شناسهٔ خبر: 75736867 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

محمد مسجدجامعی: پکن به صورت محتاطانه و غیرعلنی اهمیت استراتژیک ایران را در محاسبات خود لحاظ می‌کند

سیاست ایرانی چین / ایران برای پکن فضای تنفسی ایجاد می‌کند / تضعیف ایران به ضرر چین است

یک دیپلمات پیشین می‌گوید: «چین با آگاهی کامل از تعارضات میان ایران و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس ـ از جمله عربستان، امارات، کویت و بحرین ـ این تنش‌ها را در سیاست‌گذاری خود با دقت در نظر می‌گیرد. در عین حال، روابط متوازن ایران با عمان و قطر نیز بخشی از معادلات منطقه‌ای چین محسوب می‌شود. در چنین شرایطی، چین می‌کوشد میان منافع متنوع خود در منطقه تعادلی ظریف برقرار کند و به «نقطه بهینه‌ای» برسد که هم روابطش با ایران حفظ شود و هم مناسبات اقتصادی‌اش با جهان عرب آسیب نبیند.»

صاحب‌خبر -

خبرآنلاین - روابط ایران و چین را نمی‌توان صرفاً در قالب تعاملات اقتصادی یا مناسبات سیاسی روزمره توصیف کرد؛ بلکه بررسی این روابط نیازمند نگاهی کلان‌تر و تاریخی‌تر است.

در چنین نگاهی، مفاهیمی چون «دولت تمدنی»، «سیاست نگاه به شرق» و «موازنه‌سازی در برابر غرب» نقشی بنیادی دارند، و بدون درک آن‌ها، فهمی دقیق و واقع‌بینانه از پیوندهای دو کشور به دست نخواهد آمد.

محمد مسجدجامعی، دیپلمات پیشین و استاد دانشگاه در دانشکده روابط بین‌الملل وزارت امور خارجه و مؤسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر (مرام) در این گفت و گوابعاد فکری و راهبردیِ روابط ایران و چین در چارچوب تحولات نوین منطقه‌ای و بین‌المللی را واکاوی کرده‌است.

مسجدجامعی در این گفت و گو، با تکیه بر تجربه دیپلماتیک و شناخت عمیق خود از ساختارهای فکری و تمدنی شرق، به تحلیل ریشه‌های تاریخی و هویتی سیاست خارجی چین، ماهیت قدرت و نظم سیاسی این کشور، و جایگاه ایران در نگاه چین می‌پردازد.

*** از نظر شما در چارچوب مفهوم «دولت تمدنی»، چگونه می‌توان تأثیر بنیان‌های تمدنی، تاریخی و اجتماعی چین را بر الگوهای رفتاری و تصمیم‌گیری سیاست خارجی این کشور تبیین کرد؟ به بیان دیگر، چه ارتباطی میان هویت تمدنی چین و شیوه تعامل آن با نظام بین‌الملل برقرار است؟

ویژگی‌های تمدنی، تاریخی و ساختاری چین نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری سیاست خارجی و نیز سیاست داخلی این کشور، دارد. چین کشوری است با پیشینه‌ای طولانی، سرزمینی پهناور و جمعیتی عظیم که بخش عمده آن را قوم هان تشکیل می‌دهد. این هویت یکپارچه در طول قرن‌ها شکل گرفته و اقوام دیگر نیز تا حد زیادی در فرهنگ غالب چینی جذب شده‌اند. چنین انسجام فرهنگی و تاریخی، نه‌تنها منافع ملی چین را تعریف می‌کند و نسبت بدان اجماع به وجود می‌آورد، بلکه به آن نوعی استحکام و مقاومت در برابر فشارهای بیرونی می‌بخشد.

چینی‌ها به دلیل تجربه تاریخی خود، در تصمیم‌گیری بسیار محتاط و محاسبه‌گر هستند. این احتیاط باعث شده سیاست خارجی‌شان بیشتر عمل‌گرایانه باشد تا احساسی و یا واکنشی. تصمیمات آن‌ها بر اساس منافع بلندمدت و واقع‌بینی گرفته می‌شود و نه بر پایه احساسات یا فشار مقطعی.

در ساختار داخلی هم نظامی متمرکز و سلسله‌مراتبی وجود دارد که از پایین‌ترین سطوح تا بالاترین مقام‌ها امتداد می‌یابد. جامعه چین به تبعیت از این نظم خو گرفته و این ویژگی، سیاست خارجی کشور را منسجم و هماهنگ و پایدار کرده است.

سیاست ایرانی چین / ایران برای پکن فضای تنفسی ایجاد می‌کند / تضعیف ایران به ضرر چین است

*** در چارچوب سیاست خارجی چین، جایگاه خاورمیانه را چگونه می‌توان تبیین کرد؟ به‌ویژه با توجه به موقعیت ژئوپلیتیکی، منابع انرژی، و تحولات سیاسی و ایدئولوژیکی و امنیتی این منطقه، چین چه نگاهی به خاورمیانه دارد و حضور خود را در آن چگونه تعریف می‌کند؟ آیا این حضور را باید صرفاً اقتصادی دانست، یا می‌توان از آن به‌عنوان بخشی از رویکرد کلان چین در بازتعریف نظم بین‌الملل یاد کرد؟

خاورمیانه از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون یکی از مناطق غیرقابل‌چشم‌پوشی در نظام بین‌الملل بوده است. این منطقه، برخلاف برخی مناطق دیگر مانند آفریقای سیاه که در مقاطعی از مرکز توجه قدرت‌ها خارج شد، همواره به دلایل مختلفی در کانون رقابت قدرت‌های جهانی قرار داشته است؛ از جمله منابع عظیم انرژی، موقعیت جغرافیایی استراتژیک، مناقشۀ تاریخی اعراب و اسرائیل، و شکل‌های گوناگون رادیکالیسم سیاسی و ایدئولوژیکی همچون ایدئولوژی بعثی و سوسیالیسم عربی و ناصریسم و جریان‌های تکفیری. در دوران جنگ سرد، خاورمیانه عملاً صحنه رقابت ابرقدرت‌ها برای کسب نفوذ بود.

چین که در یکی دو دهه اخیر به یکی از قدرت‌های بزرگ جهانی تبدیل شده، نمی‌تواند نسبت به چنین منطقه‌ای بی‌تفاوت باشد. البته نگاه چین به خاورمیانه صرفاً اقتصادی نیست؛ هرچند مسائل تجاری، مالی و همکاری در مورد ایجاد زیرساخت‌های مختلف اهمیت زیادی دارند، اما نوعی نگاه راهبردی و آینده‌نگر نیز در پسِ این تعامل وجود دارد. کشورهای خاورمیانه علاقه‌مندند از توان فنی و سرمایه‌گذاری چین برای توسعه زیرساخت‌های خود استفاده کنند، و این امر به‌ویژه پس از بحران اوکراین پررنگ‌تر شده است. در واقع چین با درک عمیق از اهمیت تاریخی، ژئوپلیتیکی و راهبردی خاورمیانه، در حال شکل‌دهی به حضوری فعال اما کاملاً حساب‌شده در این منطقه است؛ حضوری که نه صرفاً جنبه اقتصادی دارد، بلکه بخشی از رویکرد کلان و آینده‌نگر چین است، برای ایفای نقشی پایدار و متوازن در نظام بین‌المللی. این حضور در چارچوب سیاست عمل‌گرایانه و محتاطانه چین تعریف می‌شود و در پی آن است که منافع درازمدت کشور را در بستر تحولات پیچیدۀ خاورمیانه حفظ کند، بدون آنکه وارد درگیری‌ها و رقابت‌های مستقیم قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی شود.

*** جایگاه ایران در راهبرد جهانی چین را چگونه می‌توان تبیین کرد؟ به‌ویژه از منظر ژئوپلیتیکی و تمدنی، ایران چه نقشی در محاسبات کلان چین دارد و چین چگونه میان حفظ روابط دوستانه با ایران و ملاحظات گسترده‌تر خود در قبال غرب و کشورهای عربی منطقه تعادل برقرار می‌کند؟

در تحلیل روابط ایران و چین باید دو بُعد را از هم تفکیک کرد:

نخست، ایران به‌عنوان یک واقعیت تاریخی، تمدنی و دارای منابع طبیعی غنی و مستقل از حاکمیت سیاسی آن؛

دوم، ایران در ترکیب با نظام سیاسی موجود و مواضع خاص آن در عرصه بین‌المللی. از نگاه چین، ایران در چارچوب رقابت‌های جهانی و به‌ویژه در برابر فشارهای غرب، به‌خصوص ایالات متحده و مجموعه آنگلوساکسون، نقشی بازدارنده دارد و به‌نوعی برای او فضای تنفسی ایجاد می‌کند. با این حال، چین به دلیل گستره وسیع روابط خود با غرب، نمی‌خواهد حمایت از ایران به‌گونه‌ای تعبیر شود که بر منافع کلانش در سایر حوزه‌ها، اثر منفی بگذارد.

در سطح منطقه‌ای نیز خاورمیانه عربی برای چین اهمیت زیادی دارد. حجم مبادلات اقتصادی چین با کشورهای عربی، به‌ویژه اعضای شورای همکاری خلیج فارس، چندین برابر روابط تجاری با ایران است. این کشورها برنامه‌های بلندمدت‌تری برای همکاری با چین دارند و چین نیز به‌خوبی از حساسیت‌ها و تنش‌های میان آن‌ها و ایران آگاه است. بنابراین در روابط خود با ایران نهایت احتیاط را به خرج می‌دهد تا ضمن حفظ مناسبات دوستانه، منافع کوتاه‌مدت و بلندمدتش در تعامل با جهان عرب، آسیب نبیند.

در مقایسه، روابط چین و پاکستان بر پایه اعتماد متقابل و دیرینه است، در حالی که رابطه با ایران هنوز به چنین سطحی از اطمینان نرسیده و بلکه نمی‌تواند برسد. این تفاوت، بیش از آن‌که ناشی از ضعف روابط باشد، بازتاب ویژگی‌های ذاتی سیاست خارجی چین است که بر محتاط‌بودن و محاسبه‌گری تأکید دارد که البته ویژگی‌های خاص جامعه ایران را در این میان سهمی است.

به‌طور کلی، چین در سیاست خارجی کنونی خود، برخلاف دوره مائو، از مواضع خصمانه دور شده و رویکردی عمل‌گرایانه و متعادل را در پیش گرفته است؛ رویکردی که در روابطش با ایران نیز کاملاً مشهود است. چین ایران را شریک راهبردی و مهمی می‌داند، اما میزان حمایت و همکاری خود را بر پایه ملاحظات بلندمدت و منافع کلی خود تنظیم می‌کند. از این منظر، سیاست چین در قبال ایران آمیزه‌ای از احتیاط، واقع‌گرایی و نگاه بلندمدت است. ایران برای چین یک قدرت تمدنی و منطقه‌ای ارزشمند به شمار می‌رود، اما چین روابط خود را با تهران به‌گونه‌ای مدیریت می‌کند که در کنار حفظ این دوستی، تعادلش با دیگر شرکای منطقه‌ای و جهانی نیز برقرار بماند.

*** جایگاه ایران در سیاست خارجی چین، به‌ویژه پیش از بحران اوکراین، چگونه تعریف می‌شد و چه عواملی موجب برجستگی موقعیت ایران در مقایسه با دیگر بازیگران خاورمیانه برای چین است؟ همچنین، تحولات پس از جنگ اوکراین چه تأثیری بر آینده و چشم‌انداز روابط دو کشور داشته است؟

چین خود را به‌عنوان برجسته‌ترین نمونه «دولت تمدنی» می‌شناسد و بر پایه همین درک تمدنی، در پی بازتعریف ساختارهای اقتصادی، مالی، و اعتباری جهانی است؛ ساختارهایی که طی دو سه قرن اخیر عمدتاً تحت سلطه تفکر و منافع غربی، به‌ویژه نظام آنگلوساکسونی و برآمدن نهادهایی مانند بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول، شکل گرفته‌اند. این بازتعریف آرام و بی‌سروصدا، نوعی چالش نرم در برابر نظم موجود جهانی به شمار می‌آید.

در این چارچوب، چین روابط خود را با کشورهای مختلف ـ از طالبان و میانمار گرفته تا ونزوئلا و نیکاراگوئه ـ بر پایه اصل «برد ـ برد» تنظیم می‌کند، بی‌آنکه ملاحظات دیپلماسی غربی نظیر حقوق بشر یا شروط اقتصادی و مالی را در نظر گیرد. ایران نیز در همین چارچوب جای می‌گیرد؛ کشوری با پیشینه تمدنی و مواضع سیاسی خاص که به دلیل استقلال فکری و ایستادگی‌اش در برابر نظام آنگلوساکسونی، برای چین اهمیتی ویژه دارد.

در مقایسه با دیگر بازیگران خاورمیانه، که نقش محدودی در این سطح از رقابت تمدنی و نظم جهانی دارند، ایران از منظر چین یک بازیگر کلیدی است. در واقع، ایران در نگاه چین صرفاً یک شریک منطقه‌ای نیست، بلکه بخشی از معادله جهانی در برابر فشارهای غرب به شمار می‌آید. از این رو، تضعیف یا شکست ایران در شرایط کنونی، بیش از هر کشور دیگری در منطقه، به زیان چین خواهد بود؛ زیرا ایران در سطح رقابت‌های تمدنی و جهانی، به‌منزله عاملی بازدارنده در برابر برتری‌طلبی غرب عمل می‌کند.

تحلیل آینده روابط ایران و چین نیز نیازمند درکی عمیق از ویژگی‌های ذهنی، تمدنی و شیوه تصمیم‌سازی در سیاست خارجی چین است؛ در همین چارچوب، چین تمایل دارد تا حدی که موجب حساسیت یا واکنش منفی غرب و شرکای منطقه‌ای‌اش نشود، به تقویت تاب‌آوری ایران کمک کند؛ به‌ویژه در حوزه‌هایی مانند همکاری‌های فنی و دفاعی که برای تداوم ثبات و بازدارندگی ایران اهمیت دارند. از نگاه چین، شکست یا تضعیف ایران در رقابت‌های کلان جهانی، می‌تواند پیامدهای منفی‌ای برای جایگاه و امنیت راهبردی چین داشته باشد، زیرا ایران در سطح ژئوپلیتیکی بخشی از موازنه قدرت در برابر غرب به شمار می‌رود. با این حال، این حمایت محدود و حساب‌شده است. چین با درک واقعیت‌های پیچیدۀ خاورمیانه و روابط متقابل قدرت‌های منطقه، سیاست خود را به‌گونه‌ای تنظیم می‌کند که ضمن حفظ پیوند با ایران، روابطش با کشورهای عربی، ترکیه و سایر بازیگران منطقه نیز دچار تنش نشود.

در مجموع، آینده روابط دو کشور به استمرار همین رویکرد متعادل و عمل‌گرایانه بستگی دارد. چین تلاش خواهد کرد ضمن تقویت نقش ایران به‌عنوان قدرتی منطقه‌ای و مستقل، از هرگونه اقدامی که موجب بی‌ثباتی در مناسباتش با دیگر قدرت‌ها یا برهم‌خوردن موازنه منطقه‌ای شود، پرهیز کند.

*** سیاست «نگاه به شرق» و گفتمان ضدغربی در جمهوری اسلامی ایران تا چه اندازه در شکل‌دهی به گرایش تهران نسبت به چین مؤثر بوده است؟ از سوی دیگر، چرا این سیاست، با وجود ظرفیت‌های ظاهراً مشابه هند، موجب گسترش روابط ایران با دهلی‌نو نشده و همکاری‌های دو کشور در سطحی راهبردی تداوم نیافته است؟

سیاست «نگاه به شرق» در ایران پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ به‌عنوان واکنشی راهبردی در برابر انزوای تحمیلی غرب شکل گرفت. این سیاست در بستر گفتمان ضدغربی‌ای رشد کرد که ریشه در تجربه‌های تاریخی ایران دارد. چنین زمینه‌ای موجب شد تا ایران در جست‌وجوی شریکانی غیرغربی برای جبران محدودیت‌های سیاسی و اقتصادی خود باشد. در این میان، چین به‌عنوان قدرتی نوظهور غیرغربی و بدون سابقۀ استعماری در منطقه و برخوردار از ظرفیت عظیم اقتصادی و فناورانه، گزینه‌ای مناسب و تا حدی طبیعی برای جایگزینی وابستگی به غرب تلقی شد.

البته هند ـ با وجود جایگاه ژئوپلیتیکی مهم و عضویت در گروه بریکس و جمعیت گسترده ـ نتوانست برای ایران همان نقشی را ایفا کند که چین دارد. دلایل این امر متعدد است:

نخست، مسئلۀ کشمیر است که از حساس‌ترین خطوط قرمز هند به‌شمار می‌آید؛ هرگونه موضع‌گیری ایران، ممکن است واکنش تند دهلی‌نو را برانگیزد.

دوم تفاوت ساختاری در سازوکار تصمیم‌گیری دو کشور است. چین با نظامی تک‌حزبی و متمرکز اداره می‌شود که اجرای تعهدات را در سطح ملی تضمین می‌کند، در حالی که هند با ساختار فدرالی، بوروکراسی گسترده و نفوذ ایالت‌ها روبه‌روست و همین امر باعث می‌شود تصمیمات کلان در سطح محلی به‌سختی اجرا شود.

سوم، توانمندی صنعتی و زیرساختی چین به‌مراتب بالاتر است. چین تجربه و ظرفیت گسترده‌ای در انجام پروژه‌های بزرگ‌مقیاس دارد نظیر راه‌آهن، بندر و انرژی، در حالی که هند در این حوزه‌ها عقب‌تر است و همکاری‌هایی مانند پروژه بندر چابهار با تأخیر و کیفیت پایین پیش رفته است.

چهارم، در بُعد عملیاتی، تجربه‌هایی مانند پروژه بندر چابهار نشان داد که هند در عمل به تعهدات مالی و فنی خود چندان پایبند نیست و ایران ناچار شد بخش‌هایی از همکاری را به چین واگذار کند.

در نهایت، هند سیاستی موسوم به «چندجانبه‌گرایی استراتژیک» را دنبال می‌کند که هدف آن کسب محبوبیت و مشروعیت در غرب، به‌ویژه در ایالات متحده، از طریق هم‌سویی در مسائل امنیتی (مانند ائتلاف کواد) و تقویت روایت خود به‌عنوان قربانی «تروریسم اسلامی» است. این رویکرد، به‌طور طبیعی ظرفیت همکاری عمیق با ایران را محدود می‌سازد. بنابراین، با وجود پتانسیل ظاهری، هند نمی‌تواند برای ایران به شریکی استراتژیک و پایدار تبدیل شود؛ در حالی که چین، به دلیل ساختار سیاسی متمرکز، توان اقتصادی و رویکرد غیرایدئولوژیک در روابط خارجی، برای ایران شریک قابل‌اعتمادتری در مسیر سیاست «نگاه به شرق» به شمار می‌آید.

*** روسیه چه نقشی در مناسبات ایران و چین ایفا می‌کند؟ آیا نوع روابط ایران با روسیه می‌تواند در تنظیم سیاست چین نسبت به ایران تأثیرگذار باشد، یا چین رویکردی مستقل در این زمینه دارد؟

روابط چین و روسیه با ایران در سطحی کاملا متفاوت قرار دارد. این دو قدرت از سال ۱۹۹۶ در چارچوب «شراکت راهبردی جامع» همکاری می‌کنند و روابطشان بر پایه نوعی مکمل بودن است. این مکمل‌بودن در حوزه‌های انرژی، نظامی و دیپلماتیک به‌ویژه در هماهنگی دو کشور در سازمان ملل برای مقابله با تحریم‌های یک‌جانبه به‌روشنی دیده می‌شود.

با این حال، این همکاری‌ها تأثیری مستقیم بر سیاست چین در قبال ایران ندارد. سیاست چین نسبت به تهران تابع روابط ایران و روسیه نیست و چین، بر اساس منافع و محاسبات مستقل خود، نوع تعاملش با ایران را تعیین می‌کند. البته میان سه کشور در مخالفت با هژمونی آمریکا و نظم آنگلوساکسونی شباهت‌هایی وجود دارد، که بحث دیگری است. چین سیاست خود نسبت به ایران را نه از مسیر روسیه، بلکه بر مبنای ملاحظات تمدنی، ژئوپلیتیکی و منافع بلندمدت خود تنظیم می‌کند.

*** در چارچوب سیاست خارجی چین، روابط این کشور با سایر بازیگران خاورمیانه ـ از جمله عربستان سعودی، امارات متحده عربی، ترکیه و اسرائیل ـ چگونه می‌تواند بر جایگاه ایران در محاسبات چین تأثیر بگذارد؟ چین چگونه تلاش می‌کند میان منافع گسترده خود در جهان عرب و نیاز به حفظ روابط راهبردی با ایران تعادل برقرار کند؟

جایگاه ایران در سیاست خارجی چین را باید در چارچوب روابط گسترده و متنوع چین با دیگر بازیگران خاورمیانه دید. کشورهای عربی، به‌ویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی، از منظر اقتصادی و تجاری اهمیت ویژه‌ای برای چین دارند. عربستان به‌عنوان بزرگ‌ترین صادرکننده نفت و امارات به‌عنوان یکی از مراکز مهم مالی و ترانزیتی جهان، نقشی اساسی در تأمین انرژی و تسهیل مبادلات چین ایفا می‌کنند. این موقعیت اقتصادی سبب شده روابط چین با جهان عرب از نظر حجم و گستره همکاری‌ها بسیار گسترده‌تر از روابط آن با ایران باشد.

با این حال، در سطح رقابت تمدنی و تقابل نرم با نظام آنگلوساکسونی، ایران جایگاهی متفاوت دارد. از نگاه چین، ایران نه‌فقط یک شریک اقتصادی، بلکه بازیگری تمدنی و سیاسی است که به دلیل استقلال و مواضع ضدغربی خود، به‌طور طبیعی در جبهه‌ای نزدیک به چین قرار می‌گیرد. در همین چارچوب، چین در عین همکاری گسترده با عربستان و امارات، به‌صورت محتاطانه و غیرعلنی اهمیت استراتژیک ایران را در محاسبات خود لحاظ می‌کند؛ زیرا حضور و ثبات ایران در این سطح از رقابت جهانی، بیش از هر کشور منطقه‌ای دیگری، به نفع اهداف بلندمدت چین است و تضعیف ایران، بی‌تردید به ضرر چین خواهد بود.

چین با آگاهی کامل از تعارضات میان ایران و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس ـ از جمله عربستان، امارات، کویت و بحرین ـ این تنش‌ها را در سیاست‌گذاری خود با دقت در نظر می‌گیرد. در عین حال، روابط متوازن ایران با عمان و قطر نیز بخشی از معادلات منطقه‌ای چین محسوب می‌شود. در چنین شرایطی، چین می‌کوشد میان منافع متنوع خود در منطقه تعادلی ظریف برقرار کند و به «نقطه بهینه‌ای» برسد که هم روابطش با ایران حفظ شود و هم مناسبات اقتصادی‌اش با جهان عرب آسیب نبیند.

این رفتار دقیق و متعادل، بازتابی از روحیه محافظه‌کارانه و عمل‌گرایانه سیاست خارجی چین است. چین به‌خوبی می‌داند که در فضای متلاطم خاورمیانه، تطبیق‌پذیری کلید موفقیت است؛ از همین رو سیاست خود را در قبال ایران و دیگر کشورهای منطقه به‌طور مداوم بر اساس تحولات جدید بازتنظیم می‌کند. به همین دلیل، هرچند روابط چین با ایران از نظر عمق و پایداری به سطح رابطه استراتژیک آن با پاکستان نمی‌رسد، اما جایگاه تمدنی و سیاسی ایران در نگاه چین همچنان برجسته است و نقش مهمی در چارچوب رقابت‌های جهانی و نظم در حال شکل‌گیری آینده ایفا می‌کند.

چنانکه گفتیم چین این واقعیت را درک می‌کند که شکست ایران می‌تواند پیامدهای منفی مستقیمی برای او داشته باشد و می‌تواند فشارها و محدودیت‌های شدیدی را از سوی غرب بر چین تحمیل کند.  

با توجه به ویژگی‌های خاص سیاست خارجی و ساختار تصمیم‌گیری در چین، چه عواملی بر کیفیت روابط دوجانبه ایران و چین تأثیرگذارند و چه پیشنهادهایی می‌توان برای بهبود این روابط ارائه داد؟

از منظر چین، رابطه با ایران همواره ترکیبی از مصلحت‌گرایی و احتیاط بوده است؛ در حالی که از دید ایران، همکاری با چین پاسخی به نیاز راهبردی در دوران انزوای سیاسی و تحریم‌های غرب به شمار می‌رود. با این حال، آنچه این رابطه را در سطح عملیاتی با چالش روبه‌رو می‌کند، نه اختلافات سیاسی، بلکه ضعف در شناخت متقابل، به‌ویژه درک ویژگی‌های فرهنگی، اجتماعی و ذهنی یکدیگر است.

چین به‌خوبی آگاه است که جامعه ایران، با وجود گفتمان رسمی ضدغربی، در سطوح میانی و تصمیم‌ساز، گرایش فرهنگی شدیدی به غرب دارد. این گرایش موجب شکل‌گیری نوعی ادراک منفی نسبت به فناوری، صنعت و حتی محصولات چینی شده است. در ذهن بسیاری از ایرانیان، «کالای چینی» هنوز مترادف با کیفیت پایین است؛ تصوری که با واقعیت‌های امروز چین، که در بسیاری از حوزه‌ها به سطح رقابت جهانی رسیده، فاصله زیادی دارد. این ذهنیت، از نگاه چین، مانعی فرهنگی و روانی در مسیر تعمیق روابط دو کشور است.

تجربه چین از تعامل با ایران، به‌ویژه پس از مذاکرات برجام، نیز این برداشت را تقویت کرده است. چین احساس می‌کند در مقاطعی از سوی ایران مورد بی‌توجهی یا حتی بی‌احترامی قرار گرفته است، و همین امر باعث شده که چینی‌ها معتقد شوند رابطه با ایران نه به‌عنوان شراکتی از سر اولویت استراتژیک، بلکه بیشتر به‌عنوان گزینه‌ای از سر ناچاری شکل بگیرد. این در حالی است که روابط چین با کشورهایی مانند پاکستان همراه با نوعی اعتماد متقابل تاریخی و مردمی است.

برای بهبود روابط ایران و چین، مهم‌ترین گام ایجاد شناخت عمیق‌تر از ساختارهای ذهنی و تمدنی چین است. سیاست‌گذاران ایرانی اغلب چین را صرفاً از زاویه آمارهای اقتصادی و ظرفیت‌های تجاری می‌بینند، در حالی که تصمیم‌گیری در این کشور به‌شدت متأثر از لایه‌های تمدنی، فرهنگی و تاریخی است. درک الگوهای فکری نخبگان چینی، شیوه تصمیم‌سازی، نگرش آن‌ها نسبت به نظم جهانی و برداشتشان از مفهوم توازن، می‌تواند روابط دو کشور را از سطح تعاملات مقطعی به سطحی پایدار و راهبردی ارتقا دهد.

در نهایت، اگر ایران بتواند رویکردی واقع‌گرایانه و مبتنی بر شناخت فرهنگی در تعامل با چین اتخاذ کند، زمینه برای اعتمادسازی، رفع سوءبرداشت‌ها و گسترش همکاری در حوزه‌های اقتصادی، فناورانه و سیاسی فراهم خواهد شد؛ امری که برای هر دو کشور در شرایط جدید بین‌المللی، ضرورتی راهبردی دارد.

۴۲/۴۲

سیاست ایرانی چین / ایران برای پکن فضای تنفسی ایجاد می‌کند / تضعیف ایران به ضرر چین است