شناسهٔ خبر: 76262563 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

نگاهی به سند استراتژی امنیت ملی آمریکا ۲۰۲۵:

«جهان‌گرایی» بیرونی و «انزواگرایی» درونی؛ در کنار هم یا مقابل یکدیگر

«همانگونه که آمریکا بر اساس رئالیسم یا دولت های تمدنی به خود حق میدهد نیم کره غربی و قاره امریکا را که خانه خود می‌داند، امن کند، ایران هم نه صرفا بعنوان یک مقوله فرهنگی و تمدنی بلکه یک پهنه ژئوپلیتیکی کهن در مسیر جاده ابریشم و بازیگری غیر انزوا طلب که از قدیم دولت ساختارمند داشته، برای حفظ موقعیت و تقویت نفوذ در حوزه پیرامونی خویش از نوعی حق برخوردار است که برای کسب منافع ملی آسیب‌ها را از خود دور کند.»

صاحب‌خبر -

در سند استراتژی امنیت ملی آمریکا ۲۰۲۵، تیم سیاست خارجی و امنیت ملی ترامپ اسناد پیشین را نادرست و غیر واقعی بیان کرده اند و آمریکا به این نتیجه رسیده که رهبری جهانی تنها زمانی معنا دارد که بر پایه قدرت داخلی پایدار بنا شده باشد و باید منابع خود را برای حفاظت از مردم، مرزها و رفاه داخلی به کار گیرد، و اتفاقا رویکرد خوبی هم هست که آمریکا مداخلات خود در جهان را کاسته و امور را با مشارکت قدرتهای تاثیر گذار و کشورهای دنیا دنبال کند، این امر نشان از سه نکته دارد:

۱- پایه قدرت داخلی آمریکا به دلایلی که به فرصت دیگری نیاز دارد، پایدار نیست.

۲- رهبری جهان که بر چنین پایه ای بنا شده، درست نبوده است.

۳-انتقادات وارده به سیاستهای آمریکا در دنیا و کشورهای جهان درست بوده، که از سوی شخصیت‌ها و کشورهای مختلف و از جمله ایران مطرح شده است. مخصوصا رویکرد آمریکا در پیوند با نه تنها امنیت اسرائیل بلکه عملکرد باند تندروی آن که سبب این جنایات اخیر در غزه گردیده است.

مهمترین تغییری که در این سند می‌توان دید، احداث دیوار و سپر دفاعی حول قاره آمریکاست و بر خلاف اینکه بعضی تصور می‌کنند که این تائید رسمی بازگشت آمریکا به «دکترین مونرو» است که در سال ۱۸۷۳ کشورهای اروپائی را از نزدیک شدن به قاره آمریکا باز می‌داشت اما این سند در کل می‌خواهد دور آمریکا و نه قاره آمریکا که مونرو تاکید داشت، دیوار بکشد تا به راحتی بتواند دست اندازیهایش به منابع جهان را ادامه دهد.

به عبارت دیگر اگر واقعا تیم سیاست خارجی و امنیت ملی ترامپ بخواهند دکترین مونرو را اجرا کنند و آمریکا در لاک دفاعی خود فرو رود و مالیات‌های مردم آمریکا را خرج سیاست‌های غلط خود و مخصوصا جاه طلبی‌های نتانیاهو نکند، کمتر آدم عاقلی در دنیا پیدا می‌شود با سیاست‌های آمریکا در جهان مخالفت یا مقابله بکند و اتفاقا این بستر مناسبی برای ایران است که به تنش زدائی با آمریکا روی آورد اما اینگونه نیست و یا حداقل از این سند چنین برداشتی نمی‌توان کرد.

یعنی سند استراتژی ۲۰۲۵ امنیت ملی آمریکا کمی وسیع‌تر و پیچیده تر از رویکرد سنتی‌ای حفظ آمریکا با دکترین مونرو از تعرض خارجی است، که دو قرن بر سیاست خارجی-امنیتی ایالات متحده حکمفرما بود. این سند یک استراتژی ترکیبی پیشنهاد می‌دهد که «جهان‌گرایی» در بیرون و «انزواگرایی» در داخل است. زیرا بعد از جنگ دوم جهانی و دوره هری ترومن آمریکا از لاک انزواگرایی خارج و بر اساس نظم نهاد محور بین المللی، «جهان‌گرایی» را در پیش گرفت. با این سند در دولت دوم ترامپ دکترین مونرو محدود به نیمکره غربی نشده و این استراتژی ترکیبی توسط آمریکایی‌ها «دکترین مونرو ۲» یا اخیرا دکترین «دونرو» (مخفف مونرو و دونالد) است.

در این سند ۸ بار از هسته‌ای نام برده شده، ۳ بار ایران یافت می‌شود، ۲۱ بار چین و ۷ بار روسیه و کمترین توجه را افریقا گرفته با سه پاراگراف نوشته شده آمریکا می‌خواهد نیم‌کره غربی (قاره آمریکا) به اندازه کافی باثبات و خوب اداره شود که جلوی مهاجرت انبوه به سمت ایالات متحده گرفته شود، دولت‌های این نیم‌کره با آن علیه نارکو- تروریست‌ها، کارتل‌ها و دیگر سازمان‌های جنایی فراملی همکاری کنند. این نیم‌کره عاری از نفوذ یا حضور خصمانهٔ قدرت‌های خارجی بر دارایی‌های کلیدی باقی بماند و زنجیره‌های تأمین حیاتی را پشتیبانی کند و دسترسی‌مان به نقاط استراتژیک مهم حفظ شود.

سند استراتژی امنیت ملی آمریکا ۲۰۲۵ بر خلاف سندهای قبلی و چرخش به آسیا با تاکید بر اهمیت نیم کره غربی درصدد چرخش به آمریکای لاتین است. اکنون راحت تر می توان فهمید چرا دونالد ترامپ سراغ ونزوئلا رفت. جایی که مرکز ثقل نفوذ روزافزون چین و روسیه در آمریکای لاتین است. او به جای مهار چین در هند-پاسیفیک دنبال اخراج آن از آمریکای لاتین است. ‌چرخش ترامپ به سمت آمریکای لاتین در سند استراتژی امنیت ملی ۲۰۲۵ ریشه در همان سیاست "اول آمریکا" دارد.

او بر این باور است که تهدیدات اصلی علیه آمریکا داخلی است و بخش زیادی از آنها ناشی از مهاجرت از آمریکای لاتین، قاجاق مواد مخدر و حضور گسترده چین در قاره آمریکا است. ‌از نظر آمریکا ونزوئلا محل تقاطع کارتل های مواد مخدر، نفوذ چین، روسیه و ایران در آمریکای لاتین و تشکیل محور اقتدارگرایی علیه آمریکاست و به همین دلیل دفع خطر مادورو اولویت دارد. همزمان ترامپ دنبال حمایت از جریان راست جدید در آمریکای لاتین است که نمونه آن دخالت در انتخابات هندوراس است. به عبارت دیگر این ‌سند تیم سیاست خارجی و امنیت ملی ترامپ، با جایگزینی حاکمیت سخت و تاکید بر حوزه تمدنی آمریکا که همان آمریکای لاتین است قصد دارد قدرت بلامنازع نیم کره غربی باشد تا بتواند ۱) تجارت آزاد و جهانی شدن، ۲) گسترش ارزش های لیبرال دموکراتیک و ۳) ائتلاف سازی امنیتی و سیاسی در نظام بین الملل را دنبال کند. و این هر چی باشد، دکترین مونرو نیست بلکه «جهان‌گرایی» بیرونی و «انزواگرایی» درونی است. اینکه این دو گزاره می‌توانند کنار هم باشند یا در مقابل هم، نیز در اینده مشخص خواهد شد.

سند تحت عنوان "خاورمیانه: انتقال بارها، ساخت صلح" می‌نویسد برای حداقل نیم قرن، سیاست خارجی آمریکا خاورمیانه را چون برای دهه‌ها مهم‌ترین تأمین‌کننده انرژی جهان بود، صحنه اصلی رقابت ابرقدرت‌ها و پر از درگیری‌های تهدید کننده که می‌توانست به جهان و حتی به خاک آمریکا سرایت کند، بالاتر از همه مناطق دیگر در اولویت قرار داده بود. اما امروزه، حداقل دو مورد از این دینامیک‌ها دیگر برقرار نیست: ۱-عرضه انرژی به شدت متنوع شده است و آمریکا بار دیگر صادرکننده خالص انرژی شده است. و ۲-رقابت ابرقدرت‌ها جای خود را به رقابت قدرت‌های بزرگ داده است، که در آن آمریکا موقعیت حسادت ‌برانگیزتری دارد و توسط احیای موفقیت‌آمیز اتحادها در خلیج فارس، با شرکای عرب و اسرائیل توسط رئیس‌جمهور ترامپ تقویت‌شده است. درگیری همچنان مشکل‌آفرین‌ترین دینامیک خاورمیانه است، اما امروزه کمتر از آن چیزی است که عناوین خبری نشان می‌دهند.

این عبارات در سند نه تنها واقعی نیست بلکه، تصویر ناقصی از خاورمیانه ارائه میدهد. زیرا در حالیکه آمریکا در این سند ایران را نیروی اصلی بی‌ثبات‌کننده منطقه میداند که توسط اقدامات اسرائیل از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و عملیات «چکش نیمه شب» در ژوئن ۲۰۲۵ توسط ترامپ که برنامه هسته‌ای ایران را به طور قابل توجهی آسیب زده و به شدت تضعیف شده است، اما ایران همچنان دارای اهرمهای سازنده و تخریبی است که با این رویکرد آمریکا در خصومت با ایران به دلیل مخالفت ایران با اسرائیل و افداماتش در سرزمینهای اشغالی فلسطینیها، نادیده گرفته میشود. این با نیت آمریکا نمی‌خواند که در سند نوشته نمی‌خواهد هیچ قدرت تخاصمی بر خاورمیانه، منابع نفت و گاز آن و گلوگاه‌های عبور این منابع مسلط شود، اولا ایران بر حیاتی ترین آبراه جهان مسلط است و حذف شدنی نیست و ثانیا این موقعیت ژئوپلیتیکی باید به رسمیت شناخته شود و در تنظیم روابط ایران و امریکا جایگاه پیدا کند. ثالثا" هیچ کشوری حاضر نیست مزیتهای نسبی خود را از دست بدهد و لذا خود را برای حفظ اهرم‌های قدرت خود تجهیز و آماده نگه می‌دارد.

زیرا همانگونه که آمریکا بر اساس رئالیسم یا دولت های تمدنی به خود حق میدهد نیم کره غربی و قاره امریکا را که خانه خود می‌داند، امن کند، ایران هم نه صرفا بعنوان یک مقوله فرهنگی و تمدنی بلکه یک پهنه ژئوپلیتیکی کهن در مسیر جاده ابریشم و بازیگری غیر انزوا طلب که از قدیم دولت ساختارمند داشته، برای حفظ موقعیت و تقویت نفوذ در حوزه پیرامونی خویش از نوعی حق برخوردار است که برای کسب منافع ملی آسیب‌ها را از خود دور کند. قدرت های بزرگ اگر می‌خواهند منطقه روی آرامش ببیند و زمینه همکاری کشورهای منطقه با یکدیگر و نیز با قدرت‌های خارجی فراهم باشد باید این دایره نفوذ تمدنی را به رسمیت بشناسند. یعنی علیرغم اینکه طبق این سند، آمریکا نمی‌خواهد در آینده دوباره در «جنگ‌های بی‌پایان» گرفتار شود که با هزینه هنگفت آن را در این منطقه زمین‌گیر کند، اما این رویکرد آمریکا به خاورمیانه و اثرات بهم زدن توازن ژئوپلیتیکی منطقه به ضرر ایران و به نفع رقبایش و باز گذاشتن دست اسرائیل برای ترکتازی شرایط خاورمیانه را هر روز علیرغم میل امریکا که به پیمان ابراهیم امید بسته است، ملتهب تر و تخریب می‌کند.

نکته بعدی قابل توجه در این سند موضوع اروپا است که ترامپ از دور اول خود با اروپا و مخصوصا فرانسه در تضاد آشکار قرار گرفت. و هم اکنون نیز با مقامات اروپایی که انتظارات غیرواقعی از جنگ روسیه و اوکراین دارند، در تضاد است و هر از گاهی آشکار و به رسانه ها درز پیدا میکند. وزیر خارجه آلمان اولین مقام اروپائی بود که در واکنش به سند جدید راهبرد امنیت ملی آمریکا که اروپا را به سرکوب مخالفان سیاسی و آزادی بیان متهم کرده است، واکنش نشان داد و گفت کشورهای اروپایی به توصیه خارجی نیازی ندارد. او گفت آمریکا مهمترین متحد ما در ناتو است که به مسائل امنیتی می‌پردازد، اما مسائل مربوط به آزادی بیان و اینکه جوامع آزاد خودمان را چگونه سازماندهی می‌کنیم، به ناتو ربطی ندارد و ما خودمان می‌توانیم در آینده درباره این مسائل گفت‌وگو و بحث کنیم و نیازی به توصیه خارجی نداریم.

در سند آمده است، اکثریت بزرگی از اروپایی‌ها خواهان صلح هستند، اما این خواست در سیاست عمدتاً به دلیل تخریب فرایندهای دموکراتیک توسط دولت‌ها ترجمه نمی‌شود و این مسئله برای آمریکا از نظر استراتژیک اهمیت دارد، زیرا کشورهای اروپایی نمی‌توانند خود را اصلاح کنند اگر در بحران سیاسی گرفتار باشند. لذا موضوعات بزرگ‌تری که پیش روی اروپا قرار دارند عبارتند از فعالیت‌های اتحادیه اروپا و سایر نهادهای فراملی که حاکمیت و آزادی سیاسی را تضعیف می‌کنند، سیاست‌های مهاجرتی که این قاره را تغییر داده، ایجاد خفقان و سانسور آزادی بیان و سرکوب مخالفت سیاسی، کاهش شدید نرخ زاد و ولد و از بین رفتن اعتماد به نفس و هویت‌های ملی. و این نکات اروپائیها را رنجانده است. یعنی در حالیکه آمریکا در این سند به منافع موری روی آورده و مسائل حقوق بشری بر خلاف گذشته در آن جایگاهی ندارند، اما آمریکا در برابر اروپا از این چماق دارد استفاده می‌کند. متاسفانه عبارات سند در این زمینه نیز خیلی قوام یافته نیستند و معلوم نیست برنامه آمریکا برای اروپا چیست؟ بالاخره باید دنبال رفع تنش با روسیه باشند یا در صدد تقویت توانمندیهای نظامی خود برای جنگ مستقل از آمریکا با روسیه؟ این ارزش‌های دموکراتیک واقعی دقیقا چیست که الآن اروپا از آن فاصله گرفته و از نظر آمریکا باید به آن برگردد؟

در پایان نکته ای که کمی بیشتر تضاد گفته های مندرج در این سند و رفتار امریکا را روشنتر می‌کند موضوع ارتش آمریکا است. وقتی سند از گسترش مجتمع صنعتی – دفاعی صحبت می‌کند نشان از آن دارد که همانگونه که ترامپ عمل کرده، با فروش تجهیزات تسلیحاتی و نرم و سخت افزار نظامی و سرمایه گذاری‌های خارجی در آنها، مخصوصا از سوی کشورهای نفت خیز عربی همچون عربستان و امارات که این سند نسبت به آنان تقریبا ساکت است، هم نظامی‌گیری و به روز رسانی صنایع تسلیحاتی و کسب درامد و منافع و نفوذ حرف اول را می‌زند و بر سایر مولفه های قدرت ملی آمریکا که سند دیپلماسی، فن اوری و اقتصاد را هم نام برده است، برتری دارد و هم تجمع این تسلیحات در منطقه به مسابقات تسلیحاتی متعارف و غیر متعارف دامن میزند و منطقه دیگر ارام نخواهد بود. سند می‌گوید ارتش قوی بدون پایگاه صنعتی– دفاعی قوی وجود ندارد. شکاف عظیم بین پهپادها و موشک‌های ارزان در برابر سیستم‌های گران دفاع در جنگ‌های اخیر نشان داد که باید تغییر کنیم. آمریکا یک بسیج ملی برای تولید انبوه تسلیحات مدرن و ارزان، نوآوری دفاعی کم‌هزینه و بازگشت زنجیره تامین دفاعی به داخل نیاز دارد.

از سلاح ارزان کافی تا سیستم‌های پیشرفتهٔ سطح بالا برای دشمنان پیچیده نیاز داریم و باید این کار را سریع و چهار اقدام برای بازنگری در حضور نظامی جهانی آمریکا انجام می‌دهد:

۱- جابه‌جایی بخشی از نیروهای جهانی به سمت نیم‌کره غربی برای مقابله با تهدیدات فوری و کاهش حضور در مناطقی که در دهه‌های اخیر اهمیت‌شان برای امنیت ملی آمریکا کم شده است.

۲- تقویت چشمگیر حضور گارد ساحلی و نیروی دریایی برای کنترل مسیرهای دریایی.

۳- جلوگیری از مهاجرت غیرقانونی و ناخواسته، کاهش قاچاق انسان و مواد مخدر و تسلط بر مسیرهای ترانزیتی کلیدی در زمان بحران. ۴-استقرار هدفمند نیرو برای تأمین امنیت مرز و نابودی کارتل‌ها؛ از جمله استفاده از نیروی مرگبار در مواردی که لازم باشد و ایجاد یا گسترش دسترسی به نقاط استراتژیک و مهم در منطقه. اینها هر یک خود سرمنشا تنش‌های جدید خواهند بود.

دیپلمات بازنشسته و استاندار پیشین