در دنیای پرشتاب امروز که فناوری و اطلاعات در مرکز توجه قرار گرفتهاند، کمتر کسی به دنیای درونی انسان، ریشههای عاطفی و تأثیر تجربههای اولیه زندگی بر رفتارهای بزرگسالی میاندیشد. نظام آموزش عالی نیز گاه چنان غرق در روشها و برنامههای آموزشی میشود که از مهمترین عنصر این فرایند یعنی انسان غفلت میکند.
با این حال، بسیاری از روانشناسان تربیتی معتقدند تا زمانی که معلم، دانشجو یا استاد نتواند «ذهن» و «هیجان» انسان را بشناسد، آموزش صرفاً به انتقال محفوظات تقلیل مییابد.
یکی از چالشهای اساسی آموزش در ایران، ناآگاهی از ریشههای روانی رفتار است. در محیطهای آموزشی، معمولاً رفتارهای ناپسند، بیانگیزگی یا اضطراب دانشآموزان و دانشجویان بهعنوان «مسئله انضباطی» دیده میشود، در حالیکه بخش بزرگی از این رفتارها ریشه در تجربههای ناخودآگاه و دوران کودکی دارند.
ناخودآگاه، همان بخش پنهان ذهن است که احساسات، خاطرات و هیجانات فراموششده را در خود نگه میدارد؛ بخش خاموش، اما تأثیرگذاری که میتواند بر انتخابها، روابط و حتی مسیر تحصیلی و شغلی انسان اثر بگذارد.
در همین راستا، جامهبزرگ، استاد دانشگاه فرهنگیان، در گفتوگو با خبرگزاری آنا به تحلیل ارتباط میان تربیت دوران کودکی و رفتار بزرگسالان پرداخت و با تکیه بر نظریههای روانشناسی رشد تأکید کرد که فهم ریشههای روانی انسان، پیششرط هر نوع آموزش مؤثر است.
به گفته او، معلمان، مشاوران و روانشناسان باید برای درک واقعی رفتار کودکان و دانشجویان، فراتر از ظاهر رفتار نگاه کنند، زیرا آنچه ما میبینیم تنها بخش کوچکی از شخصیت آنهاست و بخشهای مهمتر در ذهن آنها شکل گرفتهاند.
جامهبزرگ، با اشاره به نقش ذهن ناخودآگاه در شکلگیری شخصیت و رفتار انسان گفت:بخش قابلتوجهی از رفتارها و تصمیمهای روزمره ما، برخلاف تصورمان، ناشی از فرآیندهای ناخودآگاه است. بسیاری از احساسات و واکنشهایی که دلیل آن را نمیدانیم از خشم ناگهانی گرفته تا وابستگیهای شدید یا ترس از شکست ریشه در تجربههای دوران کودکی و محیط اولیه رشد ما دارند.
وی با اشاره به نقش تجربههای نخستین زندگی در شکلگیری شخصیت افزود: زمانی که در سالهای ابتدایی زندگی، نیازهای عاطفی و روانی انسان بهدرستی پاسخ داده نمیشود، ذهن برای جبران، الگوهایی میسازد که بعدها در بزرگسالی تکرار میشوند. به همین دلیل، شناخت ریشههای رفتاری برای معلمان، روانشناسان، مشاوران و همه کسانی که با آموزش و تربیت کودکان و نوجوانان سر و کار دارند، ضروری است.
جامهبزرگ ادامه داد: دانشجویان رشتههایی مانند علوم تربیتی، روانشناسی، مشاوره، آموزش ابتدایی، پیشدبستانی و ... باید بدانند که آموزش، فقط انتقال دانش نیست؛ بلکه فرآیندی انسانی است که مستقیماً با احساس، ذهن و تجربههای زیسته انسانها در ارتباط است. معلم یا مشاور آگاه، میتواند از طریق شناخت ریشههای رفتاری، از بسیاری از آسیبهای روانی و تربیتی پیشگیری کند.
این استاد دانشگاه فرهنگیان با تأکید بر نقش شناخت ناخودآگاه در بهبود تعاملات آموزشی گفت: هر رفتار ظاهری پیامی در دل خود دارد. اگر کودکی پرخاشگر است یا دانشجویی انگیزه کافی ندارد، باید پیش از هر قضاوتی، علت روانی آن را جستوجو کرد. تربیت مؤثر یعنی توانایی دیدن پشت رفتارها و درک احساسات پنهان انسان.
وی افزود: شخصیت سالم، نتیجه تعادل میان احساس، منطق و واقعیت است. فردی که بتواند هیجانات خود را بشناسد و در موقعیتهای مختلف کنترل کند، در مسیر رشد شخصی و اجتماعی موفقتر خواهد بود. این تعادل همان چیزی است که آموزش و پرورش باید برای آن برنامهریزی کند.
در پایان، جامهبزرگ خاطرنشان کرد: آینده آموزش در گرو خودشناسی معلمان است. هرچه آگاهی از ذهن و روان انسان در نظام آموزشی بیشتر شود، فرآیند یادگیری عمیقتر و انسانیتر خواهد بود. آموزش مؤثر، زمانی اتفاق میافتد که معلم بداند در برابر ذهنی زنده، احساسی و پر از خاطره ایستاده است.
گفتوگوی جامهبزرگ یادآور این حقیقت است که آموزش، بیش از آنکه یک فرایند دانشی باشد، فرایندی انسانی و روانی است. نظام آموزشی اگر بخواهد در تربیت نسل آینده موفق عمل کند، باید از ذهن و روان انسان آغاز کند.
شناخت سازوکار ناخودآگاه، نه صرفاً برای درمان اختلالات روانی، بلکه برای فهم عمیقتر رفتار، احساس و تصمیمگیری انسان ضروری است. این آگاهی میتواند پلی میان علم و تربیت بسازد؛ پلی که از کتابهای درسی فراتر میرود و به قلب تجربه انسانی میرسد.
در نگاه جامهبزرگ، معلمان، روانشناسان و مشاوران آینده باید «خوانندگان ذهن انسان» باشند، نه فقط انتقالدهندگان اطلاعات. آنان باید بیاموزند که خشم یک دانشآموز، شاید فریادی برای توجه است و سکوت او شاید نشانهای از اضطراب یا کمبود محبت. چنین رویکردی، آموزش را از سطح دستورالعملهای خشک بیرون میآورد و به فرآیندی انسانی، پویا و معنادار تبدیل میکند.
از سوی دیگر، شناخت ریشههای روانی رفتار به خودشناسی استادان و دانشجویان نیز کمک میکند. هرکس که بتواند منبع احساسات و هیجانات خود را بشناسد، در مسیر رشد فردی و اجتماعی متعادلتر خواهد بود.
در نهایت، آموزش مؤثر زمانی تحقق مییابد که در آن، علم و روان، عقل و احساس و آگاهی و تربیت در تعادل باشند. آینده آموزش عالی، نه در افزودن کتابهای جدید، بلکه در درک عمیقتر از انسان رقم میخورد. همانگونه که جامهبزرگ در پایان گفت: آموزش زمانی زنده است که معلم، ذهن و دل انسان را با هم درک کند؛ زیرا هیچ دانشی، بدون شناخت انسان، ماندگار نخواهد بود.
انتهای پیام/