شناسهٔ خبر: 76255583 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

ترجمه کتاب لابی برای صهیونیسم؛ فصل‌چهارم/ بخش‌ششم

برگی از تاریخ صهیونیسم؛ لابی‌گری مدیران «مارکس اند اسپنسر»

تهران-ایرنا- «حییم وایزمن» در تلاش برای تغییر جهت سیاست بریتانیا، از «هری ساچر» خبرنگار روزنامه گاردین و «سایمون مارکس» و «اسرائیل سیف» تاجر که بعدها خرده‌فروشی پوشاک بریتانیایی «مارکس اند اسپنسر» را اداره می‌کردند، کمک گرفت؛ روندی که به لابی‌گری صهیونیست‌ها برای اشغال سرزمین فلسطین کمک کرد.

صاحب‌خبر -

به گزارش روز شنبه ایرنا، اواخر قرن نوزدهم درست زمانی که فلسطین در آستانه دوره‌ای جدید قرار داشت، سروکله «صهیونیسم» پیدا شد. صهیونیسم پدیده‌ای خارجی و بیگانه بود که در قرن شانزدهم در قامت یک پروژه مسیحی انجیلی در اروپا مجال عرض اندام پیدا کرد. شمار قابل توجهی از مسیحیان پروتستان معتقد بودند که بازگشت یهودیان به «صهیون» تحقق وعده‌هایی است که خداوند در عهد عتیق به یهودیان داده است. این امر زمینه‌ساز ظهور دوم مسیح و آغازگر آخرالزمان خواهد بود.

آنها اولین کسانی بودند که یهودیان را نه پیروان یک دین، که اعضای یک ملت یا نژاد می‌دانستند. این عده به‌ویژه در ایالات متحده و بریتانیا فعال بودند و برخی‌شان مناصب بالایی داشتند.

«ایلان پاپه» (Ilan Pappe) مورخ اسرائیلی در کتاب «لابی‌گری برای صهیونیسم در دو سوی اقیانوس اطلس» نشان می‌دهد که چگونه بیش از یک قرن لابی‌گری توانست سیاستمداران بریتانیایی و آمریکایی را متقاعد کند تا چشم بر نقض آشکار حقوق بین‌الملل از سوی این رژیم ببندند، کمک‌های نظامی بی‌سابقه‌ای به آن اعطا و حقوق فلسطینیان را انکار کنند.

پاپه با نگاه‌های انتقادی‌اش به‌ویژه درباره‌ «روز نکبت» و آوارگی فلسطینی‌ها شناخته می‌شود، سال‌ها در دانشگاه حیفا تدریس و سپس به‌دلیل فشارهای سیاسی به بریتانیا مهاجرت کرد. او اکنون استاد تاریخ در دانشگاه «اکستر» و مدیر «مرکز اروپایی مطالعات فلسطین» است.

ترجمه فصل اول، دوم و سوم کتاب پاپه را پیش از این برای نخستین بار در ایران منتشر کردیم. بخش‌اول، سوم، چهارم و پنجم از فصل چهارم این کتاب با عنوان «لابی‌گری در بریتانیای دوران قیمومت» پیش‌تر منتشر شد. بخش ششم این فصل در ادامه آمده است:

فلسطینی‌ها همچنان مقاومت می‌کنند

یک روز خوب در آوریل ۱۹۳۰، دو پیرزن با نگرانی قطارهایی را که وارد ایستگاه «ویکتوریا» می‌شد، تماشا می‌کردند. یکی از پیرزن‌ها پرچمی در دست داشت که هیچ‌یک از مسافران ایستگاه آن را نمی‌شناختند؛ پرچم ارتش کوچک «شریف مکه» که طی جنگ جهانی اول به رهبری «توماس ادوارد لورنس» افسانه‌ای در کنار بریتانیا جنگیده بود. همان لورنسی که امیدوار بود بریتانیا سهم منصفانه‌ای از غنایم امپراتوری عثمانی شکست‌خورده را به خاندان هاشمی بدهد.

پیرزن‌ها منتظر رهبر غیررسمی جامعه فلسطین، «حاج امین الحسینی» مفتی بیت القدس و رئیس شورای عالی مسلمانان بودند که برای گفت‌وگو با دولت بریتانیا درباره آینده فلسطین به لندن سفر کرده بود. این استقبال به‌نسبت ساده و جمع و جور، ضعف لابی حامی فلسطین را در لندن آن زمان نشان می‌دهد. آنها مهمان خود را به کافه رویال در نزدیکی تقاطع «پیکدلی سیرکس» بردند و چند ساعت منتظر ماندند تا در دفتر مستعمرات مصاحبه‌ای درباره سیاست بریتانیا در فلسطین صورت گیرد.

سفر حاج امین الحسینی با حضور یک مهمان مهم دیگر از فلسطین یعنی «حییم وایزمن»، رئیس آژانس یهودی همزمان شد که توسط یک هیات رسمی مورد استقبال قرار گرفت و قبل از اینکه در مقر صهیونیست‌ها روزش را به پایان برساند، تقریباً با هر کسی در دولت که دوست داشت، مصاحبه کرده بود.

فلسطینی‌ها چیزی نداشتند که با لابی صهیونیستی پهلو بزند و رهبر آن‌ها هیچ تصوری از اینکه با چه دشمن قدرتمندی روبه‌رو هستند نداشت. با این حال، فلسطینی‌ها برای ایجاد مشکل جدی برای صهیونیست‌ها نیازی به لابی‌های لندن و اروپا نداشتند. آنچه اهمیت داشت، اقدامات آن‌ها در صحنه بود.

همه تلاش‌های بریتانیا قبل و بعد از سال ۱۹۲۹ برای ایجاد توافق بین دو طرف، به‌طرز فجیعی شکست خوردند. افزایش صهیونیستی شدن فلسطین و سرکوب هرگونه تلاشی برای شکل‌گیری یک جنبش ملی فلسطینی توسط دولت بریتانیا، شورشی حتی بزرگتر از شورش‌های ۱۹۲۹ را نتیجه داد. شورش اعراب در سال ۱۹۳۶ آغاز شد.

در آوریل ۱۹۳۶، فلسطینی‌ها به تظاهرات گسترده علیه آنچه «سیاست حامی صهیونیست‌ها در دولت قیّم» می‌دانستند، دست زدند. بریتانیا با دستگیری اکثر رهبران فلسطینی به این اقدام واکنش نشان داد. حاج امین الحسینی رهبر غیررسمی جامعه فلسطین پیش از بازداشت موفق به فرار شد.

موج دستگیری‌ها باعث شد «جنگ چریکی» شکل بگیرد که الهام گرفته از فعالیت‌های «عزالدین قسام» مبلغ سوری بود که پس از شرکت در شورش سوریه علیه قیمومت فرانسه، به حیفا آمده بود. قسام توانست به وسیله اسلام تعداد زیادی از فلسطینی‌ها را که در نتیجه افزایش شهرک‌های صهیونیستی و تصرف بازار کار شهری توسط صهیونیست‌ها شغل و مزارع خود را از دست داده بودند، تشویق و در آن‌ها ایجاد انگیزه کند تا در مبارزه مسلحانه علیه بریتانیا و جنبش صهیونیستی شرکت کنند.

قسام در سال ۱۹۳۵ توسط ارتش بریتانیا کشته شد اما حرفش روی زمین نماند و افراد زیادی فراخوان او را به مبارزه مسلحانه پیگیری کردند و این حرکت منجر به حملات چریکی گسترده علیه تأسیسات و پرسنل بریتانیایی شد. بریتانیا با مجموعه بی‌رحمانه‌ای از مجازات‌های جمعی به این اقدامات پاسخ داد که تخریب خانه‌ها، بستن محله‌ها، نابودی بخش‌هایی از روستاها و شهرها و دستگیری‌ها و اعدام‌ها را به دنبال داشت. دولت در نهایت مجبور شد برای سرکوب شورش از «نیروی هوایی سلطنتی» (RAF) استفاده کند و سرانجام اوایل سال ۱۹۳۹ موفق به این کار شد.

اگرچه بریتانیا به‌طور رسمی سیاست سرکوب خشونت‌آمیزی را علیه شورش ۱۹۳۶ فلسطینی‌ها که سه سال به طول انجامید در پیش گرفت، اما شدت و پافشاری قیام باعث شد تعدادی از سیاست‌گذاران بریتانیایی از حمایت اولیه خود از پروژه صهیونیستی عقب‌نشینی کنند. تعدادی از صهیونیست‌های غیریهودی پس از بازدید فلسطین و درک این‌که واقعیت با چیزی که به آن‌ها القا شده بود متفاوت است، علائمی از یاس و سرخوردگی نسبت به پروژه‌ای که در گذشته از آن حمایت می‌کردند نشان دادند.

از آغاز اولین موج خشونت در آوریل ۱۹۲۰ تا شعله‌ور شدن شورش اعراب در آوریل ۱۹۳۶، سیاست‌گذاران بریتانیا فهمیدند که تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین، بریتانیا را نه تنها با فلسطینی‌ها، بلکه با جهان عرب به‌طور کامل وارد درگیری و منازعه می‌کند. سیاست بریتانیا طی سه سال شورش اعراب، دست‌کم از نظر اصولی به پروژه صهیونیستی وفادار بود اما تا سال ۱۹۳۹، سیاست‌گذاران به‌طور آشکار رویکرد خصمانه‌ای نسبت به این پروژه اتخاذ کردند.

در اوت ۱۹۳۶، دولت بریتانیا کمیسیون تحقیقی را به ریاست «رابرت پیل»، قاضی و وزیر امور خارجه سابق هند، اعزام کرد که مأمور یافتن راه‌حلی برای منازعه جاری بود. در ژوئیه ۱۹۳۷، کمیسیون پیل پیشنهاد داد که فلسطین به دو بخش تقسیم شود. یک دولت یهودی که تقریبا ۱۷ درصد از فلسطین را تشکیل می‌داد و یک موجودیت عربی که ضمیمه «ماوراء اردن» [۱] شود. فرودگاه‌ها، بنادر و اماکن مقدس نیز تحت حاکمیت بریتانیا قرار می‌گرفتند. تا آن زمان، پیل و همکارانش ایجاد محدودیت‌های شدید را جهت خرید اراضی و مهاجرت بیشتر صهیونیست‌ها مطرح می‌کردند.

کمیسیون پیل که در مراحل نسبتا اولیه شورش اعراب به بررسی وضعیت پرداخته بود، در نظر بیشتر رهبران صهیونیستی منطقی جلوه کرد؛ اعلام حمایت از دولت آینده، نشان دادن آمادگی برای بحث درباره انتقال جمعیت، پیشنهاد الحاق بخش‌های عربی فلسطین به هاشمی‌ها در ماوراء اردن و به‌طور کلی اتخاذ یک موضع قوی ضد ناسیونالیسم فلسطینی و ترجیح «عرب‌های خوب» از نظر بریتانیا و جنبش صهیونیستی.

این گزارش پیشنهادی، از خط‌مشی کمیسیون‌های تحقیق قبلی منحرف شده بود و یک استثنا به شمار می‌رفت. در مدت ۲ سال، کمیسیون جدیدی به نام «کمیسیون وودهد» که مامور بود گزارش را به دستورالعمل‌های اجرایی‌تر تبدیل کند، سیاست بریتانیا را در جهت مخالف تغییر مسیر داد. این کمیسیون جدید رویکرد سخت‌گیرانه‌تری نسبت به پروژه صهیونیستی در فلسطین پیش گرفت و تلاش کرد به آرمان‌های فلسطینی‌های بومی توجه کند.

به دنبال پیشنهادهای کمیسیون وودهد، بخش‌های رویاپردازانه گزارش کمیسیون پیل به‌طور موقت توسط دولت بریتانیا کنار گذاشته شد، هرچند توصیه‌های کوتاه‌مدت آن یعنی محدودیت شدید بر مهاجرت یهودیان و خرید زمین توسط صهیونیست‌ها، در «وایت پیپر» ۱۹۳۹ (کتاب سفید) توسط دولت تصویب شد.

این وایت پیپر که در آن سیاست جدید به‌وضوح توسط «مالکولم مک دونالد»، وزیر مستعمرات ترسیم شده بود، در مه ۱۹۳۹ به مجلس عوام ارائه شد و به تصویب رسید. این سند خواستار تأسیس یک دولت دو ملیتی در فلسطین طی ۱۰ سال بود و خرید زمین و سهمیه مهاجرت یهودیان در آینده را محدود کرد.

وایت پیپر همچنین اعلامیه بالفور را نه تعهدی برای تبدیل فلسطین به یک کشور یهودی بلکه صرفاً به‌عنوان نوعی اعلام مطلوبیت برای خانه ملی یهودیان در چارچوب دولت آینده بازتعریف کرد. در حالی که رهبران صهیونیستی وایت پیپر را به چشم لغو اعلامیه بالفور می‌دیدند، دولت بریتانیا آن را توضیح و تبیین اعلامیه می‌دانست.

رهبری صهیونیستی در فلسطین به وایت پیپر واکنش شدیدی نشان داد. مطبوعات عبری محلی این وایت پیپر را «کاغذ سیاه» و «کاغذ فریب» نامیدند و آن را محکوم کردند. لابی صهیونیستی اکنون دوباره بر سر کار آمد تا یکی از دشوارترین مراحل طی دوران قیمومت بریتانیا را تجربه کند. همه امید لابی حییم وایزمن بود تا شاید بار دیگر به کمکش بیاید. هر چه بود، از او به‌خاطر لغو وایت پیپر ۱۹۳۰ تقدیر شده بود. وایزمن در لندن با جدیت بیشتری شروع به کار کرد و به‌تدریج رهبری جامعه در فلسطین را به «بن گوریون» مصمم و بی‌رحم واگذار کرد.

وایزمن در تلاش برای تغییر جهت سیاست بریتانیا، از «هری ساچر» خبرنگار روزنامه گاردین و «سایمون مارکس» و «اسرائیل سیف» تاجر که بعدها خرده‌فروشی پوشاک بریتانیایی «مارکس اند اسپنسر» را اداره می‌کردند، کمک گرفت. آن‌ها و افراد دیگری که گرد وایزمن آمدند، مرکز لابی‌گری را از خانه او در «گلادستون پارک گاردنز» در حاشیه لندن، به مکان مرکزی‌تری در خیابان «گریت راسل» منطقه وست‌اند، منتقل کردند.

پانوشت:

[۱] ماوراء اردن نام منطقه‌ای در شرق رود اردن است که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی تحت قیمومت بریتانیا قرار گرفت. بریتانیا در سال ۱۹۲۱ این سرزمین را به‌صورت منطقه‌ای جداگانه از فلسطین، تحت عنوان «امارت ماوراء اردن» تعریف کرد و خاندان هاشمی بر آن حکومت می‌کردند. امارت ماوراء اردن در سال ۱۹۴۶ استقلال یافت و به «امارت اردن هاشمی» تغییر نام داد.