جوان آنلاین: بانوان ایرانی در دوران هشتسال دفاعمقدس حضوری چشمگیر داشتند و نقش خود را در سه عرصه مهم در پشت جبهه، میدان نبرد و پاسداری از ارزشهای جنگ پس از پایان آن نشان دادند. اما نام زنان فقط در صفحات تاریخ ثبت نشد بلکه نمادی از ایستادگی و فداکاری بود که در بطن جامعه جوانه زد و با هر قطره خون شهید آبیاری شد، چراکه با تهدیدات مکرر دشمنان و حملات بی رحمانه اسرائیل که اخیراً اتفاق افتاد، بار دیگر شاهد رستاخیزی از جنس همان ایثار و مقاومت بودیم. روایتی که گفته میشود، از قرارگاهی زنانه در جنگ ۱۲ روزه در شهرری است. روزهایی که در آن بعضی سلاح برداشتند، بعضی دوای زخم شدند و بعضی خانه ساختند. در این میان بانوان سومین دستهای بودند که میدانستند، باید در دل آوارها چراغ خانه را روشن نگه دارند. محمدحسین قهرمانی یکی از مسئولان این قرارگاه میگوید: «این قرارگاه نه با هدف مقابله مستقیم بلکه برای ساختن زندگی دوباره در دلآوارها بنا شد. این قرارگاه یک ساختمان نبود و بیشتر شبیه یک بطن مادرانه بود. جایی که از دل اضطراب و بحران، چیزی شبیه آرامش زاده میشد. در این قرارگاه فقط بانوان رفتوآمد داشتند، اما نه با شعار نظامی یا لباس نظامی بلکه با پارچههای رنگی، نان تازه، سوزن، نخ و چشمهایی که بلد بودند اشک و لبخند را با هم حمل کنند.»
اتاق زندگی
او از اتاقی در این قرارگاه تعریف کرد که اتاق زندگی نام داشت. وی در توضیح میگوید: «اتاق زندگی نه یک فضای فانتزی که یک سنگر واقعی از جنس زنانه بود. لقمههایی که درست میشد با پیامهایی مادرانه یا خواهرانه همراه میشد. پیامهایی که با دست نوشته میشد و با خطی ساده، اما قلبی بزرگ. آنقدر مؤثر که بعضی بچههای گشت شب، آنها را روی اسلحهشان میچسباندند. یکی از گشتیها میگفت هر وقت میخواهم بترسم، نگاهم را به این نوشته میاندازم آن وقت دلم قرص میشود... گاهی هم دختران و مادران حرز حضرت زهرا (س) را با اعتقاد و امید میدوختند. گاهی هم برای بچههایی که توی پارک خوابیده بودند فرفرههای کاغذی میساختند. همه اینها نشان از معنای زن بودن در جنگ میداد. نه پشت جبهه بلکه جبهه زندگی و این امید و ایمان را همراه میکرد که اگر دشمن به دنبال مرگ است ما دنبال حیات هستیم...»
قهرمانی با بیان همه فعالیتها و جنبوجوشهای زنان در ستاد، اما محافل و روضههای خانگی را ستون فقرات روحی قرارگاه یاد کرد و گفت: «هر شب خانهای روشن میشد و در آن خانه زنها دور هم جمع میشدند، نه فقط برای گریه بلکه برای فهمیدن وظیفه در میدان جنگ. در این محفل، دلها قوت میگرفت و اشکها پلی میشد برای رفتن به سوی عمل. روضه برایشان فقط سوگواری نبود، یک مراسم تجدید عهد بود. اینکه مثل مادران دشت کربلا، باید ایستادگی کرد، باید دید و گریه کرد، اما عقب نکشید.»
او معتقد است، کاری که در قرارگاه میشد، امتداد همان کاری بود که مادران و همسران رزمندهها در هشتسال دفاعمقدس انجام میدادند. «مادران و زنان ایران در هشتسال دفاعمقدس از جنگ نترسیدند بلکه در دلش زندگی ساختند. سفره انداختند، لباس دوختند، دعا خواندند، پسر تربیت کردند و وقتی وقتش رسید او را با دعای فرج راهی میدان کردند. در جنگ با اسرائیل یا دیگر بحرانهای داخلی، زنها و دختران این مرزوبوم هنوز همان نقش تاریخی شان را ایفا میکنند. زن عنصر معنا بخشیدن به رنج است. او حزن را در خود میگیرد، غربال میکند و از دلش حماسه میسازد. زن اگر در میدان حضور داشته باشد، جنگ از یک فاجعه به یک روایت قابل تحمل و حتی قابل افتخار تبدیل میشود. درست همانی که در حضرت زینب (س) دیده شد.»
قهرمانی در آخر گفت: «در قرارگاه جنگ زنانه، جنگ حذف نشد، زیباسازی هم نشد فقط جهت آن عوض شد، با تمام خشونتش، با تمام ترکشهایش. جنگ مثل میهمانی ناخوانده پذیرفته شد، اما بانوان ایرانی نگذاشتند سر سفره هایشان بنشیند. آنها با محافلی که برگزار میکردند، فهم و ایمان را ساختند و با اتاق زندگی، عشق را وارد میدان کردند. زنان در این قرارگاه از اشک ها، دعا و محبت، مهماتی ساختند که در هیچ زرادخانهای نیست و حالا، وقتی به پشت سرنگاه میکنیم، مطمئن هستیم هیچ اسلحهای به اندازه قلبهای زنانه این قرارگاه، در این جنگ کارگر نبوده است.»
تربیت، مسئولیت و جهاد دردل خانه و جامعه
لیلا انصاری متولد ۱۳۶۲ یکی از فعالان این ستاد زنانه است که خودش را با افتخار «جهادی» معرفی میکند. با او هم کلام شدیم تا بیشتر از مسیری که پیموده و سبکی که از زندگیاش برگزیده، آشنا شویم.
انصاری میگوید: «از دوران نوجوانی علاقه زیادی به کمککردن به دیگران داشتم. از این کمکها نیرو میگرفتم و دوستداشتم در خدمت خلق خدا باشم. از همان سنین نوجوانی در مکانهای مختلف مانند مسجد، حوزه بسیج و کانونها فعالیت فرهنگی را شروع کردم.»
این مادر جهادگر، از تأثیر مستقیم مسیر انتخابیاش بر زندگی خانوادگیاش میگوید: «دو فرزند دارم، یک پسر ۱۶ساله و یک دختر ۱۰ساله. روحیه کمک کردن تا حد زیادی روی فرزندانم تأثیر گذاشته است. زمان کرونا، با آن شرایط سخت، همسرم مسئولیت روزانه بچهها را به عهده داشت و من شبها به بیمارستان میرفتم تا در ضدعفونی کردن و دیگر خدمات کمک کنم. بچهها معمولاً در این شرایط از من میخواستند در کمک به نیازمندان مشارکت کنند و این نشان میداد چقدر این موضوع روی رشد تربیتی آنها تأثیر گذاشته است.»
وی با لبخند ادامه داد: «فرزندانم خیلی فعال هستند و روحیه جهادی بالایی دارند. در کارهای خیر شرکت میکنند و پسرم در جنگ ۱۲ روزه در ایستهای بازرسی حضور فعالی داشت.»
تصمیمی از دل ایمان، وقتی مادران راهی میدان شدند
در ادامه از او خواستیم برایمان تعریف کند این ستاد زنانه چگونه شکل گرفت. او گفت: «همان روز اول جنگ که خبرها را شنیدیم، مشهد بودم. بلافاصله تصمیم گرفتم به سمت تهران بیایم. با دوستانم تماس گرفتم و گفتم انگار خدا دوباره ما را برای خدمت طلبیده است. این هم نوعی خادمی است، فقط شکلش فرق کرده است. همان موقع همراه همسروبچهها وسایل را جمع کردیم و به سمت تهران راه افتادیم. وقتی به تهران رسیدیم، با چند نفر از خانمها جمع شدیم و جلسه گذاشتیم تا تصمیمگیری کنیم چه کاری از ما بر میآید. آن جنگ، نه زمینی بود و نه رو در رو، باید کاری انجام میدادیم حتی اگر خیلی کوچک بود.»
وی گفت: «با آقای قهرمانی، تماس گرفتیم و از او کمک خواستیم. او برایمان مکانی را آماده کرد و آنجا شد محل گردهمایی یا همان ستاد. با دوستانم جلسه گذاشتیم و چهار کارگروه، رسانه، محافل خانگی، امداد و نجات، زندگی و حیات تشکیل دادیم. خودم در کارگروه زندگی و حیات بودم. اولین کاری که انجام دادیم تهیه لقمههای نان، پنیر و خرما بود. بعد نوشتن جملاتی انگیزشی مانند، «تنها نیستید، مادرانه پشتیبانتان هستیم»، «سنگر به سنگر، مادران پشت شما هستند» میخواستیم با همین کارهای ساده بگوییم، همانطور که مردها در میدان حضور دارند، زنها هم با دلشان، با دستهایشان و با مهربانیشان در میدان هستند.»
او درباره فعالیت دیگر کارگروها نیز گفت: «با مساجد محل صحبت کردیم تا از داوطلبان امداد و نجات ثبتنام انجام شود. بعد با هلالاحمر هماهنگ کردیم و تیمهای آموزش به محل آمدند و آموزشهایی ابتدایی، اما مهم برای شرایط بحرانی مانند رسیدگی به مجروحان یا کمکهای اولیه، روحی و جسمی ارائه دادند.»
تلاشهای کارگروه رسانه نیز چشمگیر بود. آنها با پوشش خبری از فعالیتهایی مرتبط با ستاد گروههای بیشتری از دوستان را از محلهها و مناطق دیگر وارد کار کردند و این باعث گسترش این زنجیره همدلی شد. در کارگروه محافل خانگی نیز مجالسی مذهبی و فرهنگی برگزار میشد و در این محافل از اعتقادات، امید و ایستادگی صحبت میشد.»