شناسهٔ خبر: 75955243 - سرویس علمی-فناوری
نسخه قابل چاپ منبع: حوزه | لینک خبر

پاسخ به یک شبهه تاریخی: آیا درب خانه حضرت زهرا(س) واقعاً به آتش کشیده شد؟

حوزه/ در برنامه‌ای که با حضور حجت‌الاسلام محمدی شاهرودی برگزار شد، بر کسب معرفت فاطمی به عنوان کلید گشوده شدن معمای تاریخ تأکید گردید و به تحلیل شبهات مهم تاریخی از جمله هجوم به خانه حضرت زهرا(س) پرداخته شد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری حوزه، در ایام سوگواری بانوی دو جهان، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، و به منظور تبیین زوایای مختلف تاریخ صدر اسلام و پاسخگویی به پرسش‌های تاریخی فرهیختگان و دلدادگان خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، متن کامل گفت‌وگوی تخصصی در رادیو پاسخ، ویژه‌برنامه «حسینیه پاسخ» با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین رضا محمدی شاهرودی تقدیم علاقه‌مندان می‌گردد.

«أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ. بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَیٰ سَیّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ.

عرض سلام و ارادت دارم خدمت همه دوستان عزیز و عرض تعزیت و تسلیت به مناسبت ایام شهادت بانوی بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).

اهمیت کسب معرفت فاطمی

حقیقت این است که مهم‌ترین کار ما، کسب «معرفت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)» است. اگر این معرفت حاصل شود، ارزش یک شب ما از سی‌هزار شب بیشتر خواهد بود. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ»؛ هرکس فاطمه را آن‌چنان که سزاوار است بشناسد، یقیناً شب قدر را درک کرده است.

پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) نیز فرموده‌اند: «إِنَّ لَیْلَةَ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ». پس شناخت حضرت زهرا (سلام الله علیها) همان درک شب قدر است؛ شبی که سرّی از اسرار الهی است.

ما معتقدیم حضرت زهرا (سلام الله علیها) آن‌گونه که باید، شناخته نشده‌اند. اگر ایشان در زمان حیاتشان به درستی شناخته می‌شدند، آن رفتارها و حوادث تلخ تاریخ رخ نمی‌داد. متأسفانه حتی امروز نیز اکثر مسلمانان به عظمت و جایگاه رفیع ایشان پی نبرده‌اند. اگر تنها بخشی از سیرۀ علمی و عبادی ایشان درک می‌شد، مثلاً اینکه «حسن بصری»، حضرت زهرا (سلام الله علیها) را عابدترین انسان امت می‌دانست و نقل شده که آن حضرت آنقدر به نماز و عبادت می‌ایستادند که پاهای مبارکشان ورم می‌کرد هرگز این همه شبهه و پرسش بی‌پاسخ مطرح نمی‌شد.

شبهاتی که مطرح شده این است:

«آیا واقعه آتش‌زدن در خانه حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) و حضور ایشان پشت در، صحت دارد؟» و این شبهه را نیز مطرح کرده‌اند که با وجود حضرت علی (علیه‌السلام) در خانه، چرا حضرت زهرا برای باز کردن در رفتند؟

حتی گفته‌اند در فرهنگ عرب خانه‌های آن زمان، معمول نبوده که زن در را باز کند یا اصلاً خانه‌ها در نداشته و تنها با پرده یا حصیر جدا می‌شده‌اند.

در پاسخ باید گفت: خیر، هیچ‌یک از این ادعاها درست نیست. اما در مورد آتش‌زدن در، باید تأکید کنم که این واقعه صحت دارد. وقتی قرار است درباره یک علم اظهار نظر کنیم، باید با روش همان علم پیش برویم. شما نمی‌توانید تاریخ را با روش تحلیل‌های صرفاً عقلی پاسخ دهید؛ زیرا رسالت عقل، درک مفاهیم و کلیات است، نه بررسی جزئیات و مصادیق تاریخی. هر علمی موضوع خاص خود را دارد و موضوعات تاریخی را باید با روش تاریخی و از طریق بررسی اسناد تحلیل کرد.

با این روش، وقتی به بررسی اسناد تاریخی می‌پردازیم، می‌بینیم که این واقعه نه‌تنها در منابع شیعه، بلکه در منابع معتبر اهل سنت نیز به‌طور گسترده نقل شده است؛ تا جایی که از حد تواتر نیز گذشته است. اگر جستجویی در اینترنت یا مقالات تخصصی انجام دهید، اسناد معتبر این رویداد را به‌روشنی خواهید یافت.

بنابراین، روش درست این است که حقیقت تاریخی را با بررسی اسناد بیابیم، نه با تحلیل‌های عقلی بی‌پایه. در نهایت، این واقعه قطعاً رخ داده است. برای مطالعه بیشتر، کتاب «در ساحل حقیقت» و نیز کتاب قبلی «پندارها و پاسخ‌ها» را توصیه می‌کنم که در آن‌ها اسناد این رویداد به‌تفصیل آورده شده است. این کتاب‌ها در فضای مجازی نیز موجود هستند.

پاسخ به این سوال که «چرا حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) پشت در رفتند؟» نیز بر اساس یک پیش‌فرض اشتباه شکل گرفته است.

طرفداران این شبهه تصور می‌کنند که وضعیت به این صورت بوده که عده ای پشت در آمده و در زدند، و اهل خانه نمی‌دانستند پشت در کیست. سپس در داخل خانه بحث شده که چه کسی باید برود و در را باز کند حضرت علی (علیه‌السلام)، فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها)، امام حسن، امام حسین یا حتی زبیر و دیگرانی که در خانه بودند و نهایتاً این سوال پیش آمده که چرا فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) رفت؟ یا چرا فضه یا دیگران نرفتند؟

پاسخ به یک شبهه تاریخی: آیا خانه حضرت زهرا(س) واقعاً به آتش کشیده شد؟

اشتباه اصلی در اینجاست که گمان می‌کنند قضیه، یک «در زدن» عادی بوده است. در حالی که مسئله این نبوده که کسی بیاید و در بزند و اهل خانه نداند چه کسی است و بعد بگویند چه کسی برود در را باز کند.

سوالی که می‌پرسند این است: «چرا یک زن برای باز کردن در رفت؟

مگر رسم عرب نبوده که زن در را باز نکند؟»

این حرف خودش هم مشکل دارد؛ زیرا اگر زنی در خانه تنها بود و خانم دیگری پشت در می‌آمد، آیا به این دلیل که مرد در خانه نیست، در را باز نمی‌کرد؟!

ضمن اینکه در فرهنگ آن زمان حتی در خود ایران خودمان درها معمولاً دو کوبه داشتند: یکی به شکل حلقه مخصوص بانوان، و دیگری به شکل پتک مخصوص آقایان. اگر بانگی از کوبهٔ زنان شنیده می‌شد، خانم خانه برای باز کردن در می‌رفت. پس اینطور نبوده که فقط آقایان به درب پاسخ می‌دادند.

واقعیت ماجرا این است:

آنها ابتدا پشت در آمدند و با صدای بلند فریاد زدند که: «اهل خانه برای بیعت با خلیفهٔ پس از رسول خدا بیرون بیایند، وگرنه خانه را به آتش می‌کشیم!»

در چنین شرایطی، حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) خود به پشت در آمدند تا شاید با حضور ایشان، مهاجمان حیا کنند و منصرف شوند. ایشان فرمودند: «من فاطمه زهرا هستم. حسن و حسین نیز در خانه هستند.»

پس قضیه، یک در زدن معمولی و در باز کردن تنها نبوده، بلکه یک تهدید و هشدار جدی بوده است. در چنین موقعیتی، حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) برای دفاع از حریم خانه و اهل بیت، خود به استقبال خطر رفتند.

ایشان (حضرت زهرا سلام‌الله علیها) رفتند تا مانع آشوب و خونریزی شوند. رفتند تا حادثه‌ای رخ ندهد و شاید مهاجمان با دیدن ایشان، حیا کرده و بازگردند. اصل قضیه همین بود.

اما اجازه بدهید یک مقدمه تاریخی مهم را خدمتتان عرض کنم:

پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه‌وآله)، اکثر قبایل و طوایف مرتد شدند و از دین برگشتند. حتی در شهر مکه شهری که پیامبر از آن برخاسته بود نیز مردم به ارتداد گراییدند. در آنجا، سهیل بن عمرو همان کسی که در صلح حدیبیه با سخت‌گیری در نوشتن پیمان نامه اذیت می‌کرد و حاضر نبود عبارت «رسول الله» کنار نام پیامبر نوشته شود یک سخنرانی کوتاه برای مردم مکه کرد. او گفت: «شما اهل مکه هستید، شهر پیغمبر. او از شماست، از قوم و خویش شماست. شما آخرین افرادی بودید که ایمان آوردید؛ حداقل اولین کسانی نباشید که از دین او خارج می‌شوید. صبر کنید ببینیم چه می‌شود؛ اگر همه برگشتند، ما هم برمی‌گردیم.» این سخنرانی باعث شد مکه موقتاً از ارتداد نجات یابد.

به جز مدینه، تمام مناطق دیگر روی به ارتداد آورده بودند. جنگ‌های رده، جنگ‌های بسیار خونینی بود. در برخی نقل‌ها آمده که در بعضی از این نبردها، هفتصد قاری و حافظ کل قرآن به شهادت رسیدند. در چنین شرایطی، تنها مدینه باقی مانده بود. اگر در مدینه نیز آشوب برپا می‌شد و خونریزی رخ می‌داد، این شمشیر، ریشه اسلام را می‌برید. این حقیقتی بود که اهل بیت (علیهم‌السلام) به خوبی از آن آگاه بودند. دیگران یا متوجه این خطر نبودند، یا عمداً به دنبال ایجاد فتنه بودند.

ابوسفیان همراه با عباس (عموی پیامبر) نزد امیرالمومنین (علیه‌السلام) آمد و گفت: «ای بنی هاشم! قبیله بنی عدی چه سابقه و شایستگی برای خلافت دارند؟ شما سزاوارترید. شما پیشقدم شوید، من شهر را از سواره و پیاده نظام پر می‌کنم.» او قطعاً این قدرت را داشت، اما اگر چنین می‌کرد، چه اتفاقی می‌افتاد؟

این همان فتنه‌ای بود که حضرت علی (علیه‌السلام) در نهج‌البلاغه به آن اشاره می‌فرمایند: أَیُّها النَّاسُ، شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ،»

«ای مردم امواج فتنه را با شکیبایی و استواری پشت سر بگذارید.» اینجا بود که برخی می‌خواستند آب را گل‌آلود کنند تا ماهی مخصوص خود را صید کنند.

اما اهل بیت نمی‌خواستند این اتفاق بیفتد. آنان نمی‌خواستند خونریزی شود و شمشیری کشیده گردد.

وگرنه، همان شمشیر مهیب افکن بود. در موقع خود به کار می‌آمد. حتی در مواقعی به صورت تهدید هم از آن استفاده شد؛ مانند زمانی که پس از دفن حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) گفتند: «همه قبرهای تازه را نبش می‌کنیم تا پیکر را بیرون آورده و بر آن نماز بخوانیم.» در پاسخ، حضرت علی (علیه‌السلام) با همان شمشیر و همان هیبت فرمودند: «اگر سنگی از جای خود حرکت داده شود، زمین را با خون شما رنگین خواهم کرد.» واین کار را می‌کردند.

اما در آن موقعیت، مسئله بر سر این بود که آیا آنها باید شمشیر می‌کشیدند و مولا (حضرت علی) از پشت در با شمشیر حاضر می‌شد و می‌دید که این افراد با چه جسارتی صحبت می‌کنند؟ البته آنها می‌دانستند که صدایش مشخص است. اگر با شمشیر می‌آمد تا حسابشان را برسد، خون ریخته می‌شد و جنگی درمی‌گرفت. این جنگ داخلی در شهر مدینه می‌توانست باعث نابودی کامل اسلام شود.

یا اینکه آنها باید از حق خود می‌گذشتند تا از اسلام پاسداری کنند.

ماجرایی عرض می‌کنم: در زمان خود مولا، دو زن بر سر کودکی دعوا کردند و هر دو ادعا می‌کردند که این پسر از آنِ آنهاست. وقتی دعوا به محضر مولا کشیده شد، ایشان آنها را نصیحت کرد که خشونت نکنند و دروغ نگویند، اما آنها کوتاه نیامدند. حضرت از یک اصل روانشناسی استفاده کرد و با چهره‌ای جدی فرمود: «شمشیر من را بیاورید.» پرسیدند: آقا، چه می‌خواهی بکنی؟ فرمود: «این بچه را از وسط دو نیم می‌کنم و به هر کدام نصفی از او را می‌دهم.»در این لحظه، یکی از آن زنان فریاد زد: نه آقا! من مادرش نیستم، بچه را به او بدهید." حضرت فرمود: "مادر واقعی بچه همین است که می‌گوید من مادرش نیستم." تا وقتی جان بچه در خطر نبود، او می‌توانست بماند و از خودش دفاع کند، اما به محض اینکه احساس کرد ممکن است بچه از بین برود، گفت: «بگذارید بچه زنده بماند، حتی اگر در دامان نامادری باشد.»

این جریان، عیناً مشابه وضعیت خود حضرت علی (ع) بود. چرا اهل بیت اینگونه رفتار کردند؟ مسئله بین دو انتخاب بود: یا شمشیر بکشند و ریشه‌ی اسلام را از بین ببرند (مانند نابودی آن بچه)، یا اینکه اسلام باقی بماند، حتی اگر در دستان نااهلان باشد. اهل بیت، گزینه دوم را انتخاب کردند.

وقتی حضرت زهرا (س) پشت در بودند، اگر کسی نمی‌آمد (مثلاً اگر زبیر نمی‌آمد)، چه می‌شد؟ همان‌طور که نقل شده، زبیر شمشیر کشید، اما شمشیرش به سنگ خورد و شکست. اگر او به جای امیرالمؤمنین پشت در می‌آمد، درگیری حتمی بود و جنگ به راه می‌افتاد. آنها می‌خواستند آب را گل‌آلود کنند تا ماهی مورد نظر خود را صید کنند.

پس بله، آنها در خانه را به آتش کشیدند و تهدید کردند. حضرت زهرا (س) آمد تا مانع شود و آنها را برگرداند، اما آنها نپذیرفتند و حمله کردند. آنچه در تاریخ آمده را نمی‌توان با تحلیل‌های بی‌اساس و سست رد کرد. تاریخ را باید با روش خودش بررسی کرد؛ بنابراین، زیر سؤال بردن اصل قضیه درست نیست. این واقعه واقعاً اتفاق افتاده است.

این ادعا که در فرهنگ آن زمان عرب، چنین رسمی نبوده، نیز غلط است. کی گفته که رسم نبوده؟ وقتی کسی در خانه تنهاست (مانند یک خانم)، اگر فردی بیگانه در بزند، آن خانم چون کسی را در خانه ندارد، در را باز نمی‌کند؟! شما این فرهنگ را از کجا آورده‌اید؟ کدام کتاب تاریخ تمدن این را نوشته که ما برویم بخوانیم و ببینیم؟ این حرف‌ها، ادعاهای بی‌پایه‌ای است که نمی‌توان آنها را به عنوان واقعیت پذیرفت.

نقدی بر یک شبهه تاریخی: بررسی وجود «در» در خانه‌های عصر نبوی

شبهه‌ ی مطرح شده دیگر مبنی بر اینکه خانه‌ها در صدر اسلام فاقد در بوده‌اند! این ادعا نه تنها با عقل سلیم و شواهد تاریخی در تضاد است، بلکه برای توجیه حوادث ناگوار پس از رحلت پیامبر (ص) مطرح می‌شود.

در ادامه به بررسی این ادعای بی‌اساس می‌پردازیم.

۱. ادعای بی‌پایه: «خانه‌ها در نداشت»

این ادعا کاملاً غیرمنطقی است. خانه‌ای که در نداشته باشد، چه تفاوتی با فضای باز دارد؟

قرآن کریم به صراحت می‌فرماید: «وَ ادْخُلُوا الْبِیوتَ مِنْ أَبْوابِها» (از درهای خانه‌ها وارد شوید). اگر دری وجود نداشت، تأکید بر ورود از «در» چه معنایی داشت؟ در آن صورت، ورود از هر نقطه‌ای از دیوار یکسان بود.

اگر برای سفر یا ترک موقت از خانه خارج می‌شدند، چه می‌کردند آیا حصیر و پرده آویزان می‌کردند و می‌رفتند؟

۲. شاهد تاریخی محکم: قلعه خیبر

چگونه می‌توان ادعا کرد که خانه‌ها در نداشتند، در حالی که در واقعه تاریخی فتح خیبر، رشادت حضرت علی (ع) در کندن «در» قلعه مشهور و زبانزد است؟ آیا ایشان یک «پرده» را کَند؟ منابع تاریخی متعدد، این واقعه را با ذکر جزئیات «در» نقل کرده‌اند. قلعه خیبر دارای دروازه‌هایی معروف مانند «باب الجبرئیل»، «باب النسا» و ... که الان هم هست.

۳. قلب حقیقتی تلخ: حادثه هجوم به خانه حضرت زهرا (س)

اصل این ادعا (نبود در) گویا برای انکار یا توجیه حادثه‌ای هولناک یعنی هجوم به خانه وحی و حضرت فاطمه زهرا (س) مطرح می‌شود.

این یک واقعه‌ی تاریخی است که در منابع معتبر شیعه و سنی ثبت شده است. چگونه می‌توان با یک ادعای خیالی و بی‌سند مانند «نبود در»، این واقعیت را انکار کرد؟

در منابع اهل سنت نیز آمده که حضرت زهرا (س) در این حادثه، محسن شیرخوار خود را سقط کردند و پهلوی ایشان شکست. حتی پیامبر (ص) پیش از تولد، نام این کودک را «محسن» نهاده بودند؛ چرا که مستحب است از ماه چهارم بارداری برای جنین نام دختر و پسر انتخاب شود.

بنابراین این شبهات چند بخش داشت که من به صورت خلاصه به بخشی از آن پاسخ دادم.

ادعای «سوزاندن در خانه در فرهنگ عرب مرسوم نبوده» → نادرست است؛ این اقدام در آن زمان سابقه داشته است.

ادعای «خانه‌ها فاقد در بوده‌اند» → بی‌اساس؛ خانه‌ها مجهز به در بوده‌اند.

این ادعاها فاقد پشتوانه تاریخی و مستند هستند.این‌ها مطالب بی‌دلیل و بی‌اساسی است.

در مورد این‌که حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای باز کردن در آمدند، فلسفه اصلی این بود که مانع از وقوع جنگ شوند. لذا در ابتدا حضرت فرمودند: «منم فاطمه.» طرف مقابل گفت: «هر کس که میخواهد پشت در باشد» و حتی گفت: «خانه شما را با اهلش به آتش می‌کشم.»

این حوادث در تاریخ ثبت شده است.