ریحانه شیبانی، انصاف نیوز
امروز، همزمان با روز کتاب و کتابخوانی، خیابان انقلاب مثل همیشه زنده، شلوغ و پر از رفتوآمد دانشجوهایی است که میان کتابفروشیها، کافهها و دکههای روزنامهفروشی رفتوآمد میکنند. اما چیزی در این خیابان، که زمانی قلب تپنده فرهنگ و دانشگاه بود، آرامآرام تغییر کرده است. تغییری که شاید در نگاه اول کوچک باشد، اما خودش را در انتخابهای ساده روزمره نشان میدهد؛ انتخابی بین یک فنجان قهوه و یک جلد کتاب.
سالها پیش، دانشجوها حتی وقتی پول کمی داشتند، باز هم بخشی از آن را برای خرید کتاب کنار میگذاشتند. خیلیها ماهها منتظر میماندند تا حقوق کار دانشجوییشان برسد و یکراست بروند سراغ «خوارزمی»، «آگاه»، «نشر نی» یا دستفروشان روبهروی دانشگاه، تا کتابی که مدتها چشمشان دنبالش بود بالاخره مال خودشان شود. اما امروز ترجیحات نسل دانشجو تغییر کرده است.
قیمت کتاب بالا رفته؛ این واقعیت را همه میدانیم. اما مسئله فقط «گرانی» نیست؛ مسئله تغییر فرهنگ است. خیلیها ترجیح میدهند به جای یک کتاب ۱۵۰ هزار تومانی، یک قهوه ۱۵۰ هزار تومانی بخرند؛ چیزی که بتوانند در شبکههای اجتماعی به اشتراک بگذارند و حس خوب لحظه را ثبت کنند.
گزارش از دل خیابان انقلاب
صبح امروز خبرنگار انصاف نیوز از روبهروی سردر اصلی دانشگاه تهران به سمت چهارراه ولیعصر رفت. هوای نیمهابری تهران، عطر قهوهای که از درهای باز کافهها بیرون میریخت، و رفت و آمد پیوسته دانشجوها برای گرفتن لاته و آمریکانو، اولین تصویری بود که توی چشمم نشست. درست در همان نزدیکی، کتابفروشیها هنوز چراغشان روشن بود، اما خریدار جدی کمتر به چشم میخورد.
در «پاساژ روبرو سردر دانشگاه فروشنده مردی میانسال که بیش از ۲۰ سال است در این خیابان کتاب میفروشد، با یک لبخند تلخ گفت:
«زمانی دانشجو با ۱۰ هزار تومن سه جلد کتاب میبرد. الان با ۱۵۰ هزار تومن فقط یک قهوه میخره. جوّ عوض شده خانم… الان کتاب دیگه وسیله فرهنگی نیست، تبدیل شده به کالا.»
از کتابفروشی بیرون آمدم. چند قدم آنطرفتر، جلوی یک کافه که یک سالی است باز شده، چنددانشجو با لباسهای پاییزی ایستاده بودند. یکی از آنها — پسر جوانی دانشجوی معماری گفت در پاسخ به پرسش من گفت :
«کتاب مهمه، ولی الان قهوه یه جور تفریحه، استراحته. راستش کتاب رو میشه pdf پیدا کرد… قهوه رو نه!»
اما همه نگاهها یکسان نبود. دختری با مانتوی سبز و عینک گرد، دانشجوی ادبیات فارسی، وقتی از قیمت کتاب گفت، آهی کشید:
«من عاشق کتابم، اما الان باید انتخاب کنم. یا سه تا قهوه با دوستام یا یک کتاب! بیشتر وقتها قهوه رو انتخاب میکنیم چون جمعیتره. کتاب میمونه برای وقتی که واقعا نیاز باشه.»
کافهها؛ رقیب تازه کتابفروشیها
شاید ۱۰ سال پیش، مهمترین نقاط تجمع در انقلاب کتابفروشیها بودند. اما امروز کافهها صاحب این نقش شدهاند. تمام مسیر انقلاب تا فاطمی را که نگاه کنی، دهها کافه جدید میبینی؛ با طراحی مدرن، موسیقی آرام و وایفای رایگان.
کافهها فقط قهوه نمیفروشند؛ سبک زندگی میفروشند.
عکسی با پسزمینه فنجان، فوم قلبی روی لاته، یا پنجره مهآلود… و استوری زیرش:
«انقلاب ـ دانشگاه تهران»
این چیزها برای دانشجوی امروز ارزش نمادین دارد. خودش تبدیل به هویت شده است.
تجربه شخصی؛ روایت یک دانشجو
من به عنوان دانشجوی دانشگاه تهران، تقریباً هر روز شاهد این تغییر هستم. وقتی کلاسها تمام میشود، موج دانشجوها به سمت کافهها حرکت میکند. مغازههای کتاب هم همان موقع شلوغاند، اما نه برای خرید؛ بیشتر برای ورق زدن کتاب، عکس گرفتن از پشت جلدها، یا نوشتن اسمشان در لیست «برای خرید در آینده».
قیمت کتاب چنان بالا رفته که خریدن آن دیگر یک تصمیم لحظهای نیست، تبدیل شده به یک برنامه جدی ماهانه. اما خرید قهوه تصمیمی لحظهای است.
یک پسر دانشجوی علوم سیاسی امروز به من گفت:
«من کتاب میخوام، اما قهوه مثل پاداشه. بعد یک روز سخت، آدم دلش میخواد یه چیزی به خودش بده.»
مسئله فقط پول نیست
واقعیت اما پیچیدهتر است.
دانشجوهایی را دیدم که کتاب دستشان بود، از خرید قهوه گذشتند، یا قهوه ارزانتری انتخاب کردند. آنها هم گفتند کتابخواندن هنوز ارزش دارد، اما فضای ذهنی و فرهنگی جامعه تغییر کرده.
کتاب برای دیده شدن نیست.
قهوه برای دیده شدن است.
این همان نقطهای است که تغییر را توضیح میدهد: در فرهنگی که دیدهشدن تبدیل به ارزش شده، قهوه برنده است.
بحران قیمت یا بحران توجه؟
کتابفروشی دیگری در حوالی ۱۰فرودین گفت:
«اگر قیمت کتاب نصف هم بشه، باز هم قهوه بیشتر فروش میره. مردم دنبال تجربه سریع و قابل اشتراکگذاری هستن. کتاب زمان میخواد، تمرکز میخواد.»
در روز کتاب و کتابخوانی، شاید مهمترین پرسش این است:
آیا کتاب هنوز میتواند با جذابیت لحظهای قهوه رقابت کند؟
انتهای پیام