شناسهٔ خبر: 14931596 - سرویس سیاسی
منبع: روزنامه شرق | لینک خبر

دغدغه‌های یک پزشک

سیدحسین مهرآوران. متخصص داخلی

صاحب‌خبر -

پرده اول: در درمانگاه عصر مشغول ویزیت بیماران هستم. پزشک اورژانس تماس می‌گیرد که آقایی میان‌سال به دلیل سردرد، اختلال گفتاری و فلج نسبی اندام‌های سمت راست بدن، از ظهر امروز، به بیمارستان آورده شده است. پس از گذشت دقایقی برای تجویز داروها به بیمار درمانگاه، به اورژانس می‌روم تا بیمار در پیش‌گفته‌شده را معاینه کنم. آقایی 52ساله با سابقه پرفشاری خون و دیابت از سه سال قبل که دو ماه پیش به دلیل فشار خون بالا به درمانگاه مراجعه کرده است. از پسر جوانش می‌پرسم آیا داروهای کنترل‌کننده فشار خون و دیابت را منظم مصرف می‌کرده است که می‌گوید پس از اتمام داروها در یک ماه قبل، آنها را قطع کرده است. در شرح حال و معاینات، سردرد، اختلال گفتاری، فشار 24 روی 13 و کاهش توان عضلانی اندام‌های سمت راست در کنار سایر یافته‌های بالینی، احتمال سکته مغزی به‌دنبال افزایش فشار خون را به ذهن متبادر می‌کند. با گلایه از همراه بیمار می‌پرسم که چرا با وجود تأکید برای مراجعه مجدد، یک ‌ماه قبل و پیش از اتمام داروها برای تجدید داروها مراجعه نکرده‌اند که می‌گوید: «حالش بهتر شده بود!». پس از انجام اقدامات درمانی اولیه، هماهنگی جهت انجام سی‌تی‌اسکن و انتقال بیمار به سرویس نورولوژی، دقایقی به حیاط بیمارستان می‌روم تا تنها باشم. پدر شش فرزند، کارگر و نان‌آور یک خانواده به دلیل کوتاهی در مصرف منظم چند دارو با عوارضی مواجه شده است که معلوم نیست تا چه میزان قابل‌بازگشت باشد. به شش فرزندی می‌اندیشم و شرایط دشواری که به‌دنبال این اهمال در پیش خواهند داشت.
سناریوی یادشده، داستانی است که به اشکال گوناگون در سال‌های اخیر با آن مواجه شده‌ام. بیماری‌های پرفشاری خون (قاتل خاموش) و دیابت، در اشکال اولیه آن، گرچه درحال‌حاضر «علاج‌پذیر» نیستند، اما سالیان درازی است که «قابل‌کنترل» هستند و برای من به‌عنوان یک پزشک جای تأسف دارد سهل‌انگاری بیماران پرشماری که از مصرف منظم چند دارو در هر وعده ابا دارند. پدر و مادر عزیز هم‌میهنم! به هنگام انتخاب سبک زندگی پرخطر یا اهمال در مصرف منظم داروها، فرزندانمان و آینده آنها را به یاد داشته باشیم.
پرده دوم: 67 سالش است و به دلیل سال‌های طولانی کار با تنور و پختن نان محلی برای گذران زندگی، به بیماری انسداد مزمن راه‌های هوایی مبتلاست. با شکایت‌های تب، سرفه و تشدید تنگی نفس، صبح امروز به درمانگاه مراجعه کرده است. بعد از گرفتن شرح حال، انجام معاینات و مشاهده عکس قفسه سینه، به او می‌گویم: «عفونت ریه دارید خانم و باید بستری شوید». می‌گوید: «حاج‌آقا خانه تنهاست و نیاز به مراقبت دارد، پنج‌تا بز هم دارد». برای لحظاتی به سهم این بانوی سالمند در تأمین معاش و همراهی فداکارانه‌اش در کنار پیرمرد می‌اندیشم تا به ذهنم خطور می‌کند به او بگویم به حاج‌آقا هم بگوید بیاید اینجا چندروزی کنارش باشد. می‌خواهم که مطرح کنم، به یاد پنج بز عزیز [بزها] می‌افتم و با لبخندی تلخ می‌گویم: بله... بزها را چه ‌کار باید کرد؟!