احمد فاطمینژاد در گفتوگو با ایسنا بنیادیترین ویژگی سند جدید راهبرد امنیت ملی آمریکا را تاکید بر خوداتکایی این کشور دانست و اظهار کرد: یکی از مهمترین نقاط تمایز این سند با اسناد قبلی منتشرشده در دوران بایدن و دولت پیشین ترامپ، این بوده است که بیشتر بر محوریت «خوداتکاگرایی» متمرکز است، یعنی سیاستها، برنامهها، اهداف و اصول آمریکا در چارچوب توانمندی، اختیارات و قدرتی است که از داخل خود آمریکا میجوشد. این سند نسبت به سایر اسناد به ویژه سند راهبرد امنیت ملی منتشرشده در دوران بایدن، نگاهی خودخواهانهتر دارد و بیشتر از اینکه منعکسکننده دغدغه نظم و ثبات بینالمللی باشد، بر امنیت و منافع آمریکا با رویکردهای خودمحورانه متمرکز است.
وی اضافه کرد: در راهبرد آمریکا نسبت به مناطق مختلف، ارتباط با متحدین، رقبا و سایر قدرتهای بزرگ، مباحث مرتبط با انرژی و سیاستهای زیستمحیطی اصلاحاتی صورت گرفته است. در اسناد قبل تروریسم، ایران، کره شمالی و موارد دیگر بسیار برجسته بود. اما این موارد حالتی کاملا مقطعی دارد. چون سند راهبردی آمریکا دورهای منتشر میشود، معمولا برخی مسائل این چنینی به طور مقطعی برجسته میگردد. در سند امنیت ملی جورج بوش پسر بالغ بر ۵۰ درصد موضوع را تروریسم، حامیان تروریسم و شیوه مبارزه با آن تشکیل میداد، اما با مرور زمان این مسائل از کانون اسناد آمریکا خارج شده است و در اسناد دوران پس از بوش مباحث رقبای آمریکا مطرح شد.
این تحلیلگر مسائل بینالملل با اشاره به اینکه در این سند ترامپ مدعی است ایران ضعیف شده است، افزود: به طور مشخص به عملیات «چکش نیمه شب» اشاره میکند و مدعی است ایران ضربه خورده و تهدید شدیدی برای آمریکا محسوب نمیشود. اما اینها به معنای این نیست که موضوعاتی مانند ایران از کانون توجه سند امنیت آمریکا خارج شده، کماکان در این سند هم ادعا میشود ایران نقش ضدثبات دارد و به عنوان بازیگری نامطلوب شناخته شده است. به نظر من مهمترین مباحث برجستهشده در این سند، همان چیزهایی است که ترامپ به طور روزمره مطرح میکند، مخالفت با مهاجرت، «بازگشت عظمت به آمریکا» و احیای تمدن آن، کنترل چین و روسیه و به ویژه همان مبحث خودمحوری آمریکا.
عضو هیات علمی گروه روابط بینالملل دانشگاه فردوسی مشهد با اشاره به احیای «دکترین مونرو» در این سند، بیان کرد: دکترین مونرو در اواسط سده ۱۹ مطرح شد. بر اساس این ایده، آمریکا برای خودش حوزه نفوذ دارد و همان طور که قدرتهای بزرگ برای خودشان حیاط خلوت قائل هستند، برای خودش در مناطق خاصی، حقوق ویژه در نظر گرفته است. در سال ۱۸۲۳، مونرو، رئیسجمهور وقت آمریکا این موضوع را برای مقابله با مداخله قدرتهای اروپایی در آمریکای لاتین و مناطق پیرامون آمریکا مطرح کرد. الان هم دغدغه آمریکا همین است و میخواهد به طور مشخص در نیمکره غربی برتریاش را احیا و قطعی کند. رفتار آمریکا در ونزوئلا و فشاری که بر این کشور تحمیل میشود نیز در همین قالب قابل بررسی است.
فاطمینژاد با اشاره به فشارهای ترامپ به کانادا و مکزیک و کشورهای آمریکای لاتین برای مقابله با مهاجرت، افزود: تمام این موارد در یک سال اخیر در سیاستهای جاری آمریکا دیده شده و الان در سند بر آنها تاکید کرده است و از آن تحت عنوان متمم ترامپ بر دکترین مونرو یاد میشود. این مسائل بسیار مهم است، زیرا در آمریکای لاتین کشورهای مختلف رقیب آمریکا نفوذ دارند و در تلاش هستند این نفوذ را حفظ کنند. طرح این مباحث در سند امنیت ملی آمریکا از همین حالا زمینه چالش و تنش حتی با کشورهای اروپایی را فراهم کرده است. البته در حال حاضر بهانه آمریکا مقابله با مافیا، قاچاق و مواد مخدر است، اما در واقع به دنبال همان احیای تسلط، برتری و غلبه انگیزه واقعی آمریکا در قاره آمریکایی است.
وی با اشاره به تاکیدات سند بر تقسیم هزینهها و کاهش تعهدات آمریکا نسبت به متحدان اروپایی و آسیاییاش و از همه موارد مهمتر انتقاد از اروپا، بیان کرد: در دولت قبلی ترامپ هم به این موضوع خیلی پرداخته شد که متحدان باید هزینه حفظ امنیت خود را بپردازند و آمریکا نباید به تنهایی این بار را به دوش بکشد و برای اتحادهای دوجانبهاش با کشورهای آسیایی، خاورمیانه و به طور مشخص در قالب ناتو این موضوع را به کرات مطرح کرده است. در سند فعلی هم همین رفتار ادامه داده شد و حتی برای دموکراتها نیز چنین رفتاری قابل پیشبینی بود.
این تحلیلگر مسائل بینالملل ادامه داد: مهمترین توصیهای که بایدن در جلسه تحویل دولت به ترامپ داشت، این بود که اوکراین را کماهمیت تلقی نکند و از ادامه حمایتها دست نکشد، اما ترامپ معتقد بود این هزینهها برای آمریکا اضافه است و سعی کرد آنها را به اروپا منتقل کند. با چنین رویکردی به مرور زمان جایگاهی که آمریکا به عنوان متحد قابل اعتماد داشته، تضعیف میشود و برایش دردسرهای زیادی در پی خواهد داشت، زیرا پس از این باید چهرهسازی و خود را به عنوان بازیگر تعیینکننده تعریف کند، خودِ این مسیر هزینهساز است. همچنین ممکن است این کشورهای متحد در امور امنیتی و رویکرد دفاعیشان بازنگری کنند و حتی از ایالات متحده فاصله بگیرند.
عضو هیات علمی گروه روابط بینالملل دانشگاه فردوسی مشهد با اشاره به عزم جدی آمریکا برای تمرکز تقریباً انحصاری بر نیمکره غربی، کاهش چشمگیر توجه به خاورمیانه و آفریقا و گمانهزنیها برای ایجاد خلأ قدرت در این مناطق، اظهار کرد: آمریکا کاهش تمرکز نخواهد داشت، بلکه راهبردهای آن تغییر کرده است. در دوره قبل هم گفته میشد نگاه آمریکا از خاورمیانه به شرق منتقل شده و روی خاورمیانه کمتر متمرکز است، اما ما دیدیم در جریانات و بحرانهای پیشآمده در منطقه، آمریکا مهمترین بازیگر بود. عملا در روند جنگ غزه ایالات متحده مهمترین حامی رژیم اسرائیل و در روند آتشبس هم مهمترین بازیگر بود.
فاطمینژاد اضافه کرد: سند بر اهمیت تنگه هرمز تاکید دارد که میتواند هشداری به ایران تلقی شود و سیاستمداران ایرانی باید از این حیث هوشیار باشند. همچنین بر اهمیت تداوم حلقه انرژی از این منطقه و از همه موارد مهمتر بر گسترش «پیمان ابراهیم» تاکید شده است. یعنی کماکان آمریکا در خاورمیانه مداخله میکند، اما با سبک دیگری پیش میرود؛ لذا رویکردها تغییر کرده ولی توجهش از منطقه کم نمیشود.
وی با اشاره به نتایج این سیاستهای خودخواهانه آمریکا، اظهار کرد: اول اینکه پس از این، متحدان آمریکا احساس میکنند کمتر میتوانند به این کشور تکیه کنند و به دنبال حامیان جدید میروند. کما اینکه از سالهای گذشته نیز همین طور بوده است، کشورهای خاورمیانه روابطشان را متنوع ساخته، به روسیه و چین نزدیک شدند و در سطح منطقهای در مناسبات خود تجدیدنظر داشتند، مثلا عربستان که با ایران روند تنشزدایی را پیش گرفت.
این تحلیلگر مسائل بینالملل ادامه داد: از طرف دیگر رفتارهای آمریکا در زمینه تعمیق روابط با هند و استرالیا برای مقابله با چین، باعث آشکارتر شدن مرزبندیها میشود. یعنی زمینههای دوقطبی یا چند قطبی شدن نظام جهانی فراهم خواهد شد. به علاوه، اروپا در وضعیت تعلیق قرار گرفته است. تهدید روشن روسیه را پیش رو دارد و از طرف آمریکا در سطح مورد انتظار حمایت نمیشود و به راحتی هم نمیتواند به چین نزدیک شود و به تنهایی نیز نمیتواند امور را به مقصد برساند؛ لذا سیاستهای آمریکا و راهبردی که در سند تاکید شده، تصمیمگیری را برای اروپا سخت میکند و بر تصمیمهای امنیتی آنها تاثیرگذار است.
عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد درباره رویکرد و ابزار آمریکا نسبت به مسائل اوکراین و تایوان، گفت: سیاست رسمی مورد تاکید سند درباره بحران اوکراین این است که چنین جنگی به هر نحوی باید تمام شود حتی اگر عملا به ضرر اوکراین باشد. ولی در مورد تایوان رفتار توصیهشده در سند مشابه رفتاری است که آمریکا در گذشته داشته است. از گذشته دغدغه اصلی آمریکا این بوده که چین در دریای جنوبی مسلط نباشد و بازیگران اثرگذار متعددی وجود داشته باشند تا در این منطقه برای چین چالش بیافرینند. از منظری دیگر موضوع تایوان را میتوان در کنار گسترش همکاریهای ایالات متحده با هند و استرالیا و آسهآن نیز در نظر گرفت.
فاطمینژاد اضافه کرد: همه این سیاستها زنجیرهای به هم پیوسته هستند که آمریکا برای مقابله با چین طراحی کرده است. آنچه ما در سالهای اخیر درخصوص خیزش چین دیدهایم، مشابه کمربند ایمنی است که در دهههای ۵۰ و ۶۰ در برابر شوروی ترسیم شده بود. در حال حاضر ایالات متحده از شرق دور (استرالیا، ژاپن و کره) تا آسیای جنوبی (هند، آسهآن و پیمانهای اخیر با این کشورها) عملا قصد دارد چین را در محاصره گرفته و محدود کند. با توجه به اینکه چین به عنوان قدرت بزرگ برای تبدیل شدن به ابرقدرت باید پیش از هر چیزی بر مناطق پیرامونی خود مسلط شود، آمریکا در حال مانعتراشی است و به وسیله همکاری با کشورهای پیرامونی چین و ایجاد دردسرهای مختلف مانند تایوان، قصد دارد از روند جهانی شدن این کشور جلوگیری کند.
انتهای پیام