به گزارش سرویس جهان مشرق، وبگاه تحلیلی آمریکایی «The Intercept»، در مقالهای به قلم آلن استفنز، به سناریوی گام به گام تحمیل جنگ به ونزوئلا توسط جنگافروزان مقیم وانشگتن پرداخت که از نظر نویسنده، دقیقا و عینا همان سناریوی تکراری جنگهای تحمیلی آمریکا در اوایل قرن بیست و یکم است.
در ادامه ترجمه این مقاله جهت اطلاع مخاطبان و نخبگان از فضای رسانههای غربی آمده است و همه ادعاها و مطالب آن مورد تایید مشرق نیست.

ایالات متحده در حال گردآوری قدرت در سواحل ونزوئلا است. ناوهای جنگی، واحدهای تفنگداران دریایی و هواپیماهای نظارتی تحت عنوان "عملیات مبارزه با مواد مخدر" به کارائیب سرازیر میشوند. مقامات نظامی برنامههای مختلفی برای عملیات احتمالی به دونالد ترامپ ارائه کردهاند. رئیسجمهور آمریکا به طور علنی نیکلاس مادورو را به شبکههای نارکو-تروریسم و ساختار کارتلهای مواد مخدر مرتبط میکند، در حالی که همزمان هم "مذاکره" را پیش میکشد و هم تهدید به استفاده از نیروی نظامی میکند. همه اینها به سمت نقطه اوجی پیش میرود که در آن مادورو و دولتش به عنوان "تروریستهای" اصلی بعدی آمریکا تاجگذاری میشوند - این برچسب جادوییِ هالیوودی به معنای آن است که بمبها میتوانند از انبارها بیرون بیایند.
سپس نوبت به گرمکردن فضای رسانهای میرسد: مقالهای در نیویورک تایمز توسط برت استفنز که دوشنبه منتشر شد و در «موردِ سرنگونی مادورو» به خوانندگان اطمینان داد که طرحی متعادل، تنظیم شده و حتی منطقی است.

استفنز مینویسد:
"سؤال جدی این است که آیا مداخله آمریکا وضعیت را بدتر میکند. مداخله به معنای جنگ است و جنگ به معنای مرگ. ... قانون عواقب ناخواسته غیرقابل لغو است."
استدلال مقاله ساده است: آرام باش. این عراق نیست. عراق همان صحنه جنگی بود که استفنز به تشویق ما برای ورود به آن کمک کرد و با افتخار در سال ۲۰۲۳ اعلام کرد که دو دهه بعد، از حمایت از جنگ پشیمان نیست.
او ادامه میدهد:
"تفاوتهای مهمی نیز بین ونزوئلا و عراق یا لیبی وجود دارد. از جمله این که ترامپ به وضوح تمایلی به استقرار طولانیمدت نیروهای آمریکایی در خاک ندارد. وهمچنین این واقعیت که ما میتوانیم از اشتباهات گذشته خود درس بگیریم."

استفنز استدلال میکند که ونزوئلا خود، زمینه مداخله علیه جنایتکاران در یک دولت شکستخورده را فراهم میکند. مادورو فاسد است، تهدید واقعی است و اقدامات ترامپ شلیکهای آغازین جنگ نیستند، بلکه اعمال ضروری قدرت مهارشده هستند. این استدلالی است که آمریکاییها قبلاً شنیدهاند. و به همان اندازه سختافزارهایی که اکنون به سوی کاراکاس در حرکت هستند، آشناست.
همه چیزهای قدیمی دوباره تجدید میشود
پژواکهای عراق در همه جا حضور دارد: قطعیت اخلاقی، اصرار بر یک مأموریت محدود، کش آوردن قوانین برای تطبیق با زور، طبقه روزنامهنگاری که خوانندگان را به سمت ایدهی تنشافزایی سوق میدهد. تایمز به این ژست تکیه میکند - اطمینان روشنفکرانه که اگر یک دیکتاتور به اندازه کافی ظالم باشد، اگر کشورش به اندازه کافی آشفته باشد، آنگاه قدرت آتش آمریکا نه تنها توجیهپذیر ،بلکه محتاطانه و حتی اخلاقی است.
اما یک قدم به عقب برگردید. هیچ چیز محدودی در مورد یک گروه رزمی ناو هواپیمابر، از جمله بزرگترین ناو جنگی جهان، که در نزدیکی کشوری که آمریکا سالها آن را تحریم، منزوی و سعی در سرنگونی سیاسی آن کرده، در حال استقرار است وجود ندارد. هیچ چیز متعادلی در بافتن "نارکو-تروریسم" در روایت سیاست وجود ندارد، برچسبی که به راحتی از مجوز کنگره دوری میکند. و هیچ چیز اطمینانبخشی در این وجود ندارد که رئیسجمهور به خبرنگاران میگوید که نسبت به "مذاکره" دید بازی دارد، در حالی که همزمان در صورت عدم تسلیم مادورو، علامت نیروی تلافیجویانه را مخابره میکند.

این اعمال قانون نیست. این دیپلماسی قهری پشتیبانی شده با قدرت نظامی است. و زمانی که مطبوعات بدون نقد، چارچوببندی دولت را تکرار میکنند، تنشافزایی راحتتر به خورد ذهن مخاطب می رود.
ما قبلاً این فیلم را دیدهایم
عراق میبایست پایان معصومیت در تفکر سیاست خارجی آمریکا میبود. ما صدام حسین را سرنگون کردیم؛ آنچه پس از آن آمد آزادی نبود، بلکه خلأ بود. قدرت به نهادهای دموکراتیک سرازیر نشد - پراکنده شد و منجر به شورش، فروپاشی فرقهای و بدهی ملی شد که آمریکاییها هرگز آن را پرداخت نخواهند کرد.
ما قبلاً نیز این رقص برنامهریزی شده را دیدهایم. در سال ۲۰۰۲، واشنگتن پست به خوانندگان اطمینان داد که سرنگونی صدام و حمله به عراق – شوخی نمی کنیم - یک "پیادهروی" خواهد بود. اما نیویورک تایمز آنجا هم یک بار دیگر پیشتاز بود: مقالهای در سال ۲۰۰۱ با عنوان «آمریکا باید به صدام حسین حمله کند» صدام را به عنوان کسی که توسط "تنفر شدتیافته توسط فرهنگ قبیلهای کینهی خون" هدایت میشود، قاب کرد و این که جنگ پیشدستانه وظیفه اخلاقی آمریکا بود. تا سال ۲۰۰۳، تایمز در حال معرفی "لیبرالهای طرفدار جنگ" بود، و این ایده را که حتی میانهروهای قدیمی نیز آماده سوارشدن بر موج اقدام نظامی هستند، به افکار عمومی می فروخت.

و سپس یک مورد بزرگ وجود داشت: در سپتامبر ۲۰۰۲، گزارش صفحه اول که اصرار داشت عراق با دسترسی به "لولههای آلومینیومی، در حال تشدید تلاش خود برای مونتاژ قطعات بمب" است، ادعایی که علیرغم اثبات پوچی آن با موشکافیهای تحقیقاتی، به یکی از قویترین نکات گفتمان دولت بوش برای جنگافروزی تبدیل شد. کمتر از دو سال بعد، تایمز به آرامی اعتراف کرد که کشور از قبل میدانست: پوشش آن{از تبعات و تلفات جنگ عراق} "به اندازهای که می بایست، سختگیرانه نبوده" - عذرخواهی که برای کشتهشدگان، آوارگان یا جنگی که هرگز به پایان نرسید، ثمری نداشت.

استدلالی که میگوید یک درگیری با ونزوئلا به هر شکلی متفاوت است، بر روی این خیال استوار است که قدرت آتش آمریکا میتواند یک رژیم خارجی را بدون ایجاد بیثباتی، به طور غیرقابل بازگشت، سرنگون کند. اما ونزوئلا در حال حاضر در سقوط آزاد اقتصادی است. زیرساخت دولتی آن شکننده است. یک محاسبه اشتباه - یک حمله، یک درگیری دریایی، یک حرکت تلافیجویانه از سوی مادورو - میتواند آنچه از حاکمیت کشور باقی مانده است را متلاشی کند.
حتی در مقالات و سخنان سیاسی که با اصرار بر بیخطر بودن، استدلال نظامی میفروشند مبنی بر این که این هیچ چیز شبیه عراق نیست، ضربآهنگهای آشنا به گوش میزند: میدان جنگ را به عنوان یک دادگاه بازتعریف کن، اهداف را "تروریست" نام بگذار و تظاهر کن که تماشاگران متوجه نمیشوند. این حقه قدیمی تئاتر واشنگتن است - جنگ به عنوان پروندهسازی باز-ساخته، موشکهایی که زیر عنوان "پاسخهای حساب شده"بزک شدهاند. اما در زیر گفتار آرامشبخش، خطر واقعی نهفته است: این ژست آمریکا را در یک مسیر به سوی تنشافزایی قفل میکند. مادورو را به عنوان یک شیء ثابت و بیاقدام قاب میکند که آمریکا میتواند بدون عواقب به آن ضربه بزند، تا زمانی که دیگر نباشد. زیرا در لحظهای که یک سرباز آمریکایی در یک روستای کوهستانی میمیرد- که اکثر آمریکاییها تا هفته پیش از مرگ او نمیتوانستند حتی آن را روی نقشه پیدا کنند، یا یک ناوشکن توسط چیزی نادیده در تاریکی مورد اصابت قرار میگیرد، این مأموریت دیگر «حسابشده» نخواهد بود. "محدود" نخواهد بود. "توانزدایی دقیق" نخواهد بود. صرفا به قاب جنگی تبدیل خواهد شد که واشنگتن و رسانههای سیاسی هرگز در پذیرش آن تردید نمیکنند: انتقام آمریکایی، گسترده و نامحدود.