به گزارش ایرنا، در نشست سوم اجلاس بینالمللی ایرانشناسی که شامگاه دوشنبه در تخت جمشید برگزار شد، چهار تن از استادان دانشگاه شیراز با ارائه سخنرانیهای تخصصی، ابعاد تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دوران کوروش بزرگ و امپراتوری هخامنشی را با استناد به اسناد تاریخی و یافتههای باستانشناسی تشریح کردند.
در این نشست، پژوهشگران و استادان تاریخ دانشگاه شیراز در چهار سخنرانی مجزا، شکلگیری امپراتوری هخامنشی، تاثیر اندیشه کوروش در سنت فکری غرب، میراث او در پارسه و پاسارگاد و جایگاه زنان در دوره هخامنشی را بر پایه اسناد تاریخی، باستانشناختی و متون کلاسیک تشریح کردند.

بنیانگذاری امپراتوری هخامنشی، دوره کوروش و داریوش کبیر
استاد تاریخ دانشگاه شیراز در این نشست گفت: شکلگیری امپراتوری هخامنشی در اواسط هزاره اول پیش از میلاد هرچند در گزارشهای تاریخی با تاکید بر اراده فرمانروایان پارسی نشان داده میشود، اما بدون توجه به تحولات چند سده آسیای غربی قابل فهم نیست.
عبدالرسول خیراندیش افزود: آنچه از منش کوروش دوم و داریوش اول که هر دو به درستی «کبیر» خوانده شدهاند میدانیم، در میان نژادگان پارسی تاثیر عمیقی گذاشت و آنان را در مدت زمانی کوتاه به فرمانروایان قلمرویی گسترده بدل کرد.
او تصریح کرد: سیرت و سیاست این دو پادشاه نمونهای از فرمانروایی موفق شناخته میشد و در همان دوره تکامل تقویم، پیدایش سکه و پیشرفت حسابداری موجب رونق تجارت شده بود.
خیراندیش ادامه داد: دادوستد در این دوران از سطح محلی به پدیدهای جهانی تبدیل شد و تحقق چنین تجارتی نیازمند دولتی بود که بتواند راههای تجاری هند تا مدیترانه را در یک نظام سیاسی واحد سامان دهد.
وی گفت: استقرار، امنیت، پایبندی به قانون و عدالت، احترام به آزادی دینی و توسعه خطوط ارتباطی از جمله الزامات این سیستم بود و همه آنها در دوره فرمانروایی کوروش و داریوش محقق شد.
او افزود: گزارشی از ساخت تخت جمشید و چگونگی تامین نیروی انسانی و مواد اولیه آن، تصویری روشن از گستره و نحوه مدیریت این امپراتوری در اختیار میگذارد.

کوروشنامه و جریان فکری سقراطیان در اندیشه سیاسی غرب
دانشیار بخش تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز نیز گفت: کوروشنامه نوشته گزنفون، یکی از تاثیرگذارترین آثار در تاریخ اندیشه سیاسی اروپاست و ترکیبی از تاریخ، داستانسرایی، سفرنامه و فلسفه سیاسی محسوب میشود.
احمد فضلی نژاد افزود: این اثر الگویی تازه از پادشاه آرمانی برای یونانیان سدههای پنجم و چهارم پیش از میلاد بود و گزنفون همچون افلاطون از شاگردان سقراط و از چهرههای اصلی جریان فکری سقراطیان به شمار میرفت.
او ادامه داد: این جریان در برابر نویسندگانی قرار داشت که از زمان جنگهای ایران و یونان، ایده برتری تمدن یونانی بر جهان بربری استبدادی را مطرح میکردند.
فضلینژاد، با اشاره به نقش کوروشنامه در تاریخ اندیشه سیاسی اروپایی گفت: این کتاب پس از انتشار، الگوی پادشاهی آرمانی را به فیلسوفان و پادشاهان اروپایی معرفی کرد و در سه دوره رنسانس، اصلاح دینی و عصر پادشاهی مطلقه و روشنفکری بارها ترجمه و تفسیر شد.
وی اظهار کرد: شخصیتهایی چون ماکیاولی، اراسموس، ژان بدن و هردر در معرفی این اثر به اروپا نقش داشتند و فرمانروایانی چون الیزابت اول، جیمز اول و فردریک کبیر از آن برای شیوه فرمانروایی بهره گرفتند.
دانشیار دانشگاه شیراز نیز بیان کرد: بنیانگذاران هر حکومت دارای اندیشهها و مبانی فرهنگی ویژهای هستند که تنها به دوره حیات آنان محدود نمیشود.
علیرضا عسکری چاوردی افزود: میراث کوروش بزرگ در پارسه و پاسارگاد بر پایه همین اندیشه شکل گرفت و بر داریوش یکم نیز تأثیر گذاشت؛ بهگونهای که داریوش برای تداوم و توسعه مبانی فرهنگی بنیانگذار، مکتبی علمی ایجاد کرد.
وی اظهار کرد: در این چارچوب شهرهای بزرگ پاسارگاد و پارسه بنیان نهاده شد، خط پارسی باستان پدید آمد و سیستمهای آبیاری، ساختوساز، کشاورزی، اقتصادی و مالی همراه با شبکه راههای گسترده ایجاد گردید.
عسکری چاوردی ادامه داد: نظامهای مدیریتی از سطح محلی به ساختارهای فراسرزمینی ارتقا یافت و دروازههای این شهرها با نقوش ترکیبی برگرفته از تمدنهای کهن تزئین شد.
وی گفت: نگارش کتیبه "دروازه همه ملل" در تخت جمشید پیام گشایش فرهنگی هخامنشیان را به جهان مخابره کرد و نقشبرجستههای میانرودانی و عیلامی در تل آجری نیز ابعاد تمدنی این ساختار را نشان میدهد.
او افزود: انسجام سازههای معماری از تخت جمشید تا نقش رستم و شهر استخر، در پیوند با پاسارگاد و رود سیوند، هسته مرکزی فرهنگ هخامنشی را شکل داد که بعدها به بنیان فرهنگ کلاسیک ایران و ایده «فرهنگ ایران» تبدیل شد.
وی تاکید کرد: این بنیان فرهنگی در دورههای پساهخامنشی در ادبیات، اسطوره و حماسه ایرانی تداوم یافت و ایران را به پلی فرهنگی میان شرق و غرب بدل کرد.

زن در عصر هخامنشی بر پایه یافتههای باستانشناسی
استادیار تاریخ دانشگاه شیراز نیز گفت: تصویری که از زن ایرانی در یافتههای باستانشناختی و اسناد اداری هخامنشی دیده میشود، با گزارشهای مورخان یونانی در تضادی آشکار است.
مهسا فیضی افزود: مهمترین منبع شناخت جایگاه زنان در این دوره، الواح باروی تخت جمشید مربوط به زمان داریوش اول است که اطلاعات دقیقی درباره وضعیت اقتصادی و مدیریتی زنان ارائه میدهد.
او بیان کرد: این الواح نشان میدهند زنان از کارگران عادی تا زنان اشرافی مانند "ایردباما" و "آرتیستون" با نام شخصی ثبت شده و در مدیریت کارگاههای نساجی، سرپرستی گروههای کاری، سفرهای رسمی و فعالیتهای تولیدی نقش داشتهاند.
فیضی ادامه داد: اختصاص جیرههای اضافی به زنان باردار و مادران، نشانه حمایت سازمانیافته از نیروی کار زن در ساختار اقتصادی هخامنشی است.
وی گفت: شواهد فرهنگی مانند مهرهای اداری و پیکرههای کوچک نیز تصاویری نمادین و آیینی از زنان ارائه میدهد که شناخت ما را از جایگاه آنان تکمیل میکند.
او افزود: مجموع این شواهد نشان میدهد زن در امپراتوری هخامنشی بخشی فعال از ساختار اقتصادی و اداری بوده و مشروعیت سیاسی نیز از پیوند با زنان خاندان سلطنتی تقویت میشده است.