آزاده رمضانی در سایت نوش دارو نوشت: «در دنیایی زندگی میکنیم که انسان دیگر حتی برای ابراز ندامت هم به خودش زحمت نمیدهد! چندی پیش، استادی در دانشگاه ایلینوی آمریکا متوجه شد دانشجویانی که با ChatGPT در امتحان تقلب کرده بودند، پس از لو رفتن، برای نوشتن ایمیل عذرخواهی هم دوباره از همان چتجیپیتی کمک گرفتهاند!
در واقع دهها ایمیل دریافتی از دانشجویان مختلف، شروعی یکسان داشت:
“I sincerely apologize for my actions.”
«من صمیمانه بابت رفتارم عذر میخواهم.»
این جمله آنقدر تکرار شده بود که استاد مجبور شد یک اسلاید بسازد و تمام این جملهها را با رنگ زرد هایلایت کند.
تصویری از یک ارائه کلاسی که در آن عبارت “sincerely apologize” بارها تکرار شده و توجه مخاطبان را به خود جلب کرده است، نشاندهنده تأکید بر عذرخواهی و تأثیر آن در محیطهای دانشگاهی است.
از تقلب تا توبهی ماشینی!
در گذشته اگر دانشجو تقلب میکرد، حداقل برای نوشتن عذرخواهیاش کمی خلاقیت به خرج میداد. یکی مینوشت «اشتباه کردم»، دیگری میگفت «میخواستم به دوستم کمک کنم» و یکی هم تاکید میکرد که «تکرار نمیشه!».
اما این روزها چتجیپیتی در چند ثانیه جملهای مینویسد که نه اشتباه املایی دارد و نه حس واقعی بودن. همینجا تضاد جالبی شکل میگیرد: «نسلی که باید از هوش مصنوعی برای توسعهی مهارتهای فکری استفاده میکرد، از آن برای جعل احساساتش بهره میبرد.»
ماجرا از کجا شروع شد؟
در کلاس مقدماتی «علم داده» دانشگاه ایلینوی، «حضور و مشارکت در کلاس» فقط ۴ درصد نمره را تشکیل میدهد. استادان برای ارزیابی عملکرد کلی دانشجویان، نرمافزاری به نام Data Science Clicker ساخته بودند. روش کار به این شکل بود که دانشجو باید «بعد از حضور فیزیکی در کلاس» و اسکن یک «کد QR» وارد این برنامه میشد و به سوالاتی که «محدودیت زمانی» داشتند، پاسخ میداد.
اما به مرور زمان دادهها چیزهای عجیبی نشان دادند. دهها دانشجو در کلاس فیزیکی غیبت کرده بودند، اما پاسخها با نام کاربریشان ثبت شده بود. حتی در مواردی، آیپیِ دانشجو لوکیشن «شیکاگو» را نشان میداد که صدها کیلومتر با کلاس درس فاصله داشت!
استادان فهمیدند دانشجویان، زمان دقیق سوالها را از قبل میدانند و از راه دور پاسخ میدهند. پس تصمیم گرفتند با آنها روبهرو شوند. برای بیش از صد نفر ایمیل تذکر فرستادند و همینجا بود که «سیل عذرخواهیهای ماشینی» به راه افتاد!
ابراز پشیمانی؛ از نوع الگوریتمی
در گذشته، انسان برای پنهان کردن اشتباهش به دروغ پناه میبرد. امروز به الگوریتم پناه میبرد. کافیست یک پرامپت ساده بنویسیم و همهچیز خودکار انجام میشود. مثلا:
“Write an apology email to my professor for cheating.”
«یه ایمیل عذرخواهی بابت تقلب بنویس که خطاب به استادم باشه.»
ظرف چند ثانیه متنی بینقص و محترمانه تحویل میگیریم.
این روزها ما احساساتمان را در حافظهی ابری نگه میداریم: «پیام تسلیت» از پیش آماده، «متن تبریک تولد» آماده و حالا «عذرخواهی» آماده. هوش مصنوعی صرفا کمک میکند که انسان عادت قدیمی خود را ادامه دهد؛ عادت به حذف فرایندهای عاطفی و جایگزین کردن آنها با نسخههای فوری و دم دستی.
البته «پشیمانی واقعی» زمان میبرد: مکث کردن، فکر کردن، احساس شرمساری و بازنگری در تصمیمات قبلی. اما پشیمانی ماشینی فقط یک دستور متنی است. به این ترتیب، در حال زندگی در جهانی هستیم که احساس را از مسیر تجربه حذف کرده و فقط ظاهرش را نگه داشته است.
تحلیل روانشناختی
در روانشناسی ارتباطات دیجیتال، مفهومی داریم به اسم «Digital Desensitization»، که ترجمه دقیقاش میشود «بیحسیِ هیجانیِ ناشی از زندگی مداوم در فضای دیجیتال».
افراد در تعامل دائمی با صفحهنمایشها، به تدریج توانایی همدلی و مسئولیتپذیری را از دست میدهند، زیرا بازخورد انسانی مستقیم را تجربه نمیکنند.
در چنین وضعی، وقتی اشتباهی رخ میدهد، بهجای تأمل، سریعترین راهحل انتخاب میشود: متن آماده، پاسخ خودکار و الگوریتمی که احساس را شبیهسازی میکند.
عبارت تکراری I Sincerely Apologize در ایمیل دانشجویان فقط یک جملهی کلیشهای نیست،؛ نماد ساختاربندی احساساتی است که دیگر با تجربه شکل نمیگیرند، بلکه محصول تحلیل دادهاند.
دانشگاه، آینهی جامعه
در چنین جهانی، سواد دیجیتال دیگر فقط به معنای بلد بودنِ ابزار نیست، بلکه به معنی شناختِ اثرِ روانیِ ابزار بر انسان است.
این اتفاق فقط ماجرای یک کلاس درس نیست. انعکاسی است از جامعهای که در آن، سرعت و راحتی جای تفکر را میگیرد.
در فضای مجازی میتوانیم با چند کلمهی آماده بابت هر چیزی عذرخواهی کنیم، بدون آنکه زیاد به جملهبندی خود فکر کرده باشیم. وقتی همهچیز با چند کلیک قابل جبران باشد، وجدان هم دکمهی «ریست» پیدا میکند. در چنین جهانی، سواد دیجیتال دیگر فقط به معنای بلد بودنِ ابزار نیست، بلکه به معنی شناختِ اثرِ روانیِ ابزار بر انسان است.
سواد هیجانی دیجیتال؛ مهارتی فراموششده
سواد دیجیتال در مفهوم قدیمیاش، به معنای توانایی کار با ابزار و تشخیص محتوای درست از نادرست بود. اما در دنیای امروز، این تعریف کامل نیست.
ما به سواد هیجانی دیجیتال نیاز داریم؛ یعنی توانایی درک، تنظیم و بیان احساسات در محیطهای مرتبط با فناوری. این سواد شامل سه سطح است:
آگاهی شناختی: شناخت کارکرد الگوریتمها و درک محدودیتهای آنها در نمایش احساسات انسانی.
آگاهی هیجانی: تشخیص اینکه تعامل دیجیتال چطور بر احساسات ما اثر میگذارد (از بیتفاوتی گرفته تا وابستگی).
آگاهی اخلاقی: مسئولیتپذیری در گفتار، رفتار و تصمیمهای دیجیتال، حتی وقتی که «ماشین» میتواند کار را به جای ما پیش ببرد.
داستان تقلب دانشجویان دانشگاه ایلینوی گویای این است که آنها قربانی فقدان این سه سطح آگاهیاند. آنها ابزار را میشناسند، اما خودشان را نه.
نقش دانشگاهها و والدین در تربیت دیجیتال
«تربیت دیجیتال فقط آموزش نحوهی کار با ابزار نیست، آموزش انسان در مواجهه با ابزار است.»
این رویداد یادآور یک پیام ساده اما حیاتی است: «تربیت دیجیتال فقط آموزش نحوهی کار با ابزار نیست، آموزش انسان در مواجهه با ابزار است.»
دانشگاهها و والدین باید بدانند که تقویت مهارتهای فنی بدون تقویت هوش هیجانی، نتیجهای ناقص و گاه خطرناک دارد.
کودک یا نوجوانی که یاد میگیرد با هوش مصنوعی مقاله بنویسد، باید در کنار آن بیاموزد چگونه دربارهی مسئولیت، اعتماد و صداقت در فضای مجازی گفتوگو کند.
والدگری دیجیتال به معنای نظارت صرف بر اعمال کودک نیست، بلکه به معنی گفتوگوی مستمر دربارهی تجارب آنلاین، احساس شکست، ترس از اشتباه و نحوهی اصلاح رفتارها است.
پایان ماجرا، آغاز پرسش
فناوری از ما جلوتر است و اگر سواد هیجانیمان را بهروز نکنیم، شاید روزی برسد که ماشینها از ما انسانیتر به نظر برسند.
استادان دانشگاه ایلینوی در نهایت تصمیم گرفتند هیچ دانشجویی را تنبیه نکنند. چون هنوز در آییننامهی آموزشی این دانشگاه، «استفاده از هوش مصنوعی برای عذرخواهی» جرمانگاری نشده است! اما این تصمیم، خود درسی بزرگتر داشت:
«ما انسانها همچنان قانونگذار دنیایی هستیم که آن را نمیفهمیم.»
فناوری از ما جلوتر است و اگر سواد هیجانیمان را بهروز نکنیم، شاید روزی برسد که ماشینها از ما انسانیتر به نظر برسند. سواد دیجیتال واقعی یعنی بدانیم چه زمانی باید از ماشین کمک بگیریم و چه زمانی خاموشش کنیم و خودمان بنویسیم: «من واقعاً عذر میخوام!»
انتهای پیام