران؛ احمد فرتاش- محمد مایلی‌کهن در انتقاد از حضور امیر قلعه‌نویی در رأس کادر فنی تیم ملی ایران گفته است: «واقعا باید تاسف خورد که در فوتبال ایران افراد کوچک صاحب مناصب بزرگ می‌شوند.»
 
   انتقاد مایلی‌کهن در کنار انبوهی از سخنان منتقدانه مطرح شده که پاره‌ای از آن‌ها روا هستند و پاره‌ای ناروا. در این یادداشت نگاهی انتقادی می‌اندازیم به این انتقادها. ابتدا برویم سراغ گفتۀ مایلی‌کهن.
 
  به یک معنا باید گفت که حق با مایلی‌کهن است. یعنی در فوتبال ایران افراد کوچک صاحب مناصب بزرگ می‌شوند. مثال بارزش انتخاب خود مایلی‌کهن به عنوان سرمربی تیم ملی ایران در سال 1374 است! 
 
  وقتی مایلی‌کهن به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب شد، بسیاری از اهالی فوتبال ایران منتظر بودند ناصر حجازی سرمربی تیم ملی شود. آن موقع استانکو پوکله‌کوویچ تازه از مربیگری تیم ملی کنار گذاشته شده بود. تیم ملی ایران با هدایت استانکو در بازی‌های آسیایی 1994 نتیجۀ خوبی کسب نکرد ولی در مقایسه با تیمی که یک‌سال قبل در مسابقات راهیابی جام جهانی 1994 تحت هدایت علی پروین بود، تاکتیکی‌تر بازی می‌کرد. 
 
 در همان بازی‌های آسیایی هیروشیما، ناصر حجازی دربارۀ عملکرد تیم استانکو گفت: مشخص است که تیم ملی با تاکتیک بازی می‌کند ولی در گل‌زنی و نتیجه‌گرفتن مشکل دارد. 
 
  جملۀ «با تاکتیک بازی می‌کند»، معنایش این بود که تیم ملی ایران مثل پاییز سال 1372 بازی نمی‌کند. در آن پاییز تلخ، تیم ملی با هدایت علی پروین، حقیقتا علی‌اصغری و یلخی بازی کرد و جام جهانی 1994 را مفت از دست دادیم. 
 
 البته استانکو در بازی‌های آسیایی 1994 بدشانسی بزرگی هم آورد. یعنی علی دایی را همان اولِ بسم‌الله از به علت آسیب‌دیدگی شدید از دست داد. شاید اگر آن دایی آماده در تیم باقی می‌ماند، استانکو نتایج بهتری با تیم ملی ایران می‌گرفت.
 
  به هر حال استانکو چند ماه بیشتر مربی ایران نبود و بعد از عزل او، بسیاری منتظر بودند ناصر حجازی مربی تیم ملی شود. حجازی می‌توانست همان ویژگی تاکتیک‌پذیریِ تیم ملی را حفظ کند و ویژگی‌های خاص خودش را هم مایۀ تقویت تیم ملی سازد. از دانش و تجربۀ کافی گرفته تا شخصیت کاریزماتیک و سابقۀ درخشان در فوتبال ایران و آسیا.
 
  ولی حجازی "آدم ِ آقایان" نبود و تیم ملی را به او نسپردند. به جای حجازی، مایلی‌کهن به عنوان مربی تیم ملی انتخاب شد؛ انتخابی که تعجب جامعۀ فوتبال ایران را برانگیخت. ناصر حجازی کمی بعدتر در واکنش به این انتخاب گفت: مربی تیم ملی باید کسی باشد که شخصیتش در حد تیم ملی باشد. 
 
  باری، مایلی‌کهن را به عنوان مربی تیم ملی انتخاب کردند و او اگرچه بهترین نسل بازیکنان تیم ملی را، در تمامی ادوار، در اختیار داشت و با آن‌ها توانست عربستان را در مرحلۀ گروهی 3 بر صفر شکست دهد، اما در مرحلۀ نیمه‌نهایی جنگ تاکتیکی را به وینگادا مربی عربستان، که گویی در بازی اول در برابر درخشش دایی و خداداد و باقری غافل‌گیر شده بود، واگذار کرد و آن نسل طلایی هم نتوانست ایران را به فینال جام ملت‌های آسیا برساند.
 
  یک‌سال بعد، در حالی که مایلی‌کهن به دلیل شخصیت خاصش، با علی دایی و خداداد عزیزی به شدت مشکل پیدا کرده بود و مهدی پاشازاده را هم، که بهترین مدافع میانی ایران بود، به هیچ وجه بازی نمی‌داد، جایگاهش را در تیم ملی از دست داد. 

  علی دایی به عنوان مهم‌ترین بازیکن آن تیم، پس از شکست ایران مقابل قطر و عدم صعود مستقیم به جام جهانی، در انتقاد از مایلی‌کهن گفت: تیم ما هیچ تاکتیکی نداشت و ما خودمان هر طور که می‌توانستیم، بازی می‌کردیم.
 
   دایی در بانک تجارت شاگرد حجازی بود و می‌دانست تیمی که تاکتیک مشخصی برای بازی کردن دارد، با تیم فاقد تاکتیک چه تفاوت‌هایی دارد. 
 
  مربی تیم ملی باید "ملی" فکر کند. ولی مایلی‌کهن "میلی" عمل می‌کرد. او پرسپولیسی بود و پاشازاده را با آن کیفیت بالایی که داشت، حتی در بازی‌های دوستانه یا رسمی و کم‌اهمیت تیم ملی (در دور اول مسابقات راهیابی به جام جهانی 1998)، به بازی نگرفت؛ ولو در حد ده دقیقه! 
 
  مربی تیم ملی باید فراموش کند قبلا استقلالی بوده یا پرسپولیسی. اما مایلی‌کهن این اصل ساده را رعایت نمی‌کرد و اصرار داشت مدافعان میانی پرسپولیس را در ترکیب تیم ملی قرار دهد و پاشازاده را دائما روی نیمکت نشاند.
 
   با این اوصاف حق با مایلی‌کهن است! اگر در فوتبال ایران مناصب بزرگ به آدم‌های کوچک نمی‌رسید و پس از استانکو حجازی سرمربی تیم ملی می‌شد. فرض کنیم امیر قلعه‌نویی هم جزو آدم‌های کوچک فوتبال ایران است. در این صورت باید به جناب مایلی‌کهن گفت: آسیا به نوبت! قبلا شما به دلایل سیاسی سرمربی تیم ملی شُدید، الان هم نوبت قلعه‌نویی است.

   اگر آن عقابی که از شهر کلاغ‌ها پرید و رفت، امروز زنده بود و از نشستن قلعه‌نویی بر نیمکت تیم ملی انتقاد می‌کرد، کسی نمی‌توانست چیزی به او بگوید. ولی وقتی مایلی‌کهن چنین نقدی را مطرح می‌کند، باید گفت رطب‌خورده منع رطب کی کند؟!
 
  بگذریم. برخی دیگر از منتقدین تیم ملی به این نکته اشاره کرده‌اند که این تیم در خط دفاع ضعیف است و در دو بازی گذشته دو گل خورده‌ایم و چنین و چنان. این انتقاد وارد است ولی مربی تیمی را که مدام در حال بردن است، به دلیل دریافت دو گل در دو بازی گذشته، کنار نمی‌گذارند. 
 
  در جام جهانی 1990 تیم ملی آلمان در هر بازی تقریبا یک گل دریافت می‌کرد. ژرمن‌ها در مرحلۀ گروهی در بازی اول از یوگسلاوی، در بازی دوم از امارات و در بازی سوم از کلمبیا یک گل خوردند. حتی خود بکن‌بائر گفت گل خوردن در هر بازی شبیه یک کابوس است.
 
  خط دفاع تیم ملی آلمان در آن جام آن قدرها هم استوار نبود ولی خط هافبک قوی این تیم، جبران مافات و گل‌های خورده را با گل‌های زدۀ بیشتر تلافی می‌کردند. در خط دفاعی، آندریاس برمه بازیکنی بسیار تهاجمی بود و اگرچه آن قدرها عیار دفاعی‌اش بالا نبود، ولی نقش مهمی در حملات و گلزنی تیم ملی آلمان ایفا می‌کرد. کمااینکه برمه زنندۀ سه گل از پنج گل آلمان در چهار بازی آخر این تیم بود که منتهی شد به قهرمانی آلمان.
 
  یا مثلا در جام جهانی 1998 خط حملۀ تیم ملی فرانسه افتضاح بود. امه ژاکه به دلایل غیرفنی کانتونا و ژینولا را از تیم ملی کنار گذاشته بود و بازیکنانی چون کریستف دوگاری یا تیری هانریِ جوان در حد بازی در مسابقات مهم جام جهانی نبودند.
  
  فرانسه در آن جام در مرحلۀ یک‌هشتم نهایی، مقابل پاراگوئه با تک‌گل لوران بلان، مدافع میانی‌اش، پیروز شد. در یک‌چهارم نهایی نتوانست گل بزند. در نیمه‌نهایی با دو گل لیلیان تورام، مدافع راستش، کرواسی را شکست داد و در فینال هم که هافبک‌هایش گل زدند: زیدان و امانوئل پتی. در واقع در کل آن جام هیچ یک از مهاجمان فرانسه نتوانستند یک گل حساس و سرنوشت‌ساز بزنند.
 
  خلاصه اینکه، گاهی اوضاع چنین باشد! یعنی یک تیم ضعف آشکاری دارد و مربی تیم هم از پس برطرف کردن آن ضعف برنمی‌آید، ولی با استفاده از نقاط قوت تیمش، نتایج خوبی مقابل حریفان می‌گیرد و تقریبا در هر بازی پیروز می‌شود.
 
  تیم ملی ایران با مربی‌گری قلعه‌نویی، در مسیر صعود به جام جهانی 2026، تا کنون 6 بازی کرده و 5 گل دریافت کرده. 12 گل هم زده. ایران در سه بازی اولش در برابر قرقیزستان و امارات و ازبکستان گلی دریافت نکرده. در سه بازی دوم، یک گل از قطر خورده، 2 گل از کرۀ شمالی، 2 گل از قرقیزستان.
 
  ولی نکته این است که ایران همۀ این تیم‌ها را برده و فقط یک تساوی با ازبکستان در زمین ازبکستان دارد. وقتی این تیم با این مربی در حال پیروز شدن در یکایک مسابقاتش است، یعنی صعود مستقیم و سریع به جام جهانی کاملا در دست‌رس ما است. در چنین شرایطی، با عرض معذرت، مگر عقل‌مان پاره‌سنگ برداشته که مربی تیم ملی را عوض کنیم؟ 

  این همه فشار و زمینه‌سازی برای کنار گذاشتن قلعه‌نویی از تیم ملی، آن هم در اوج مسابقات، آن هم در شرایطی که در 6 بازی 5 برد داشته‌ایم و یک تساوی و صدرنشین گروه هستیم، آیا نشانۀ دل‌سوزی برای تیم ملی است؟ بیشتر به نظر می‌رسد که هدف این فشارها، ممانعت از "صعود تیم ملی به جام جهانی با هدایت قلعه‌نویی" است. 
 
   جواد خیابانی شاید دلش نمی‌خواهد مربی ایرانی دیگری به غیر از حشمت مهاجرانی، تیم ملی را به جام جهانی ببرد. شاید هم از شخصیت نه چندان جالب قلعه‌نویی بدش می‌آید. ولی خیابانی این قدر شعور فوتبالی دارد که بداند 5 برد و یک تساوی در 6 بازی، یعنی موفقیت. 
 
  اکثر این تیم‌هایی که در بازی رفت به ما باختند، در بازی برگشت هم بسیار محتمل است به ما ببازند. کمااینکه قرقیزستان را در بازی رفت 1 بر صفر برده بودیم و در بازی برگشت 3 بر 2 بردیم. 
 
  البته این منتقدان خوب می‌دانند فدراسیون فوتبال در شرایط فعلی مربی تیم ملی را عوض نمی‌کند؛ مگر اینکه قلعه‌نویی نتواند خودش را کنترل کند و در جواب انتقادها حرف نامربوط ناجوری بزند و به سرنوشت مایلی‌کهن در سال 1388 دچار شود که در 17 فروردین به عنوان مربی تیم ملی جانشین علی دایی شد اما به دلیل بیانیۀ توهین‌آمیزش علیه قلعه‌نویی، در یکم اردیبهشت ماه مجبور شد از مربی‌گری تیم ملی استعفا کند.
 
  انتقادهای تند و تیز و غیرفنی از این تیم، با لحنی ملتهب، عمدتا با هدف عزل قلعه‌نویی پس از صعود احتمالی تیم ملی به جام جهانی صورت می‌گیرد. در واقع برخی از منتقدین در حال کاشتن درختی هستند که قرار است پس از صعود ایران به جام جهانی میوه دهد و میوه‌اش هم عزل قلعه‌نویی از مربی‌گری تیم ملی است.

  این شیوه قبلا آزموده شده. با اسکوچیچ به جام جهانی رفتیم و فکر کردیم او برای تیم ملی ایران کوچک است و کی‌روش را آوردیم و دست از پا درازتر، از جام جهانی به خانه برگشتیم!
 
  اما الان مسأئله این نیست که بعد از صعود به جام جهانی چه تصمیمی بهترین تصمیم برای تیم ملی است. مسأله این است که این حجم انتقاد خشم‌آلود از تیم ملی، ممکن است مانع صعود تیم به جام جهانی شود. تیم برنده را این قدر نمی‌کوبند. چنین شیوه‌ای، خلاف عقل سلیم است. 
 
  امیر قلعه‌نویی هم باید سخنان تحریک‌آمیز و غیرفنی منتقدان تیم ملی را نادیده بگیرد و به سخنان فنی توجه کند. او یا می‌تواند نقاط ضعف فنی تیم را برطرف کند، یا نمی‌تواند. اگر هم نتواند، تقویت نقاط قوت این تیم در حکم تضمین صعود مستقیم ایران به جام جهانی 2026 است. 
 
  ا و اگر با این تیم به جام جهانی صعود کند، بعید است در جام جهانی روی نیمکت تیم ملی نباشد. به ویژه اینکه ترجیح فدراسیون فوتبال و نهادهای بالاتر این است که بابت سه بازی در جام جهانی، کلی پول زبان‌بسته را به خیک ویلموتس‌های جهان فوتبال نریزیم. حتی صعود به یک‌هشتم نهایی جام جهانی هم ارزش آن کلاهی را ندارد که ویلموتس بر سر ما گذاشت!