-
۱۴۰۳-۱۰-۱۱ ۰۹:۵۵
[شهدای ایران]
با دعای حاجقاسم عاقبت بخیر شدند
روز پنجشنبه، یک روز بعد از حادثه وقتی پدرش نماز صبحش را خواند و خوابید به یکباره از خواب پرید و به من گفت: زینب چطور است؟! گفتم زینب؟! گفت بله زینب اینجا بود. در درگاه اتاق ایستاده بود و به من گفت: سید حسن نصرالله شهید شده تا همین جمله را گفت محکم به سرم زدم و گفتم خاک بر سرم من چرا از دیروز احوال زینب را نپرسیدم. این همه خبر از گلزار شهدا آمده چرا به فکرم نرسید احوال زینب را جویا شوم، قرار بود زینب به گلزار برود
-
۱۴۰۳-۱۰-۱۱ ۱۰:۱۸
[ایسنا]
با دعای حاجقاسم عاقبت بخیر شدند
گفت مامان یک خواب خندهدار دیدهام. آمدهام تا برایم تعبیرش کنی. گفتم من که تعبیر خواب نمیدانم. گفت حالا برایت میگویم. بعد هم شروع به صحبتکردن کرد. زینب میگفت در خواب دیدم که دو آمبولانس به سمت روستایمان میآیند. مردم زیادی برای تشییع جنازه آمده بودند. من هم در تابوت و در یکی از این آمبولانسها بودم. ما را به قبرستان بردند و از داخل آمبولانس بیرون آوردند. من وقتی حضور مردم را در تشییع جنازهام دیدم، خوشحال شدم. همین که پیکرم را از آمبولانس خارج کردند، شما آمدید و خودتان را روی پیکرم انداختید.