همشهری آنلاین - سیدهکلثوم موسوی: این گزارش،داستان مردیست که ایمان را نه فقط در نماز و نیایش،که در کمک بیچشمداشت به خلق خدا معنا کرده است. گاهی،آدمهایی هستند که حضورشان بیصدا اما اثرگذار است؛ نه روی تابلوها نامی از آنهاست و نه در رسانههای تصویری، اما رد لبخندشان روی لبان مردمیست که در روزهای سخت، سایهای از مهربانی را تجربه کردهاند. حاج علی باقری یکی از همان آدمهاست.
صندوقی برای باز کردن گرههای زندگی
پشت میز چوبیاش،در میان رفتوآمدهای روزانه،حاج علی باقری از گذشته نقل میکند در حالی که نگاهش به دوردستها خیره میشود: «در بازار،یک صندوق قرضالحسنه داریم که مردم برای موارد مختلف از آن وام میگیرند؛ از تهیه جهیزیه گرفته تا ودیه مسکن یا درمان بیماری. برای ضمانت،سختگیری نمیکنیم. بسیاری از بازاریان،سرمایهای در اختیار صندوق گذاشتهاند و دیگر پیگیری نکردهاند. برخی از وامگیرندگان بهدلیل مشکلاتی مثل اعتیاد،نتوانستهاند مبلغ را بازگردانند،اما ما در پی بازگشت پول نیستیم؛ رضای خدا را میخواهیم.»
جهیزیههایی که با مهر فرستاده شد
لبخند آرامی بر لبش مینشیند وقتی از نوعروسهایی سخن میگوید که زندگی را با قابلمه و یخچال اهدایی آنها آغاز کردهاند.میگوید: «هرگاه احساس کنیم کسی واقعاًنیازمند است،بیدرنگ کمک میکنیم،بدون اینکه نامی از ما برده شود.بارها پیش آمده که جهیزیهای کامل برای خانوادهای ارسال کردهایم،بیآنکه حتی بدانند از طرف چه کسی بوده است. همین گمنامی،آرامشبخشتر است.»
رد نیکی در نگاه معتمدین بازار
وقتی نام حاج علی باقری به میان میآید،مکثی بر چهره معتمدین بازار مینشیند؛ مکثی از جنس احترام.
حاج حسین زرینکیا، تاجر و معتمد خوشنام که بیش از شصت سال با حاج علی رفاقت دارد، میگوید: «افراد زیادی را دیدهام که کار خیر انجام میدادند،اما حاج علی متفاوت است. اگر هزار نفر وسط بازار ایستاده باشند و یکی از آنها بیسروصدا کمک کند،آن یک نفر بدون شک حاج علی است. هیچگاه نخواسته نامش مطرح شود یا در مرکز توجه باشد،اما همیشه رد مهر او در پایان کارها پیداست.»

غلامرضا صفرنژاد، بازاری قدیمی و رئیس صنف بلورفروشان، از دوستان دیرین باقری،تأکید میکند: «در رفتارش صداقتی هست که انسان را جذب میکند. نه دنبال نام بود،نه نفع شخصی. کمک میکرد و بیصدا میگذشت.مثل نسیمی که از کوچهای میگذرد،اما خنکای آن در دلها میماند.»

او ادامه میدهد: «در همین بازار،چند خانواده بودند که زندگیشان از هم پاشیده بود. هیچکس حاضر نبود ضامنشان شوداما حاج علی،بدون حرف،مبلغ موردنیاز را تأمین کرد و گفت:اگر بازگرداندند که خوب،اگر نه هم نوش جانشان.»