سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - احمدرضا حجارزاده؛ سینمای جهان سرشار از فیلمهاییست که با اقتباس از آثار ادبی کهن و مدرن ساخته و اغلب نیز به شاهکارهای بزرگ و ماندگاری تبدیل شدهاند. این اقتباسها معمولاً ژانرهای مختلفی را در بر میگیرد. از بهترین و مهمترین نمونههای آنها، به میتوان فیلمهایی مثل «داستان عشق»، «باشگاه مشتزنی»، «پدرخوانده»، «استخوانهای دوستداشتنی»، «کوری»، «بادبادکباز»، «مستاجر»، «درخشش»، «قول»، «هری پاتر»، «ارباب حلقهها»، «آلیس در سرزمین عجایب»، «کد داوینچی» و «برادران سیسترز» اشاره کرد که از نویسندگان مختلفی با ملیتهای گوناگون و در قالبهای داستانی متنوعی ساخته و اکران شدهاند.
با اینحال، برداشتهای ادبی همیشه نتیجه موفقی به بار نمیآورند.گاهی ممکن کاست فیلمی بر اساس یک داستان، به خوبیِ نسخه مکتوب آن نباشد و برعکس، در مواردی، فیلم بهتر از کتاب یا دستکم همسطح با ارزشهای اثر ادبی به ثمر میرسد. فیلم «جاده» ساخته «جان هیلکات» از فیلمهای اقتباسی دستۀ اول است؛ فیلمی جذاب و دیدنی که متاسفانه کارگردان، آن را به اثری ضعیف و پایینتر از اعتبار و اهمیت کتاب تبدیل کرد.گرچه تماشای تصاویر زنده از شخصیتها و موقعیتهای خلقشده در یک شاهکار ادبی جهان، شاید تجربهای ناب و لذتبخشی برای علاقهمندان به سینما و ادبیات باشد اما «جاده» را با وجود ضعفهای کوچکش، میتوان از فیلمهای خوب سینمای آمریکا و جهان برشمرد.
جایی برای پیرمردها هست!
کورمک مککارتی (Cormac McCarthy)، نویسنده سالخورده رمان «جاده» (The Road)، این اثر را سال ۲۰۰۵ منتشر کرد که جایزه ادبی بزرگی برای او به ارمغان آورد و پس از آن در سال بعد، رمان «جایی برای پیرمردها نیست» را به چاپ رساند که برادران کوئن فیلم موفقی بر اساس آن ساختند و اسکار را به خانه بردند. مککارتی را اغلب به دلیل تبحرش در نویسندگی و خلق فضاهای پیچیده و هولناک، به نام «ویلیام فاکنر» آمریکا میشناسند.
او در رمان «جاده»، جهانی تیره و آکنده از ناامیدی و تباهی تصویر کرده که البته کارگردان فیلم،«جان هیلکات» (John Hillcoat) با وجود وفاداری به اصل رمان و تلاشی که در خلق فضاهای سرد و سیاه کرده، نتوانسته ترس و وحشت موجود در کتاب را به فیلم منتقل بکند. با اینکه روایت فیلم به تبعیت از رمان مککارتی، خطی، نعل به نعل و دارای شباهتهایی با روایت فیلمهای هالیوودی است اما محصول نهایی، اندکی با رمان تفاوت دارد.«جاده» قرار بود اثری صرفاً هنری باشد، نه یک فیلم تجاریِ سرگرمکننده. برای رسیدن به چنین نتیجهای،گروهِ تولید به بازیگرانِ ماهر، فیلمنامهای محکم و اصولی و از همه مهمتر کارگردانی حرفهای نیاز داشتند تا بتواند اثری چشمگیر درآورَد؛ اتفاقی که در این فیلم نیفتاده. شاید اگر این فیلم با ترکیبی از فضای هنری و تجاری ساخته میشد، با فیلمی مانند «جایی برای پیرمردها نیست» روبهرو بودیم.
به شرط آنکه کارگردانی همسطح با نویسنده رمان، روی صندلی کارگردانی مینشست. با اینهمه، «جاده» به حرمت رمان معتبرش، فیلمی ارزشمند و قابلاعتنا و یکی از مهمترین فیلمهای به نمایش درآمده در پنجاهوسومین فستیوال فیلم لندن، توسط یک فیلمساز استرالیایی بود. هرچند که فیلم او در نوع خود، خوشساخت و کمنظیر بود، ولی تنها فیلم موجود در این گونه سینمایی نیست. فیلمهای بسیاری با موضوع آخرالزمان و زندگی دشوار بشر در واپسین روزهای دنیا ساخته شدهاند که چون اغلب در گروه فیلمهای اکشن، وحشت و تخیلی جا میگیرند، فیلمهای سطحی و بیارزشی تلقی میشوند. مگر در استثناهایی نظیر «جاده».
قبیله یعنی یک نفر...
گمان کنید روزی فرا برسد که هیچ امکاناتی برای زندگی روی زمین موجود نباشد. چه خواهید کرد؟ آیا میتوانید پایان کار دنیا را تصور کنید؟ «جاده» دقیقاً درباره چنین روزی است؛ روزی که زمین جز ویرانی، طوفان، زلزله، جنایت و فاجعه چیزی بر سطح خود نمیبیند. نشانههای حیات یکبهیک در حال نابودیاند. انسانهای معدودی زنده ماندهاند و از گروه نجاتیافتگان، تنها اندکی به شرافت انسانی خود پایبندند. اغلب افراد در چنین شرایطی یا غارتگر شدهاند یا آدمخوار! رحم و عطوفت از میان رفته و همه تلاش میکنند فقط یک روز بیشتر زنده بمانند و برای این زندهماندن به هر خواری و خفتی تن میدهند. معنای کلمه «ما» تغییر کرده. هیچ دو نفری کنار یکدیگر دوام نمیآورند. هر قبیله شامل یک نفر است! و هر کس تنها به فکر خود.
تماشاگر فیلم «جاده»، شاهد زندگی سخت یک خانواده سهنفره در چنین جهان ترسناکی است: پدر، مادر و فرزندی که میکوشند به هر شکل ممکن زنده و پاک بمانند. با این وجود، مادر چندان طاقت نمیآورد و به خودکشی میاندیشد، ولی پدر اصرار دارد کنار هم بمانند و دوام بیاورند. با اینحال، زن بهرغم خواهش و التماسهای مرد، به تاریکی و تباهی دنیای بیرون قدم میگذارد و پیش از ترک خانواده، به مرد توصیه میکند راه جنوب در پیش بگیرند؛ جایی که دریای آبی و آسمانی صاف دارد. صبح روز بعد، مرد به آخرین خواسته همسرش تن میدهد. دست پسرش را میگیرد و با کولهباری مختصر و اسلحهای حاوی دو گلوله، راهی جادهای به سوی جنوب میشود. از اینپس تا پایان فیلم، مخاطب به تماشای سفر طولانی پدر و پسر و حوادث هولناکی مینشیند که در انتظارشان است.
آنها هر کجا میروند، با آدمخوارها روبهرو میشوند و چارهای جز فرار ندارند، چون نمیخواهند یک وعده غذای همنوعانشان باشند. همزمان خوراکیهای زمین رو به اتمام است. آبها فاسد شدهاند.گیاه تازهای نمیروید. غذایی یافت نمیشود. نه پرندهای، نه هیچ حیوان دیگری برای شکار نیست. هر کس تاکنون زنده مانده، از خوششانسی بوده اما زندهماندن این پدر و پسر، که حتی نامی ندارند، به دلیل ایمان و صبوری آنهاست. پسربچه که قبلاً هرگز پا از خانه بیرون نگذاشته، با دیدن چنین جهانی وحشت میکند. او لحظهای از پدرش جدا نمیشود. پدر نیز او را لطف خداوند و فرشتهای برای انگیزه زندگی و حفظ انسانیت میداند.
هرچند گاهی آنقدر ناامید میشود که تصمیم به کشتن خود و پسرش میگیرد. از سویی پسر میترسد مجبور شوند بر اثر شدت گرسنگی به خوردن گوشت انسان رو آورند. بنابراین جایی از پدر میپرسد آیا آنها انسانهای خوبی هستند و فارغ از اینکه چه اتفاقی برایشان بیفتد، هرگز دیگران را نخواهند خورد؟! و پدر خیال پسرش را راحت میکند که آدمهای خوبی هستند و هیچوقت چنین کاری نمیکنند.
با آنکه فیلم از روز قیامت سخن میگوید و مخاطب را از قرارگرفتن در چنین شرایطی میترساند، ولی در هر لحظه فیلم، نشانههای امیدواری و رستگاری دیده میشود. پایان فیلم را فاش نمیکنیم اما مژده میدهیم که «جاده»، پایانی خوش و روشن دارد.
یکی از صحنههای خوب و غافلگیرکننده فیلم، جاییست که زوج پدر و پسر با پناهگاهی مخفی در حیاط یک خانه متروک مواجه میشوند. این دومینبار است که آنها چنین مخفیگاهی کشف میکنند. بار اول، وقتی مرد درِ زیرزمین را باز میکند، با انسانهای لاغر و رو به مرگی روبهرو شدند که از فرط گرسنگی روی زمین افتاده بودند گوشت تن خود و دیگران را میخوردند و با دیدن پدر و پسر، به آنها حملهور شدند. پسر که قبلاً از این واقعه ترسیده، نمیخواهد آن حادثه دوباره تکرار شود، ولی اینبار بخت با آنها یار است، چون زیرزمین دوم، یک انبار مواد غذایی است. آن دو چند روزی در انبار غذا میمانند و حسابی به خودشان میرسند.
دوش میگیرند و موی سر و صورتشان را اصلاح میکنند (نمونه این صحنه را میتوانید در سریال خوشساخت Lost هم ببینید) اما این معجزه دائمی نیست، زیرا آدمخوارها به آن مکان هم میرسند و پدر و پسر چارهای جز فرارِ دوباره ندارند.
پیش و پس از «جاده»، فیلمهای دیگری با چنین رویکردی ساخته شده بودند. از جمله سریال «جِریکو» و فیلمهای «روز رستاخیز» و «کتابی برای ایلای» (با بازی دنزل واشنگتن، محصول ۲۰۱۰). بخصوص در آخری، روایت و فضاسازیها، شباهت بسیاری به فیلم هیلکات دارد. حتی نمایی در فیلم هست که در هر دو اثر، عیناً تکرار شده! در صحنهای از هر دو فیلم، گروهی از آدمخواران به دنبال زن و کودکی میدوند و آنها را به چنگ میآورند و در این میان، قهرمان فیلم تنها کاری که میکند، تماشاکردن آن صحنه دلخراش و آزارنده است!
چه کسانی جاده را ساختند؟!
«جاده» فیلمی عمیق و تکاندهنده درباره بشر و مبارزهاش برای بقا در موقعیتی شبیه به آخرالزمان است؛ اثری که تصویر هشداردهنده، آیندهنگر و ترسناکی از عاقبت انسان به نمایش میگذارد. داستان فیلم در زمان و مکان نامشخصی، جایی در آینده، رخ میدهد. هرچند ظاهراً زمان وقوع ماجرا برای نویسنده و فیلمساز اهمیتی ندارد، ولی فلاشبکهای متعدد به گذشته، نماهای گنگ و نسبتاً مبهم و بیکارکرد از خانواده و زندگی آرامشان در محیطی دلپذیر و امن نشان میدهد. با آنکه به نظر میرسد آنچه در اصل داستان اهمیت بیشتری داشته، پیامدهای هولناک یک فاجعه، مشابه با انفجارهای هستهای و تاثیر آن بر سرنوشت و زندگی انسان است.
کارگردان «جاده»، پیشتر فیلم ضدوسترن مشهوری به نام «پیشنهاد» ساخته بود. او «جاده» را سال ۲۰۰۹ و به دور از الگوی رایج در فیلمهای متعارف پیشگویانه ژانر علمی تخیلی کارگردانی کرد. در فیلم او خبری از زامبیها و کشتارهای خونبار نیست. قهرمان بینام و نشان فیلم، جز اسلحهای زنگزده با دو فشنگ، وسیلهای برای دفاع ندارد. حتی او و پسربچه همراهش، برخلاف سایر فیلمهای آخرالزمانی نه تنها مجهز و مدرن و شیک نیستند، که خیلی هم چرک و کثیف و چندشآورند. البته نمیتوان منکر یکیدو ضعف کوچک فیلم جان هیلکات شد.
با وجود همین ضعفها،«جاده» هنوز یک فیلم تفکربرانگیز، قابل احترام و تماشایی است. از مواردی که موجب این برداشت از فیلم میشود، تاکید کارگردان در استفاده از لوکیشنهای حقیقی است. هیلکات به جای استفاده از ابزاری مانند اسپیشیالافکتهای کامپیوتری و تکنیک CGI، از جنگل و پارکهای سوخته لوئیزیانا و پیتزبورگ و همچنین ویرانههای بهجامانده از طوفان کاترینا در نیواورلئان استفاده کرده تا فضاها واقعیتر به نظر برسند.
نقش پدر را در فیلم،«ویگو مورتنسن» (Viggo Mortensen) بازی کرده که سال ۲۰۰۷ از نامزدهای جایزه اسکار برای فیلم «وعدههای شرقی» بود. با آنکه فیلمبینهای حرفهای، او را با ایفای نقش «آراگون» در سری فیلمهای «ارباب حلقهها» به خاطر میآورند. نقش پسربچه را «کُدی اسمیت مَکفی» بازی میکند که این تجربه، امتیاز مهمی در کارنامه بازیگری او محسوب میشود. از دیگر بازیگران فیلم باید به «چارلیز ترون» در نقش همسر / مادر، رابرت دووال (پیرمرد تنها) و گای پییرس (پدر خانواده دوم) اشاره کرد.«جاویر آگوریستوبل» فیلم «جاده» را فیلمبرداری و «جان گرگوری» آن را تدوین کردهاند. این فیلم با بودجه ۲۵ میلیون دلاری ساخته شد.
فیلم «جاده» اشکالات کوچکی در کارگردانی و دکوپاژ دارد اما ایرادهای آن به قدری جزیی و تخصصیاند که به چشم علاقهمندان این گونه سینمایی نمیآیند. اگر از هواداران فیلمهای اقتباسی و جادهای هستید، تماشای جاده را میتواند یکی از بهترین تجربههای سینمایی شما باشد. با آنکه «جاده» فیلمی سیاه و تلخ است، ولی لذت تماشای تصاویر و فضای رعبآور آن، به ویژه پایان دلنشین و خوشبینانهاش تا ابد در ذهن شما باقی میماند.
∎