این یادداشت تلاشی است برای بررسی ادعاها و ظرفیت جریانهایی، چون جبهه پایداری و حزب نوین اسلامی در مقام مدعیان «حل مشکلات ایران». در میانه بحرانهای پیچیده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، هر گروهی که داعیهی رهبری و اصلاح دارد باید بیش از هر چیز توان شناخت واقعیتها، تسلط بر مبانی سیاستگذاری و درک درست از جهان متغیر امروز را نشان دهد. اما آنچه در رفتار و گفتمان این جریانها دیده میشود، فاصلهای عمیق میان ادعاها و توانمندیهای واقعی است؛ فاصلهای که نهتنها امکان اصلاح ندارد بلکه کشور را به سمت خطاهای استراتژیک میبرد.
مشکل نخست، فقر نظری است. نگاه این جریانها غالباً از دل قالبهای ایدئولوژیک سخت بیرون میآید؛ قالبهایی که نه با اقتصاد مدرن سازگارند و نه با روابط پیچیده بینالملل. وقتی تحلیلها بر پایهی باورهای ثابت و ازپیشتعیینشده باشد، نه بر اساس دادهها و روندهای واقعی، نسخههایی نوشته میشود که تاریخ مصرفشان سالهاست گذشته است. نسخههایی که به جای لمس واقعیت، جهان را به اندازه ظرف کوچک ذهن خود میسنجند و چنین سیاستورزیای در دنیای امروز محکوم به شکست است.
در امتداد همین ضعف، چشمبستن بر واقعیتهای اقتصاد جهانی و داخلی نیز دیده میشود. اقتصاد امروز یک شبکهی گسترده و جهانی است. کشوری که میخواهد پیشرفت کند، نیازمند سرمایه، فناوری، ارتباطات گسترده و تعامل با بازارهای جهانی است. اما بسیاری از طرحها و راهحلهایی که از سوی این جریانها ارائه میشود، بر پایهی تصوراتی سادهانگارانه و گاه متناقض با سازوکارهای واقعی اقتصاد است. پیشنهادهایی مثل خودبسندگی مطلق، قطع برخی روابط، یا وعدههای مبهمِ جهش تولید بدون سرمایه و تکنولوژی، در میدان عمل نه تنها قابل اجرا نیستند بلکه اقتصاد را بیشتر در دام رکود و تورم فرو میبرند.
در عرصه سیاست نیز مشکل دیگری رخ مینماید: میل به دشمنسازی بهجای دوستیابی. دیپلماسی مدرن عرصهی انعطاف و تعامل است. روابط بینالمللی امروز مجموعهای از ائتلافهای متغیر و سودمحور است. اما زمانی که سیاستورزی بر پایه خطکشیهای شدید، برچسبزدن سریع و دیدن جهان در دوگانههای افراطی «ما/آنها» بنا شود، نتیجه چیزی جز انزوای بلندمدت و هزینهزا نیست. از دل چنین نگرشی نمیتوان انتظار سیاست خارجی کارآمد، گفتوگوهای موفق یا توافقهای اقتصادی پایدار داشت.
بیتوجهی به تحولات اجتماعی ایران نیز یکی از شکافهای مهم است. جامعه ایران در دهههای اخیر تغییراتی عظیم را تجربه کرده: رشد طبقه متوسط، دگرگونی سبک زندگی، تغییر نقش زنان، ظهور فرهنگ دیجیتال و تفاوت بنیادین نیازهای نسل جدید با نسلهای قبل. اما این جریانها اغلب همچنان از دریچهی روایتهای قدیمی و ذهنیتهای دههها قبل به جامعه نگاه میکنند. سیاستگذاریای که به نیازهای جوان امروز بیاعتنا باشد، یا به جای مشارکتدادن مردم، صرفاً به کنترل و محدودسازی متکی شود، در بلندمدت فاصله حکومت و جامعه را افزایش میدهد و به بیاعتمادی و تنشهای مستمر میانجامد.
در حوزه توسعه نیز ضعف در فهم فناوری و مدیریت دانش مشهود است. کشوری که از موج فناوری، علم و نوآوری جهانی عقب بماند، محکوم به عقبافتادگی اقتصادی است. بسیاری از ایدههای این جریانها فاقد توجه به زیرساختهای فناورانه، سرمایه انسانی، استارتاپها و اقتصاد دیجیتال است. راهحلهایی که به جای خلق ارزش، فقط منابع را جابهجا میکنند، در نهایت رشد پایدار ایجاد نخواهند کرد.
از سوی دیگر تمرکز بر نمادها به جای نهادها مشکل مهم دیگری است. اداره یک کشور نه با شعار و نمایش، بلکه با نهادهای شفاف، پاسخگو و کارآمد ممکن است. اما بسیاری از حرکتهای این جریانها بیشتر جنبه نمادین دارد تا نهادی؛ بیشتر هیجان دارد تا برنامه؛ بیشتر ایدئولوژی دارد تا سازوکار. چنین سیاستی اعتماد عمومی را فرسوده و کشور را در چرخه آزمون و خطا نگه میدارد.
در سطح کلان نیز سیاستهای انزواگرایانه، که گاه با شعار استقلال توجیه میشود، میتواند کشور را از دسترسی به فناوری، بازارها، سرمایه و فرصتهای جهانی محروم کند. حتی اگر نیت خیر باشد، نتیجه انزوای بلندمدت، فرسایش اقتصادی و فشار سنگین بر مردم خواهد بود. کشوری که درها را میبندد، دیر یا زود ناچار میشود هزینههای چندبرابری برای جبران عقبماندگی بپردازد.
دلیل اینکه مسیر این جریانها به «ترکستان» میانجامد، نه در نیتها بلکه در ناتوانیهاست؛ در ناتوانی در فهم جهان، در تحلیل ساختار اقتصاد، در درک تحولات اجتماعی، و در دوری از مولفههای سیاستورزی مدرن. حتی اگر این جریانها هزار بار ادعا کنند که برای نجات ایران آمدهاند، تا زمانی که ابزارهای فکری، تحلیلی و راهبردی لازم را ندارند، نتیجه کارشان نه اصلاح که تخریب و اتلاف فرصتهای ملی خواهد بود.
اگر هدف، نجات کشور است، راهش روشن است: کنارگذاشتن سادهسازیهای ایدئولوژیک، پذیرش واقعیتهای جهان، حرکت به سوی اصلاحات نهادی، بازکردن فضای مشارکت اجتماعی و بهرهگیری از نخبگان و متخصصان. کشور با ادعا اداره نمیشود؛ با فهم، برنامه و ظرفیت اداره میشود؛ و هر جریانی که این ظرفیتها را نداشته باشد، اگر با بهترین نیت وارد میدان شود، به ضرر آینده این سرزمین عمل خواهد کرد.
انتهای پیام