شناسهٔ خبر: 76245349 - سرویس گوناگون
نسخه قابل چاپ منبع: برترین‌ها | لینک خبر

قاتل: کاش من به جای مقتول مرده بودم

قاتل: کاش من به جای مقتول مرده بودم

مرد قاتلی که پیش از آدم‌کشی به خاطر سرقت مسلحانه تحت تعقیب بود، عاقبت دستگیر شد و اکنون تحقیقات از او در جریان است.

صاحب‌خبر -

سایت جنایی: مرد قاتلی که پیش از آدم‌کشی به خاطر سرقت مسلحانه تحت تعقیب بود، عاقبت دستگیر شد و اکنون تحقیقات از او در جریان است. این مرد که متهمی فراری بود، دو ماه و نیم خود را در اتاقی بی‌پنجره حبس کرد تا خودش را از چشم پلیس دور نگه دارد، اما در نهایت دستگیر و به بازداشتگاه پلیس آگاهی تهران منتقل شد. در ادامه مصاحبه با این متهم را بخوانید.

0

*وضع تو قبل از این مرتکب قتل شوی چطور بود؟

تحت تعقیب پلیس یکی از شهرهای غربی بودم.

*چرا؟

چون سرقت مسلحانه و قاچاق سلاح انجام داده بودم.

* برای همین به تهران آمدی؟

بله، به برای همین به پایتخت آمدم.

*بعد چرا خودت خودت را حبس کردی؟

چون وسط یک درگیری دست به قتل زدم. از مرگ وحشت داشتم و جرأت نمی‌کردم از جایی که قایم شده‌ام، بیرون بیاییم.

*مخفی شدی تا دستگیر نشوی، اما دستگیر شدی.

آره، اما اصلاً تصور نمی‌کردم فرارم این‌قدر کش پیدا کند.

*چرا؟

فکر می‌کردم فرارم فقط چند روز طول بکشد و تمام شود.

*در این مدت چه حسی داشتی؟

هر روز که می‌گذشت، ترسم بیشتر می‌شد.

*پس این دو ماه و نیم مخفی شدن را چطور تحمل کردی؟

در یک اتاق کوچک، خانه یکی از اقوامم در  اتاقی بدون هیچ پنجره‌ای بودم.  شب‌ها کابوس دستگیری و اعدام می‌دیدم.

*در این مدت در خانه چه می‌کردی؟

فقط به سقف خیره می‌شدم.

*در مورد ترس از دستگیری بیشتر بگو.

هر بار صدای آژیر پلیس می‌شنیدم، بدنم می‌لرزید و با خودم می‌گفتم: «این بار نوبت من رسیده.»

*به ذهنت نرسید از کشور فرار کنی؟

نه، من از آن آدم‌هایی نیستم که بروم. اگر قرار باشد قصاصم هم کنند  همین‌جا می‌مانم و ترجیح می‌دهم در وطنم بمیرم.

*یعنی کل این مدت حتی یک بار هم از خانه بیرون نرفتی؟

فقط یک بار بیرون رفتم.

*همه مدت تنها بودی؟

عمویم هم مثل من بود و او هم جرأت نمی‌کرد بیرون برود.

* تو که آنقدر می‌ترسیدی، پس چطور یک بار بیرون رفتی؟

یک شب احساس خفگی کردم. من و عمپیم تصمیم گرفتیم ماسک بزنیم، کلاه سرمان کنیم و برویم قدم بزنیم. شاید ۵ یا ۱۰ دقیقه هم نشد، اما همان لحظه کوتاه، حالم را عوض کرد.

*عمویت چرا همه این مدت با تو بود؟

او هم مثل من تحت تعقیب بود و از دستگیری وحشت داشت.

*ماجرای سرقت مسلحانه چه پود؟

با همدستانم در شهرستان، یک طلافروش کیفی را به دام انداختیم و با تهدید اسلحه، همه طلاهاش را بردیم.

*فقط یکبار؟

نه، چند بار دیگر هم سرقت مسلحانه کردیم؛ انگیزه‌مان فقط پول و طلا بود.

*چه شد که به تهران آمدی؟

دیدم اوضاع خراب شده و  پلیس دنبالمان است. از ترس فرار کردم به تهران.

*اما از چاله به چاه افتادی.

فکر نمی‌کردم دستانم به خون آلوده شود.

*الان چه حسی داری؟

ای کاش همانجا دستگیر می‌شدم و فقط زندانی می‌شدم.

*چرا؟

دیگر این روزهای وحشتناک را نمی‌گذراندم.

*چی شد که دست به قتل زدی؟

نامزدم، لیلا، با دوستش در خیابان منتظر من بود. ناگهان مقتول که از کنارشان رد می‌شد، به آنها متلک‌ گفت. درست همان لحظه، من و عمویم از خانه بیرون آمدیم و صحنه را دیدیم. نمی‌توانی تصور کنی چه حالی به من دست داد.

*چه حالی به تو دست داد؟

خشم مثل آتش فوران کرد. رفتم سمت مقتول. دعوا شروع شد، اما پایانش خوب نبود؛ من و عمویم با چاقو ضربه‌هایی به او زدیم و بعد فرار کردیم.

*وقتی فهمیدی یک نفر را کشتی، چه احساسی داشتی؟

ای کاش من به جای او مرده بودم.

برچسب‌ها: