روزی راهبی بزرگ که ۱۰۰ سال شاگردانی را آموزش داده بود، درگذشت. پیروان او بر آن شدند برایش آرامگاه باشکوهی برپاکنند. ساخت آرامگاه به اندازهای پیچیده شد که جهانگردان کنجکاو را واداشت راهیِ کوهستان شوند؛ هر روز بر شمار جهانگردان افزوده میشد؛ همه درباره چگونگی معماری آرامگاه گپ میزدند و اینکه باید چه ویژگیهایی داشته باشد و چه چیزهای دیگری باید به آن افزوده شود؛ گفتوگوها ادامه یافت و پیکر راهب که در مکانی دور نگهداری میشد، از یاد رفت!
اینک در مورد تالاب انزلی(غازیان) نیز همین وضعیت پیشآمده است؛ همه درباره لجن تالاب گپ میزنند و نه خودِ تالاب! برخی میگویند، بیگمان ژاپنیها در لجن تالاب مواد گرانبهایی کشف کردهاند که پیشنهاد لایروبی رایگان آن را دادهاند و میخواهند لجن را به ژاپن ببرند و پالایش کنند و اشیا و مواد ارزشمند آن را جدا سازند. برخی دیگر میگویند به ژاپنیها نه بگوییم و خودمان لجنها را بیرون بکشیم و از آن، به دور مرداب دیواره بکشیم و جزیرههایی نیز درون مرداب به وجود بیاوریم برای جذب گردشگر بیشتر. تازه خود همین لایروبی ایجاد اشتغال خواهد کرد و تا مدتها هزاران نفر در مرداب مشغول به کار خواهند شد. دسته سوم میگویند که لجنهای مرداب ویژگیِ سختشوندگی دارد و میتوان از آن در تولید مصالح ساختمانی استفاده کرد. گروه چهارم میگویند بهتر است خودمان دستگاههای پالایشدهنده وارد کنیم و از میان لجنها، الماس و تیتانیوم و اورانیوم و طلا و نقره بیرون بیاوریم. شماری دیگر میپرسند ولی اگر از میان لجن، هیچ شیء یا مواد با ارزشی به دست نیامد، چه کنیم؟ و با این پرسش همه خاموش میشوند و کاری انجام نمیگیرد و مرداب در سکوت و فراموشی، از یادها میرود.
مُرداب یا گنداب؟
تالاب سیاه میشود، مرداب میشود و در لجن دفن میشود و کسی خبردار نمیشود.
چندان تفاوتی ندارد که تالاب بگوییم یا مرداب یا مانداب یا گنداب یا باتلاق یا لجنزار؛ زیرا تالاب انزلی(غازیان) همهِ اینها هست و هیچیک نیست!
بر پایه نوشتار کنوانسیون رامسر «تالاب» همان قلمروی مردابیِ طبیعی با آب ایستا است که ژرفایش در کَشند(مد)، کمتر از ۶ متر نباشد. که تالاب انزلی(غازیان)دارای چنین ویژگی است.
مرداب، قلمروی نمناک و گرمیست و سرشار از زندگیهای گیاهی و درختی و جانوری که با پیشروی آب دریا در خشکی پدیدار میشود و آبشخورش میتواند آب دریا باشد یا رودخانه یا چشمه یا آب باران؛ مانند تالاب انزلی(غازیان)!
گنداب، زمینی خزهبسته است؛ که امروز تالاب انزلی(غازیان) با آزولای تالابخوارش، چنین ویژگیای یافته است!
لجنزار، زمینی پُر گِلولای است؛ که اینک ۵ متر از ۶ متر ژرفای تالاب انزلی(غازیان)را لجن بدبو پوشانده است.
باتلاق، پارهای جداشده از ریزشگاه(حوضه)یک دریاچه است و با زمینی پست و اسفنجی و دارای نمِ بالا و پر از نی و گیاه. این ویژگیها هم بیمانند به تالاب انزلی(غازیان) نیست و اینک بخشی از زمین باتلاقیاش، شالیزار شده است. بنابراین تالاب انزلی(غازیان)، امروز هم مرداب است، هم گنداب و هم باتلاق!
مرگ آرام تالاب
«تالاب انزلی(غازیان) با پیشینه چندهزارساله، اینک جلوی چشمان نگران ما رقص مرگ میکند. بخش زیادی از آن خشکیده و شالیزار شده و بخش دیگرش در لجن و آزولا در حال ناپدید شدن است.»
هادی خوشحال ـ کارمندبازنشسته شیلات که ۵۸ سال کرانهنشین تالاب است و از نزدیک دستی بر آتش دارد، در ادامه سخن خود میافزاید: «تالاب در۵۰ سال پیش، ۶ تا ۷ متر آب داشت و چون پل هوایی نبود، مردم «آبکنار» و غازیان و دیگر روستاییان خود را با لوتکا(قایق)به شهر انزلی میرساندند. در دو دهه پیش، دانشمندان ایران و جهان زنگ «مرگ آرام تالاب انزلی» را به صدا در آورده بودند، ولی گوش شنوایی نبود تا امروز که آنهمه آب، به یکمتر کاهش یافته و ژرفای لجن و کندههای چوب و زباله، تالاب را در ترازی بالاتر از دریا قرار داده است؛ از اینرو تالاب نمیتواند از آبشخورش(آب دریای خزر) تغذیه کند.
خوشحال همچنین میگوید: افزون بر زبالهها و آشغالها، ویرانی جنگلها و به راهافتادن سیلابها، صدها تُن خردهچوب و کنده و تنه درخت نیز به مرداب ریخته است و برای درآوردن آنها، نیاز به دستگاههای حفاری و لایروب قوی است. دوستم دکتر داود حقیقی ـ مسئول تغذیه شیلات، که سالها پیش، قدم به قدم مرداب کار و پژوهش کرده بود، در آن زمان ۲ راهکار به مسئولان ارائه داده بود؛ برداشت لجن از دل مرداب و پاکسازی آن و نیز ایجاد جزیرههای کوچک دستساز از همان لجن(که همچو سیمان، ویژگیِ سفتشدگی دارد)برای جذب گردشگر؛ که به گونهای جبران مافات شود و هزینهها را بپوشاند و نیز در جزیرهها ایجاد اشتغال کند؛ اما کسی این پیشنهادها را جدی نگرفت تا اکنون که برداشتن ۵ متر لجن در پهنه گسترده مرداب، کاری نشدنی و بسیار پر هزینه مینماید. همانگونه که در مورد از میان برداشتن جلبک آزولا نیز کوتاهی شده است و چون این جلبک در برابر باد و توفان و برف و سرما ناپایدار است، گمان میرفت خودبهخود نابود شود، ولی نابود نشد و بیشتر در سراسر تالاب سینه کشید. حتی مانند ۴ دهه پیش که نی را میبریدند و برای تغذیه به دامداریها میبردند، بهرهبرداری بنیادی از نیزار نشده است. نیزار البته تصفیهگر مرداب است، ولی هنگامی که رها شود، کل مرداب را میپوشاند.
خوشحال با این سخن که مردم دورـ وـ برِ تالابانزلی(غازیان) از شمار«روستای آبکنار»، دلسوزترین افراد به تالاباند، میافزاید: برداشتهای سنتی کرانهنشینان تالاب، از قدیم تاکنون، اندک و به اندازه نیاز روزانه بوده است و آسیب ناچیز آنان در برابر آسیب فزاینده آلایندههای شهری، صفر است. با توجه به این که بسیاری از روستاهای دورـ و ـ برِ مرداب متروکه شده است و روستاییان صیاد به سبب نبود ماهی، ترک روستا کردهاند و به شهرهای بزرگ کوچیدهاند. فقط از روستای آبکنار، دوسه هزار نفر رفتهاند و فقط پیران ماندهاند که برای کمک به آنان، گاهی شیلات، یک مشت بچه کپور ماهی در مرداب میریزد که از درد گشنگی نمیکاهد، زیرا تالاب سمی شده است!
چراغهای کمسوی گردشگری
محمدرضا کاسآقایی ـ فعال گردشگری، در گپوگفتی با روزنامهاطلاعات میگوید: مرداب غازیان، سر به دامن نیلوفرهایش نهاده است و هرروز پژمردهتر میشود. رفت گذشتهای که این مرداب، سرریز ماهی بود، آنهم۴۰گونه ماهی سالم و مفید؛ و صیادان با صید فقط چندماهی، زندگی راحتی را سپری میکردند. مرداب غازیان که زمانی پر از آب زنده و شاداب بود، امروز مردهآب شده است. تبار بسیاری از ماهیانش از میان رفته است و ماهیان کمی که با پوستکلفتی هنوز زنده ماندهاند و با اکسیژن اندک آب، سر میکنند، گوشتشان خوردنی نیست.
او میافزاید: مرداب غازیان از شمال به شهر انزلی و دریای خزر و از شرق به قلمرو پیربازار رشت و از جنوب به شهر صومعهسرا و از غرب به روستاهای کپورچال و آبکنار پیوند یافته؛ از اینرو همه پسماندها و زهرآبهای این قلمروها را نیز به جان خریدار است!
این فعال گردشگری باور دارد: تا هنگامی که مرداب انزلی لایروبی نشود و سرخس «آزولا» با تکنولوژی نو ریشهکن نشود، هرگونه طرح شیلات برای پرورش ماهی در مرداب، محکوم به شکست است.امروز در هر گوشه گیلان، به هزار رنج، آبگیری بهوجود میآورند که در آن ماهی پرورش دهند، ولی غازیان با داشتن آبگیری به گستره ۲۰ هزار هکتاری، با امکانات منابع طبیعی بسیار، برای زدودن بیکاری، از آن هیچگونه بهرهبرداری نمیشود و به جای آن که صیادانش مرفه باشند، از نداری، زندگیشان فرو میپاشد.
او میگوید: برخی از صیادان آنقدر به صیادی عشق میورزیدند که همیشه میگفتند اگر دوباره به نوجوانی برگردند، باز شغل صیادی را برخواهند گزید؛ ولی اینک چنان از صیدوصیادی بیزار شدهاند که افسوس میخورند چرا پیِ آموختن یک حرفه صنعتی نرفتهاند و زندگیِ خود را پای صیادی که آیندهای ندارد، هدر دادهاند. صنعت گردشگری و مردابگردی با «لوتکا» نیز رونق گذشته را ندارد؛ زیرا مردابی نمانده است. هنوز فرهنگ گردشگری را به اندازهای بالا نبردهاند که مرداب، دستکم از سوی گردشگران و زبالههای آنان آسیب نبیند؛ اکنون در هر گوشه مرداب، لیوانهای پلیاتیلن، آزولای دیگری است که به جان مرداب افتاده است. چرا بندرانزلی را بندرآزاد مینامند؟ این که دردی از دردهای صیادان بیکارشده، درمان نمیکند! شاید فقط برای کسانی خوب باشد که در بندرآزاد و با پارتی و با ۲۰۰ میلیون تومان پول، صاحب خودروی ۵۰۰ میلیون تومانی میشوند! شعار زیاد است، ولی کاری برای مرداب انجام نمیگیرد. از ساختوسازهای آلودهکننده پیرامون مرداب غازیان جلوگیری نمیشود. آلایندههای کارگاههای فعال در کرانههای مرداب غازیان که قایقهای کوچک و یدک صنعتی تولید میکنند، روانه مرداب میشود و کسی هم پاسخگوی این ندانمکاریها نیست. بهجای راهاندازی کارگاههای قایقسازی، روشن نیست چرا در کنار مرداب غازیان، تصفیهخانه راهاندازی نمیکنند که با واردکردن دستگاههای پیشرفته، آب مرداب را از آلایندهها پاک کنند.
چنگار آزولا
هومن ستوده ـ فعال محیطزیست با این سخن که گردشگری غازیان و بندرانزلی از آلودگی آب مرداب و چنگار «آزولا»آسیب جدی دیده است، میافزاید: اگر گامی بنیادی برداشته نشود، اقتصاد ناتوان گیلان بیمارتر خواهد شد. فقط شعار داده میشود که تالاب انزلی(غازیان)به سبب موقعیت جغرافیایی و به لحاظ میزان بالای آب با هیچ یک از تالابهای ایران، قابل برابری نیست! در حالی که اگر لجن آن بیرون کشیده شود، کمتر از یک متر آب باقی میماند!
او باور دارد: سالها پیش با آیندهخوانی میشد این روزها را پیشبینی کرد. لجن تالاب از روز نخست این اندازه نبود، ولی مسئولان به اندازهای دست روی دست گذاشتند که لجن از سر تالاب گذشت. چنگار (سرطان) «آزولا» نیز از روز نخست چنین در تن و رگ و پیِ تالاب ریشه ندوانده بود و مانند هر چنگار دیگری قابل چاره بود، ولی به اندازهای مسئولان این پا آن پا کردند که چنگار اینک با پیشرفت خود، گلوی تالاب را میفشارد که خفهاش کند. اینک نیز آیندهخوانی سازمانهای جهانی نشانگر آن است که ایران در شمار کشورهاییست که ذخیرهگاههای آبی خود را با شتابی شگفت از دست میدهد؛ تالاب انزلی(غازیان) نیز در لیست سیاه «مونترو» قرار گرفته است؛ (در آستانه نابودی!)
ستوده میافزاید: ضربهها از جاهای گوناگون به تالاب انزلی(غازیان) وارد آمده است مانند بیکفایتی در مدیریت بحران تالاب، نادیدهگرفتن نقشِ گردشگری برای از میان برداشتن بیکاری، یا توجه صرف به گردشگری و بیتوجهی به بیماری تالاب، تصفیهنکردن آبها از فلزات سنگین در ریزشگاهها(حوضهها)، جابه جایی آب تالاب برای بردن به شالیزارهای بالادست و بیتوجه به کمآبیِ خودِ تالاب! لایروبینکردن تالاب از لجن و ملزمنساختن کارخانهها و بیمارستانها برای کارگذاری دستگاه تصفیه فاضلاب در خروجیهای خود.
این فعال محیطزیست میگوید: فقط بلدیم بگوییم تالاب جهانی بندر انزلی(غازیان) یکی از اکوسیستمهای ثبتشده در جهان است، ولی هیچگاه توجه نداشتهایم که سدسازی در جهان ور افتاده و گفتن این که ایران در این زمینه بر پله سوم ایستاده است، افتخاری نیست. سدسازی نه این که سودی ندارد بلکه آسیبرسان است و فقط یکیاش بیآب ماندن(برای نمونه)دریاچه ارومیه و برخی تالابهاست.
تکرار یک درد
درفصلنامه پژوهشوسازندگی، زمستان۱۳۷۰، نوشتاری با تیتر «کاربرد جلبک سبز آب آزاد و همزیست در زراعت برنج» برگردان مهندسبهزاد قرهیاضی،عضوهیاتعلمیدانشکده علوم کشاورزیدانشگاهگیلان آمده است: «جلبک سبز آبی، تقربیا با تمامی گروههای گیاهی، تشکیل رابطه همزیستی میدهد!»
در جستار دیگری با نام «سیستم کشت توام برنج، آزولا و ماهی» (نوشته مهندس بهزاد قرهیاضی، آذر۱۳۷۰، عضوهیاتعلمی دانشگاه گیلان، و ارائهشده در سومین کنفرانس ملی شیلات، تکثیروپرورش آبزیان، تالار علامهامینی دانشگاه تهران، آذر ۱۳۷۰) آمده است: «سیستم ماهی برنج تنها در تعداد معدودی از مزارع استان مازندران اجرا میشود. با تلفیق آزولا که سرخسی کوچک و شناور میباشد در این سیستم، میتوان علاوه بر جلوگیری و کاهش چشمگیر آلودگیهای محیطی، تولید هم برنج وهم ماهی را بالا برد.»
اما مهندس رحیم آستانهای-پژوهشگر مخالف این سخنان است: «امروز بزرگترین پرورشگاه ماهیان فلسدار(ماهی سفید) نماد آلودگی شده است. تالاب انزلی(غازیان) زمانی از زیباترین تالابهای جهان بود، ولی امروز بدبو و نازیباست.
جنازه بزرگ آزولا بر پهنه آب مردهاش افتاده و نه دیگر آبی پیداست و نه مرغان دریایی و نه ماهیگیران غازیانی؛ آزولا حتی نیزارها را به نابودی کشانده و سیستم طبیعی تالاب را ناکار(فلج) کرده است. دخالت بیجا در طبیعت با جلبک آزولا، به صرف این که در آن گوشه دنیا جواب داده، مرگ مرداب غازیان را رقمزده است.
چه پیش خواهد آمد؟
سخنان وفا امیری ـ کارشناس محیطزیست، اگرچه ناامیدکننده ولی دارای هشدارهای آگاهیبخش است: «همه از لایروبی تالاب انزلی میگویند، اما کسی از روزهای پس از لایروبی، گپی به میان نمیآورد! روشن نیست که اگر این حجم عظیم لجن را که اینک ارتفاع آن به ۵ متر رسیده است، بتوان در درازمدت و با هزینه هنگفت از تالاب بیرون کشید، آیا آنگاه مرداب زنده خواهد شد یا برعکس جلبک آزولا فرصت دوباره خواهد یافت که بیشتر بگسترد؟ آیا در پایان بازپسین روز و پس از آن همه کندوکار با ماشینهای بزرگ حفاری و لایروب، هیچ آبزیای در تالاب زنده خواهد ماند؟ تازه مگر این لجن را خود مرداب زاییده است؟ مگر این لجن، دستاورد شهرها و کارخانهها و بیمارستانها و کشتزارها و ویرانی جنگلها نیست؟ چه فایده اگر تالاب لایروبی شود، ولی سیل پسماندها همچنان سرازیر باشد!
ع٫درویشی