جمهوری اسلامی ایران در طول بیش از چهار دهه با انواع بحرانها و شوکهای سیاسی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی مواجه بوده است؛ از جنگ تحمیلی و تحریمهای گسترده گرفته تا اعتراضات داخلی و فشارهای بینالمللی. با این حال، الگوی بقا و تحول این نظام نشان میدهد که صرفاً تابآور نبوده، بلکه در مواردی توانسته از دل بحرانها، ظرفیتهای جدیدی برای تثبیت و گسترش قدرت خود ایجاد کند.
این ویژگی را میتوان در چارچوب «پادشکنندگی» تحلیل کرد؛ مفهومی که به توانایی رشد و تقویت در مواجهه با اختلالات اشاره دارد. در ادبیات نوین علوم سیاسی، مفهوم «پادشکنندگی» بهعنوان رویکردی فراتر از تابآوری، به توانایی نظامها در بهرهبرداری از بحرانها برای بازسازی و تقویت خود اشاره دارد.
نکته مهم اما به متغیر موثر در این وضعیت برمیگردد؛ آیا پراکندگی نهادی و کنش نیروهای اجتماعی موتور پادشکنندگی است؟
یکی از ویژگیهای ساختاری جمهوری اسلامی، پراکندگی نهادی در فرآیند تصمیمسازی و اجرا است. این پراکندگی، که شامل نهادهای رسمی (دولت، مجلس، قوه قضائیه)، فرادولتی (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بنیادها، شوراهای عالی، نهادهای رهبری و...) میشود، در نگاه نخست ممکن است نشانهای از نبود انسجام ساختاری و یکپارچگی نهادی باشد. اما در چارچوب پادشکنندگی، این تنوع نهادی میتواند مزیتهایی ایجاد کند.
پراکندگی نهادی در مواجهه با بحرانها مزایایی همچون «تنوع پاسخ به بحرانها»، «امکان آزمون و خطا» و «انعطافپذیری در روایتسازی» دارد.
از منظر «تنوع پاسخ به بحران» نهادهای مختلف با منطقهای متفاوت به بحرانها واکنش نشان میدهند و این تنوع، احتمال شکست کامل را کاهش میدهد.
«امکان آزمون و خطا» به ساختار این فرصت را میدهد که بتواند سیاستها را بدون آنکه کل ساختار و سیستم آسیب ببیند، در نهادهای مختلف آزمایش کند.
مزیت «انعطافپذیری در روایتسازی» نیز امکان ارائه روایتهای متفاوت از بحران و مدیریت افکار عمومی را فراهم میکند.
با این حال پراکندگی نهادی نقش مهمی در مواجهه با بحران داشته و البته نقش نیروهای طبقاتی و اجتماعی نیز مهمتر است.
آنچه با مطالعه تاریخ ایران به ویژه در دهههای اخیر به نظر میرسد این است که در کنار ساختارهای نهادی و پراکندگیهای درون سیستم، کنش نیروهای اجتماعی و طبقاتی نیز نقش مهمی در «الگوی پادشکنندگی» ایفا کردهاند.
در ایران، طبقات مختلف اجتماعی (کارگران، طبقه متوسط، نخبگان مذهبی، جوانان، اقوام و...) نهتنها در برابر بحرانها واکنش نشان دادهاند، بلکه در مواردی با ورود به عرصههای جدید، موجب تحول در ساختار قدرت هم شدهاند.
در نگاه نخست اگرچه اعتراضات و مطالبات اجتماعی، ممکن است تهدیدی برای ثبات تلقی شوند، اما در بلندمدت موجب اصلاحات ساختاری یا تغییر در سیاستگذاریها شده و تابآوری سیستم را افزایش دادهاند. موضوعی که در اعتماد به نفس نیروهای تصمیمساز هم اثرگذار است.
نکته جالتر اما توجه به جذب و همپوشانی نیروهاست. نظام توانسته برخی نیروهای معترض یا حاشیهای را در ساختارهای رسمی یا شبهرسمی جذب کند و بر بازتولید مشروعیت از دل بحرانها نیز توجه داشته است. در مواجهه با تهدیدات خارجی، برخی نیروهای اجتماعی به حمایت از نظام گرایش یافتهاند که نوعی بازتولید مشروعیت محسوب شده و چنین رویداد بیسابقهای در رسانههای مختلف جهان بازتاب گستردهای هم داشت.
به طور اختصار باید گفت الگوی جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با بحرانها نشان میدهد که بهجای تلاش برای حذف بحرانها یا برخورد قهری [مشت آهنین]، از آنها برای بازسازی قدرت و مشروعیت استفاده شده است و پراکندگی نهادی و تنوع نیروهای اجتماعی، بهجای تضعیف، موجب تقویت انعطافپذیری و آزمونپذیری ساختار شدهاند.
ضمن اینکه این ویژگیها، ایران را از یک نظام صرفاً تابآور به یک نظام پادشکننده تبدیل کرده است که در برابر فشارها، ظرفیتهای جدیدی خلق میکند.
**دانشآموخته علوم سیاسی