به گزارش روز یکشنبه ایرنا، اواخر قرن نوزدهم درست زمانی که فلسطین در آستانه دورهای جدید قرار داشت، سروکله «صهیونیسم» پیدا شد. صهیونیسم پدیدهای خارجی و بیگانه بود که در قرن شانزدهم در قامت یک پروژه مسیحی انجیلی در اروپا مجال عرض اندام پیدا کرد. شمار قابل توجهی از مسیحیان پروتستان معتقد بودند که بازگشت یهودیان به «صهیون» تحقق وعدههایی است که خداوند در عهد عتیق به یهودیان داده است. این امر زمینهساز ظهور دوم مسیح و آغازگر آخرالزمان خواهد بود.
آنها اولین کسانی بودند که یهودیان را نه پیروان یک دین، که اعضای یک ملت یا نژاد میدانستند. این عده بهویژه در ایالات متحده و بریتانیا فعال بودند و برخیشان مناصب بالایی داشتند.
«ایلان پاپه» (Ilan Pappe) مورخ اسرائیلی در کتاب «لابیگری برای صهیونیسم در دو سوی اقیانوس اطلس» نشان میدهد که چگونه بیش از یک قرن لابیگری توانست سیاستمداران بریتانیایی و آمریکایی را متقاعد کند تا چشم بر نقض آشکار حقوق بینالملل از سوی این رژیم ببندند، کمکهای نظامی بیسابقهای به آن اعطا و حقوق فلسطینیان را انکار کنند.
پاپه با نگاههای انتقادیاش بهویژه درباره «روز نکبت» و آوارگی فلسطینیها شناخته میشود، سالها در دانشگاه حیفا تدریس و سپس بهدلیل فشارهای سیاسی به بریتانیا مهاجرت کرد. او اکنون استاد تاریخ در دانشگاه «اکستر» و مدیر «مرکز اروپایی مطالعات فلسطین» است.
ترجمه فصل اول، دوم و سوم کتاب پاپه را پیش از این برای نخستین بار در ایران منتشر کردیم. بخشاول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ششم از فصل چهارم این کتاب با عنوان «لابیگری در بریتانیای دوران قیمومت» پیشتر منتشر شد. بخش هفتم این فصل در ادامه آمده است:
لابی مرکزی خیابان گریت راسل
اگر در امتداد خیابان گریت راسل، کنار موزه بریتانیا قدم بزنید، در گوشه خیابان بلومزبری به ساختمان پلاک ۷۷ میرسید که به نام «خانه بلومزبری» شناخته میشود. روی نمای ساختمان لوح آبیرنگی خواهید دید که میگوید «توماس هنری وایت» معمار، در اینجا زندگی کرده و درگذشته است. خانه بلومزبری امروز یک ساختمان اداری است و از مستأجران برجسته سابق آن میتوان به دفتر مرکزی انتشارات «فابر اند فابر» اشاره کرد. اما پیشتر، از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۶۵، خانه بلومزبری مقر لابی صهیونیستی در بریتانیا بود.
این ساختمان سه طبقه بود و با دیگر خانههای ویکتوریایی همان خیابان ظاهر یکسانی داشت. فدراسیون صهیونیستی انگلیس در سال ۱۹۲۰ به خانه بلومزبری نقل مکان کرد و سپس آژانس یهود نیز به آن پیوست؛ نهادی که قیمومت بریتانیا اجازه داده بود به عنوان دولت جامعه یهودی در فلسطین عمل کند.
«کنگره جهانی صهیونیسم» و «صندوق ملی یهود» دو سازمان صهیونیستی مهم دیگر بودند که در خانه بلومزبری مستقر شدند. این همزیستی باعث ایجاد سردرگمی میان نهادهایی که اداره امور جامعه یهودی در فلسطین را برعهده داشتند و کسانی که در بریتانیا برای صهیونیسم لابیگری میکردند، شد. گاهی تشخیص اینکه جلسه یکی از سه نهاد کجا آغاز میشد و جلسه دیگری کجا پایان مییافت، دشوار بود. مقامات با یکدیگر درآمیخته بودند و جلسات اغلب به صورت مشترک برگزار میشد.
با وجود سازمانهای بانفوذی که در خانه بلومزبری مستقر بودند، جو و محیط چندان جذاب یا مجلل نبود. طبق خاطرات «آبا ابن» عضو ارشد بخش سیاسی آژانس یهود و وزیر امور خارجه آینده اسرائیل، اتاقهای ساختمان کمنور بودند و امکانات بهداشتی مناسبی نداشتند.
لابی که اکنون به شکل رسمی در ساختار سیاسی صهیونیسم در فلسطین ادغام شده بود، از دفتر مرکزی خود در گریت راسل مأمور شد تا ابتدا برای ادامه استعمار فلسطین کمک مالی جمعآوری کند.
سال ۱۹۳۸، رهبران صهیونیست در یادداشتی درباره پناهندگان یهودی که به «کنفرانس اویان» (که در پی فاجعه آشکاری که آلمان نازی بر یهودیان اروپا تحمیل میکرد تشکیل شده بود) فرستاده شد، کوشیدند بخشی از بودجه پیشنهادی برای حل مسئله جدید پناهندگان یهودی اروپا را به سمت اسکان یهودیان در فلسطین هدایت کنند. این اقدام نقش مهم جامعه آنگلویهودی را در ایجاد زیرساختهای لازم برای ادامه استعمار نشان داد.
بین سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۸، دفتر لندن توانست حدود ۱۴ میلیون پوند جمعآوری کند و بانک «آنگلوفلسطین» را افتتاح کرد. اصلیترین نهاد لابیگری و جمعآوری سرمایه در سالهای میان دو جنگ، صندوق ملی یهود بود. این صندوق کار لابیگری را به سطح جدیدی ارتقا داد و رویکرد حرفهایتری ارائه کرد.
یکی از نشریات درباره چگونگی لابیگری کارآمد و موثر در عصر مدرن به فعالان خود توصیه میکرد: «تبلیغات تجاری در اصل همان هدفی را دنبال میکند که ما به دنبال آن هستیم؛ برانگیختن هرچه بیشتر مردم برای هدفی معین و شناختهشده، تا کاری را انجام دهند که بدون تبلیغات انجام نمیدادند.»
هدف آنها این بود که صهیونیسم فراگیر و اجتنابناپذیر شود: «ما باید یهودیان را در شعارها و تصاویر غرق کنیم تا توجه آنها جلب شود و بتوانیم فضایی از ناآرامی ایجاد کنیم. در هر مکانی که یک یهودی پا میگذارد: در مراکز عمومی، خانهها، اماکن تجاری، مراکز اجتماعی و اتحادیهها، دفاتر سازمانهای خیریه، صندوقهای تعاون، دفاتر خاخامها، کتابخانهها، تئاترها، حمامها و استراحتگاهها، پناهگاهها، بیمارستانها، داروخانهها، درمانگاهها، کنیسهها، حوزههای علمیه، مدارس، اتاقهای انتظار پزشکان، رستورانها، هتلها، پانسیونها ... . هیچ مکانی نباید بدون پوستری مصور با متنی واضح و مختصر باقی بماند.»
همانطور اشاره شد، کار لابیگری توسط دو نهاد صهیونیستی انجام میشد که همیشه هماهنگ نبودند. آژانس یهود به رهبری «دیوید بنگوریون»، بار دیگر «داو هوز» را مأمور کرد تا حزب کارگر را برای مبارزه با تغییر سیاست بریتانیا بسیج کند. او در پایان سال ۱۹۴۰ درگذشت. سازمان جهانی صهیونیسم نیز «برل لاکر» را بهعنوان نماینده خود در لندن داشت که از نزدیک، برای بازداشتن بریتانیا از محدود کردن مهاجرت یهودیان و خرید زمین، با حییم وایزمن همکاری میکرد.
وایزمن همچنین تلاش کرد از روابط خود با اشراف محلی آنگلویهودی، برای پیشبرد این هدف بهره بگیرد و اینجاست که «بلانش الیزابت کمپبل داگدیل» خواهرزاده لرد بالفور، وارد صحنه میشود.
همانطور که دیدیم، لابیگری توسط افراد و نهادها ایجاد و حفظ میشود و در برخی موارد، افراد حتی بدون وابستگی رسمی به یک نهاد، به دلیل نفوذ سیاسی شخصی خود میتوانند نقش تعیینکنندهای ایفا کنند. «بافی»، آنطور که دوستانش او را صدا میزدند، یکی از این افراد بود.
بافی؛ نجاتدهندهای که نجات نداد
ابهام در سیاست بریتانیا در قبال فلسطین به این معنی بود که لابی صهیونیستی باید تلاش بیشتری صرف میکرد. این تلاش فزاینده توسط دو نفر از لابیگران اصلی اواخر دهه ۱۹۳۰ هدایت میشد؛ بلانش الیزابت کمپبل داگدیل و عاشق بیقرار و جاهطلبش «والتر الیوت». آنها کوشیدند تلاش خود برای تغییر سیاست بریتانیا در قبال فلسطین را در جایی کمتر از هتل ساووی هماهنگ نکنند.
بافی نویسندهای بود که حییم وایزمن او را «دوست پرشور و مادامالعمر صهیونیسم» مینامید. تلاشهای بافی در عرصه نویسندگی، با زندگینامه دو جلدی عمویش آرتور بالفور به ثمر نشست. او مسئولیتهایی در سازمان اطلاعات نیروی دریایی و جامعه ملل داشت.
والتر الیوت سیاستمداری اسکاتلندی از جناح «اتحادگرا» [۱] بود که در دولتهای مختلف هم بهعنوان عضو پارلمان و هم وزیر کابینه خدمت کرده بود. او قهرمان مدالآور جنگ جهانی اول بود و با درجه سرهنگی از ارتش خارج شد. الیوت بعدها رئیس دانشگاه آبردین و سپس دانشگاه گلاسگو بود.
بافی و الیوت بارها برای گفتوگو درباره صهیونیسم در ساووی دیدار میکردند. آنها زمانی که «کمیسیون پیل» پس از بازگشت از فلسطین آماده انتشار نتایج خود در یک گزارش ویژه بود، به کار فراخوانده شدند.
لابی نگران پیامدهای گزارش پیل بود؛ چرا که همه کمیسیونهای تحقیقاتی که لندن به فلسطین اعزام کرده بود، با نگرانیهای مشابهی بازمیگشتند و نسبت به تاثیر فاجعهبار صهیونیسم بر جامعه بومی فلسطین هشدار میدادند و پیشنهاد قاطع آنها این بود که بریتانیا سیاست خود در قبال فلسطین را تغییر اساسی دهد.
نیمهشب پیش از انتشار گزارش کمیسیون پیل در سال ۱۹۳۷، الیوت پیشنویس نخست توصیههایی را که به گزارش ضمیمه شده بود، چند ساعت قبل از اینکه کسی آن را ببیند، به بافی نشان داد. برخی نویسندگان مانند «نیک رینولدز» معتقدند که الیوت این سند را نه از روی وفاداری به صهیونیسم، بلکه بیشتر به دلیل عشقش به بافی درز داد و فاش کرد. بنابراین الیوت جاسوس نبود، بلکه لبه تیغ راه میرفت و ریسک پرخطری کرده بود. دیدار عاشقانه و سیاسی آنها در «گریل روم» هتل ساووی انجام شد.
با ناخرسندی بافی، اسناد به آژانس یهود تحویل داده شد و آژانس روز بعد پاسخ داد که میتواند با این توصیهها کنار بیاید و از دو لابیگر وفادار برای هشدار قبلی تشکر کرد. دفتر خاطرات بافی به ما میگوید که او انتقاد بیشتری به گزارش داشت و امیدوار بود بتواند از طریق ارتباطاتش، بخشهایی از گزارش را که کمتر به نفع صهیونیسم بود تعدیل کند. اما با توجه به اینکه دیوید بن گوریون به گزارش واکنش مثبتی نشان داده بود، این کار غیرضروری به نظر میرسید.
هنگامی که توصیههای «گزارش وودهد» در قالب «وایت پیپر ۱۹۳۹» منتشر شد، بافی و الیوت بار دیگر فراخوانده شدند. آنها ابتدا در کنار افراد دیگر خیابان گریت راسل، نسبت به شانس خود برای تأثیرگذاری بر سیاست بریتانیا کاملا خوشبین بودند. موفقیت در لغو «وایت پیپر ۱۹۳۰» به لابیگران صهیونیست اطمینان داده بود که میتوانند دوباره این کار را انجام دهند. اما سیاست بریتانیا تا پایان دوره قیمومت تغییر نکرد.
به محض اینکه ابرهای جنگ بر فراز قاره اروپا پدیدار شدند، بریتانیا بهطرز دردناکی دریافت که چه از سر صداقت یا از روی مصلحت، به اتحادهایی در جهان عرب نیاز دارد. جهان عرب سیاستی کمتر صهیونیستی را در قبال فلسطین خواستار بود.
پانوشت:
[۱] اتحادگرایی یک ایدئولوژی سیاسی به نفع ادامه وحدت انگلستان، ولز، اسکاتلند و ایرلند شمالی به عنوان یک کشور است. از کسانی که از اتحاد حمایت میکنند به عنوان اتحادگرا یاد میشود.