سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – سایه برین: در دورانی که کتابهای تصویری و کمیک بیش از هر زمان دیگری توانستهاند با نسل جدید ارتباط برقرار کنند، مترجم این کتابها، نهفقط انتقالدهنده معنا، بلکه پلی حیاتی میان جهان روایت و ذهن کودک و نوجوان است. نسیم آلیاسین از ویراستارانی است که در حوزۀ ادبیات کودک و نوجوان فعالیت میکند. او بهتازگی کتاب کمیک «هاتداگ کهکشانی»، نوشته مکس برلیر و با تصویرگری ریچل مکگوایر و نیکول کلی، را ترجمه و ویرایش کرده است؛ اثری تازهنفس، پرانرژی و طنزآمیز که توانسته با زبان امروزی و فضای علمی - تخیلیاش بچهها را مجذوب کند. ترجمه این کمیک در نشر کمیکا منتشر شده است.
آلیاسین در مصاحبه با ایبنا از چالشهای ترجمۀ کمیک، اهمیت زبان نسل جدید، وفاداری در برابر روانیِ متن، نقش تصاویر در روایت، و مرز باریک میان انتقال دقیق معنا و حفظ ارتباط با مخاطب میگوید؛ مرزی که یک مترجم توانمند باید با دقت و ظرافت روی آن قدم بردارد. متن کامل این گفتوگو را با هم میخوانیم:
اول از همه، وقتی برای اولینبار «هاتداگ کهکشانی» را خواندید، چه چیزی در فضای کلی این کمیکبوک توجه شما را جلب کرد؟ طنز، ریتم، تصویرپردازی، یا شخصیتها؟
یک نکتۀ مهم دربارۀ شخصیتها این است که در ابتدای داستان اصلاً نمیفهمیم ماهیتشان چیست؛ نمیدانیم انساناند، ماشیناند یا موجوداتی فضایی. کمکم از خلال جزئیات به این ویژگیها پی میبریم. وقتی میان این شخصیتهای متنوع دوستی شکل میگیرد، انگار به ما نشان میدهد انسانها با وجود تفاوتهایشان میتوانند با یکدیگر پیوند برقرار کنند و روابط پایدار بسازند. در داستان ابتدا دو دوست داریم و بعد سه نفر میشوند؛ موجوداتی که هر یک از جایی آمدهاند، اما با یکدیگر دوستاند، پشت هم میایستند و مراقب هم هستند.
چه ویژگیهایی در متن دیدید که تصمیم به ترجمهی آن گرفتید؟
کتاب که به دستم رسید تم طنز و جذابیتهای تصویری آن را پسندیدم. دوست داشتم این بار دست به ترجمه بزنم و با نگاهی دیگر در پیدایش اثر کمک کنم. خوشبختانه خانم محرابیان در این راه به من اعتماد کردند و کار ترجمه را شروع کردم.
شما که بهعنوان ویراستار هم در حوزه انتشار ترجمه کمیکبوک فعالیت دارید، چه مشکلات و چالشهایی را در فرایند ترجمه این نوع کتابها دیدهاید؟
در ویرایش گاهی با مواردی برمیخوریم و مشکل را در ترجمه پیدا میکنیم. گاهی مترجمان به دیکشنری مراجعه میکنند و اولین یا پرکاربردترین معنی را انتخاب میکنند و بقیۀ جمله را هم براساس همان میسازند. همین باعث میشود مفهوم درست منتقل نشود. گاهی کلمهای چندین معنی دارد، اما شما اولین معنی را میگذارید، در حالی که نویسنده آخرین معنی را مدنظر داشته. تا وقتی ترجمۀ فارسی مفهوم نباشد، یعنی هنوز چیزی را که دنبالش هستیم پیدا نکردهایم.
گاهی جمله یا عبارتی درک نمیشود، درنتیجه مترجم نمیتواند آن را درست به مخاطب منتقل کند و همین باعث میشود بخشی از متن نامفهوم بماند. در کتاب کودک، مخصوصاً کمیک، تنها یک فرصت برای انتقال درست مفهوم داریم. برخلاف کتابهای بزرگسالان نمیتوانیم انتظار داشته باشیم کودک به دنبال معنا بگردد. نمیتوانیم در جای دیگری توضیح اضافه بدهیم یا نقص را جبران کنیم. اگر عبارت درست ترجمه نشود، کل معنا تحتتأثیر قرار میگیرد، توجه کودک از بین میرود و احساس میکند متن را نمیفهمد، و این یعنی از ادامۀ مطالعۀ کتاب دلسرد میشود.
پس باید از همان یک فرصت بهترین استفاده را بکنیم و حتی اگر زمان زیادی طول بکشد، معنی درست را بگذاریم. کمیکهای جدید به زبان نسل امروز نوشته میشوند. کمیکی که سال ۲۰۲۵ منتشر میشود با کمیک سالهای ۱۹۹۰ بسیار متفاوت است، چون زبان بچهها تغییر کرده است. وظیفۀ مترجم این است که، شده ساعتها وقت بگذارد، معانی را درست و دقیق پیدا کند.
مترجم اولین مخاطب فارسیزبان کتاب است و باید چنان ترجمه کند که خودش متوجه چالشها و اشکالات کار بشود. البته نقش ویراستار در این زمینه بسیار مهم است. او اولین مخاطب کتاب ترجمهشده و چشم سومی است که کار را با دید دیگری میبیند.
در ترجمهی کمیکبوکها محدودیت جایگیری متن داخل بالنها یک چالش مهم است. برای این کتاب چطور اندازه، لحن و ریتم دیالوگها را با فضای تصویر هماهنگ کردید؟
اصل بسیاری از چالشها مربوط به صفحهآراست؛ کسی که باید متن را در قالبهای مخصوص کمیک جا بدهد. من از اساتیدم یاد گرفتهام که در ترجمه و ویرایش کمیک اندازۀ فونت را جدی بگیرم. در کمیک، گاهی اندازۀ فونت حامل معناست؛ مثلاً وقتی فونت خیلی نرم و ساده است، گفتوگو عادی بهنظر میرسد، اما اگر کمی زاویهدار یا بولد شود، نشاندهندۀ تأکید یا هیجان است یا نشان میدهد شخصیت با صدای بلند صحبت میکند. من همیشه سعی میکنم این نکات را رعایت کنم، چون در غیر این صورت بخشی از مفهوم از بین میرود.
کمیکبوک قالبی بسیار خاص دارد و همۀ این جزئیات در آن مهم است. معمولاً در فارسی و انگلیسی تفاوت چندانی در اندازۀ متن وجود ندارد؛ درنتیجه در تبدیل از انگلیسی به فارسی چالش بزرگی نداریم.
فضای داستان «هاتداگ کهکشانی» بهنوعی علمی – تخیلی و طنز است. سختترین بخش انتقال طنز و بازیهای زبانیِ متن اصلی به فارسی چه بود؟
در این متن خاص با چالش ویژهای مواجه نبودم. وقتی میخواهید مطلبی را درست منتقل کنید، قبل از هر چیز باید معنایش را بفهمید و بازیهای زبانی زبان اصلی را درک کنید. معمولاً دو حالت وجود دارد: یا میتوانید در فارسی معادلی پیدا کنید که بازی زبانی را منعکس کند یا نه. اگر معادل مناسبی پیدا نشد، بهتر است صرفاً مفهوم جمله یا عبارت را بیان کنیم. اگر مخاطب حس کند نمیفهمد، توجهش را از دست میدهد و فرصت ما از بین میرود. اگر بیش از حد اصرار بورزیم، کل متن لطمه میبیند. من همیشه ترجیح میدهم مخاطب بفهمد چه میخواهم بگویم تا اینکه فقط تلاش کنم بازی زبانی را به او منتقل کنم. وقتی ساختار کلی کتاب را پیدا کردیم، میتوانیم در جاهای دیگری که متن به ما اجازه میدهد و در فارسی بازی زبانی امکانپذیر است از این امکان استفاده کنیم.

بهعنوان مترجم، هنگام ترجمهی کمیکها کدام را مهمتر میدانید: وفاداری کامل به متن یا ایجاد یک تجربهی روان و بومیشده برای خوانندهی فارسیزبان؟ در این پروژه چگونه توازن برقرار کردید؟
چیزی که از بسیاری از مترجمان بزرگ و اساتیدم شنیدهام این است که مهمترین مسئله خروجیای است که مخاطب را جذب کند. مخاطب ایرانی، مخصوصاً کودک و نوجوان، اید متن روان و قابلفهم بخواند، چون قرار نیست دنبال معنا بگردد یا بخشهای پیچیده را حدس بزند. هرجا مترجم نتواند ارتباط برقرار کند، پیوند میان متن و خواننده از بین میرود.
وفاداری به متن مهم است، اما وفاداری به مخاطب مهمتر است؛ یعنی باید مفهوم را درست منتقل کنیم. اجازه بدهید مثالی بزنم: در دوران دانشجویی، مهمترین منبع درس فیزیک کتاب «هالیدی» بود که ترجمهاش در ایران موجود بود. ترجمۀ فارسی کتاب بسیار سختفهم و مغلق بود. وقتی برای اولین بار نسخۀ انگلیسی را ورق زدم، با متنی ساده و روان مواجه شدم و از خواندن آن لذت بردم. منِ فارسیزبان نسخۀ انگلیسی را بهتر از ترجمۀ فارسی میفهمیدم!
مترجمانی که فکر میکنند باید خیلی وفادار به متن بود، گاهی ارتباط را از بین میبرند و نتیجهاش این میشود که مخاطب را از دست میدهند. اگر در متن علمی اینقدر فاصله ایجاد شود، در داستان که جای خود دارد. البته توجه کنید که نویسندگان بزرگ سبک خاص خود را دارند و مترجمان این آثار باید سبکشناس باشند؛ یعنی ضمن وفاداری کامل به سبک، روانی متن را از دست ندهند. اما در کتاب کودک، حفظ مخاطب مهمتر از وفاداری خشک و بدون انعطاف است. هرچند گاهی در دوبلۀ برخی کارتونها میبینیم آنچه ارائه میشود از کارتون اصلی جذابتر و بامزهتر است و دوبلورهای عزیز هرچه به نظرشان جالب آمده گفتهاند! نه اینچنین بیقاعده، نه آنچنان سختگیرانه؛ ترجمه باید هم وفادار باشد و هم برای مخاطب، شیرین و جذاب.
در کمیکبوکها تصاویر بخش زیادی از روایت را به دوش میکشند. آیا بخشی از متن را حذف یا جابهجا کردید تا روایت تصویری بهتر دیده شود؟
در کمیکبوکها تصاویر اهمیت اساسی دارند. وقتی فایلهای وُرد سیاهوسفید و بدون تصویر به دستمان میرسد، بیش از نیمی از معنا را متوجه نمیشویم، چون کمیک بر تصویر استوار است. در کمیک، بسیاری از بخشهای هیجانی را تصاویر به دوش میکشند و همین موجب میشود نوجوانان علاقۀ خاصی به این نوع کتابها داشته باشند. یادم هست اولین کمیکی که دیدم «ماجراهای تنتن» بود؛ کتابی که دستم رسیده بود پارهپوره بود، اما آنقدر دوستش داشتم که هر تابستان همان نسخههای تکراری را میخواندم. چیزی که خیلی جذبم میکرد نقاشیها بودند.
نسل جدید که دائماً با فضای مجازی و محرکهای بصری در ارتباط است، به تصویر دیدن عادت کرده است. رمانهای کودک با صفحات سیاهوسفید جذابیت سابق را ندارند؛ مگر برای بچههایی که با کتاب بزرگ شدهاند.
خوشبختانه در این کتاب نیازی به حذف یا جابهجایی نبود. حذفها معمولاً مربوط به اختلافات فرهنگی است و این کتاب چنین مواردی نداشت.
مخاطبان این کتاب، کودکان و نوجواناناند. برای اینکه زبان ترجمه برای این گروه سنی مناسب باشد چه تصمیمهایی گرفتید؟ مثلاً سادهسازی، تعدیل شوخیها یا توضیح ضمنی مفاهیم.
ما کمیکهای بزرگسال هم داریم. در ژاپن و بسیاری کشورها خیلی از کمیکها برای بزرگسالان تولید میشود. معمولاً از روی تصاویر و محتوا میتوان فهمید مخاطب کمیک چه گروهی است. هاتداگ کهکشانی کتابی است که در زبان اصلی هم برای گروه سنی کودک و ابتدای نوجوانی نوشته شده و چیزی ندارد که نیاز به بازتعریف یا محدودسازی داشته باشد.
در اینجا لازم است نکتهای عرض کنم: باید در نظر داشت که علیرغم اختلافات فرهنگی میان کشورهای مختلف، بچههای امروز مثل نسل ما نیستند. فضای مجازی فاصلهها را آنقدر کم کرده که اشتباه است فکر کنیم هنوز ایزولهایم. بچهها امروز دقیقاً میدانند دیگران در دیگر کشورها چگونه زندگی میکنند، چه میخورند، چه میپوشند یا اینکه حیوان خانگی دارند یا نه. پنهان کردن این واقعیتها کمکی نمیکند.
امروز جهان تغییر کرده است؛ قبلاً اگر از تهران به شهرستان میرفتید، انگار در زمان چند سال به عقب برمیگشتید. اما اکنون تفاوتها محسوس نیست. روش لباس پوشیدن و رفتارهای بچهها و اطلاعاتشان بسیار به هم نزدیک است. همین دربارۀ تفاوتهای ایران و سایر نقاط دنیا هم صدق میکند. فاصلهها کم شده و بچههای دنیا امروز بسیار شبیه هماند. بنابراین نباید داستان را فدای این تفاوتها کنیم و فکر کنیم بچۀ ایرانی را میتوان از اتفاقات رایج دنیا دور نگه داشت. خوشبختانه در این کتاب موردی نبود که نیاز به چنین مداخلاتی داشته باشد.
از نظر شما هاتداگ کهکشانی چه تفاوتی با کمیکهای رایجِ بازار کتاب کودک فارسی دارد؟ در فضای فانتزی یا طراحی بصری چه نکات تازهای ارائه میکند؟
این کتاب جذاب، سرزنده و بانمک است. طنزش از ابتدا تا انتها لبخند به لب مخاطب میآورد؛ قهقهه ندارد، اما لبخند دائمی دارد. صحنههای غافلگیرکنندۀ زیادی در آن هست. قشنگترینهایش جاهایی است که شخصیتها در موقعیتهای غیرمنتظره برای هم فداکاری میکنند؛ گاهی عاقلانه یا منطقی به نظر نمیرسد، اما تحسین مخاطب را به دنبال دارد.
کتاب جدید است. بسیاری از کمیکها چه در زبان اصلی و چه در ترجمه قدیمیاند. کمیک یا هر کتاب علمی - تخیلی دیگری باید بهروز باشد، مخصوصاً با سرعت پیشرفت تکنولوژی. اگر کتاب علمی - تخیلی بهموقع به دست بچهها نرسد، بخشی از جذابیتش را از دست میدهد. این کتاب چون تازه است، میتواند با نسل جدید ارتباط خوبی برقرار کند.
اگر بخواهید تجربهی ترجمهی این کمیک را در یک درس یا توصیه برای مترجمان جوان خلاصه کنید، چه میگویید؟
هر کتاب چیزی جدید به من میآموزد. هشت سال است ویرایش ترجمه انجام میدهم و کمتر ترجمه میکنم، اما هر کتاب ویژگیهای خاص خود را دارد و همین دنیای کتاب را برایم جذاب میکند.
در داستان و کمیک باید بین وفاداری به متن و سادگی و فهم تعادل برقرار کرد؛ نه باید آنقدر خشک باشد که مفهوم گم شود و نه آنقدر آزاد که از متن اصلی دور شویم. مترجم اولین مخاطب فارسیزبان متن است و باید همان احساسی را که در خواندن متن پیدا میکند به نسخهی فارسی منتقل کند. گاهی لازم است کمی از وفاداری ظاهری دست بکشیم تا ارتباط عمیقتری با مخاطب برقرار کنیم.
و در پایان، اگر قرار باشد جلدهای بعدی یا کمیکهای مشابه را ترجمه کنید، دوست دارید چه جهتی داشته باشند؟ آیا سبک و فضای خاصی هست که به آن علاقهمند باشید؟
من به کمیک و علمی - تخیلی علاقهی زیادی دارم، بهویژه وقتی عنصر طنز هم در آن باشد؛ و هاتداگ کهکشانی هر سه ویژگی را با هم دارد. در ژانر علمی - تخیلی دوست دارم کتابها بهروز باشند و فناوریهای جدید در آنها منعکس شود، چون سرعت پیشرفت تکنولوژی بسیار بالاست و آثار این ژانر باید متناسب با آن پیش بروند.
مخاطب امروز ما بچههایی هستند که ذهنشان درگیر فضای مجازی و بازیهای کامپیوتری است. باید ارتباطمان را با آنها حفظ و رابطهی کودک و کتاب را عمیقتر کنیم. این کار از طریق ترجمهی کتابهایی ممکن است که معانی و جذابیتهای مناسب این نسل را داشته باشد؛ کتابی که کودک را تا آخر همراه خود نگه دارد. این مهمترین مسئولیت ماست. نگاه کودکان در این سن از سالهای ابتدایی تا نوجوانی به جهان درحال شکلگیری است. همین کودکان هستند که قرار است تغییراتی واقعی در دنیا ایجاد کنند. کتابها برایشان درهایی به دنیاهایی باز میکنند که شاید از وجود آنها بیاطلاع باشند. شکلهایی از پیوندها و دوستیها را میبینند که در زندگی واقعی غیرممکن به نظر میرسد.
به همین دلایل ویرایش کتابهای کمیک را با علاقه انجام میدهم؛ و اگر فرصت باشد، ترجمهشان را هم.
∎