پيروزي دونالد ترامپ در انتخابات رياستجمهوري امريكا بحث قديمي شكاف ميان نخبگان دانشگاهي و به تعبيري روشنفكران با تودههاي مردم در نقاط مختلف جهان را دوباره زنده كرد. در امريكا بارها دموكراتها كه گرايش ليبرالي و آكادميك بيشتري دارند نبض جامعه را از دست دادهاند و عوامگرايان جمهوريخواه با چند شعار ساده ولي قابل فهم براي عامه مردم اركان قدرت را در دست گرفته به يكي از پيروزيهاي درخشان خود دست يافتند. جالب و آموزنده اينكه اغلب نظرسنجيها رقابت شانه به شانه نامزدهاي دو حزب را اعلام ميكردند و كمتر ناظري حاضر بود پيروزي يكي از طرفين را پيشاپيش اعلام كند! با اين حال زيرپوست شهرها و روستاهاي امريكا واقعيت در حال حركت به سمت ديگري بود و هنگامي که خود را نشان داد، همه را شگفتزده كرد! چرا بسياري از مردم نظر واقعي خود را در نظرسنجيها اعلام نكرده بودند؟ از چه ميترسيدهاند و چرا به كسي راي دادند كه اگر به كاخ سفيد راه نمييافت بايد به زندان ميرفت!؟ البته خصوصيات جامعه امريكا را در اين بحث نبايد از نظر دور داشت كه خود تحقيق ميداني و تاريخي مفصلي طلب ميكند. اما اگر از دور بنگريم و انواع تحليلهاي صاحبنظران حاضر در متن جامعه امريكايي را مروركنيم به اين نتيجه ميرسيم كه در كنار اشتباهات تاكتيكي چون چسبيدن پيرمردي به صندلي قدرت و كنار نرفتن تا آخرين زمان ممكن يكي از آنهاست. ولي فاصله زياد نامزد جمهوريخواه از نامزد دموكرات نشان ميدهد كه موضوع در چند اشتباه تاكتيكي يكي و رندي ديگري خلاصه نميشود. نهتنها در امريكا بلكه در بسياري از كشورها و حتي در ايران خودمان تنها وقتي نخبگان دانشگاهي و تكنوكراتها و علممحوران پيروز ميشوند كه بعد از يك دوره روي كار بودن پوپوليستها و روشن شدن پوچي شعارهايشان مردم قانع شوند كه گرههاي پيچيده جهان با شعار و سادهانگاري برطرف شدني نيست .
مردم خسته، خوش دارند كه كسي از راه برسد و برقآسا از مشكلاتشان بكاهد و پيروزيهاي شيرين برايشان به ارمغان بياورد. ما اين معنا را بارها در كشورمان شاهد بودهايم و ديدهايم كه برخي در همه زمينهها قول معجزه به مردم دادند ولي هنگامي كه رفتند جز انبوهي از بدهكاري و ناترازي و انباشت انواع ناهنجاريها ارثي از خود به جا نگذاشتند. حالا هم نبايد تعجب كنيم كه در امريكا با همه سوابق دموكراسي كه وجود دارد يكي قول حل كردن مشكلات جهاني طي چند روز را بدهد و مورد استقبال هم قرار بگيرد! بيكاري، جرم و جنايت و سختي معيشت ناشي از چند مشكل روشن است كه قرار است با معجزه قاطعيت آقاي ترامپ حل شوند! بيكاري و تنگناي مالي با تعرفه بستن بر واردات از چين و اروپا حل ميشود، رواج جرم و جنايت كه كل تاريخ امريكا را ميپوشاند، با اخراج مهاجران برطرف ميشود و معضل 76 ساله غرب آسيا با چند تلفن يا سفر آقاي رييسجمهور به چند كشور خاورميانه منجر به صلح ميشود. جنگ اوكراين هم كه اصلا مشكل اروپاست و بايد خودشان حلش كنند! ميبينيد مسائل چقدر سادهاند و دموكراتها كه نمادشان الاغ است، نميفهمند!؟
به نظر ميرسد مشكل تاريخي فاصله نخبگان و استادان و دانشمندان و حتي جامعهشناسان با تودههاي مردم ناشي از سير در دو فضاي جداگانه است. مردم لحظه به لحظه با آب و برق و ترافيك و گراني و دعواهاي خانگي و خياباني درگيرند و براي حل مشكلات خود از الگوهاي ساده و شخصي و بعضا غيرمنطقي يا با منطقي بدون پشتوانه علمي استفاده ميكنند در حالي كه اهل علم و دانش - حتي آنان هم كه با مشكلات روزمره سر و كار دارند - مسائل خود را روي كاغذ ميآورند و براي رسيدن به مقصود تلاش کرده و از انواع فرمولهاي علمي استفاده میكنند. روشهاي علمي نياز به فكر و زمان دارند و اغلب خشك و لايتغيرند. ولي مردمي كه درد دارند و متحمل انواع فشارها هستند اغلب صبرشان لبريز ميشود و گاهي جهان را پربلا ميكنند. اگر رفاه نسبي صاحبان فكر و انديشه را به عوامل بالا اضافه كنيم، كاملا روشن ميشود كه فاصله تودههاي مردم با دارندگان نظر و تئوري تا چه حد زياد است. در ايران خودمان همين حالا هم كه انبوه مشكلات همه جا را در بر گرفته دغدغههاي روشنفكران و برخي از اهل سياست با دغدغههاي تودههاي مردم فاصله زياد دارد و نسخهپيچيهاي بسياري از صاحبنظران مورد اعتناي تودههاي مردم قرار نميگيرد. رشد جامعه آنجا محقق ميشود كه روشنفكران و عالمان و صاحبنظران به ميان مردم بیایند و فرمولهاي شفابخش خويش را بر اساس لمس واقعيتهاي ميداني ارائه كنند. ما ضربات سختي از پوپوليسم خوردهايم و اگر نخبگان جامعه دير بجنبند، ممكن است دير شود و باز هم عوامگرايي اين بار از جاي ديگري سر برآورد و ديگر هيچ كاري از دست كسي بر نيايد! ديروز كساني پيدا شدند كه حل يكشبه مشكلات را نويد دادند و خود را براي اداره جهان آماده ميكردند! هيچ بعيد نيست كه فردا وسوسه خناسان كارگر افتد و اين توهم را به مردم بقبولاند كه با دخالت بيگانه ايران پر از آزادي و رفاه خواهد شد! وقتي برخي از مخالفان اعتنايي به خطرات و تهديدهاي جدي نسبت به كشور ندارند و تازه شجاعتشان گل كرده و انتقادههاي 20 سال پيش سياسيون و اصلاحطلبان هزينه داده را ناشيانه روي ميز ميگذارند چه بسا پيچيدگيهاي مناسبات كنوني جهان و برخي اشتباهات تصميمگيران و قهرماننمايي مدعيان دانايي دست به دست هم بدهند و كيان كشور به خطر بیفتد. وقتي كارمان به جايي كشيده شده كه يك قرآنپژوه، عريان شدن يك خانم را توجيه ميكند و ديگري تسليم شدن در مقابل اسراييل را تجويز و سومي كه سري در سران علوم سياسي دارد همه جهانبيني خود را مبتني بر كينه نسبت به تصميمگيران مستولي ميكند، چرا نترسيم كه عوامگرايي چون هيولايي از جايي كه انتظارش را نداريم سر برآورد و به سوي بيدولتي و هرج و مرج پيش برويم؟ ما چارهاي جز پيوند ميان عالمان و صاحبنظران با مردم براي حل مشكلات و صبر و ازخودگذشتگي همه دلسوزان كشور نداريم. انتخابات امريكا نشان داد كه عالم سياست بيرحم است و هر آينه اگر احساس مسووليت نكنيم هيچ كس منتظر درك و شناخت واقعيتها از سوي ما نخواهد ماند.