شناسهٔ خبر: 75713561 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

هوشنگ نهاوندی، وفاداری به شاه، با نسخه باند امریکایی‌ها

چپ‌گرایی که به فراماسونری پیوست و امریکوفیل شد!

با اوج‌گیری انقلاب اسلامی، کارگزاران حکومت پهلوی دوم در بلاتکلیفی به سر می‌بردند و هر یک برای او نسخه‌های بعید می‌پیچیدند. این امر، بیشتر اعصاب حکومت را به هم می‌ریخت و آن را در وضعیتی معلق قرار می‌داد. هوشنگ نهاوندی نیز در زمره این عده از رجال بود. نهایتاً در دوران صدارت غلامرضا ازهاری، شتر بدبینی در برابر منزل وی نیز فرود آمد و اعلام شد: «نهاوندی به جرم سوء استفاده مالی و اختلاس دستگیر شده است!»

صاحب‌خبر -
جوان آنلاین: در روز‌هایی که بر ما گذشت، رسانه‌ها از مرگ هوشنگ نهاوندی از کارگزاران حکومت پهلوی دوم خبر دادند. نوشتار پی آمده، نه درصدد ارائه بیوگرافی نامبرده که در پی اشاراتی است که راه طی شده سیاسی او را بازمی‌نمایاند. چهره‌ای که بر حسب پاره‌ای از منقولات، از چپ‌گرایی در دوران تحصیل در پاریس آغازید و به منتهاالیه راست نقب زد! هم او که حتی در میان کارگزاران حکومت شاه، به جاه‌طلبی و مقام‌خواهی شهرت داشت و بازخوانی حالات او و همگنانش، کمکی به ترسیم چهره کلان حکومت پهلوی است. 
 ساواک: نهاوندی خود را کاملاً در اختیار باند امریکایی‌ها قرار داده است!
دکتر هوشنگ نهاوندی اگرچه پس از بازگشت به ایران و در پی اتمام تحصیلات خویش در پاریس، مشاغلی خُرد را عهده‌دار شد، اما اوج مسندنشینی سیاسی وی در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ بود. در آغاز سخن و بیش از هرچیز، بهتر است تا نتیجه تحقیقات ساواک در باره نهاوندی را در سند این نهاد امنیتی در مورخه ۲۰ شهریور ۱۳۴۵ بخوانیم و بدانیم: «مقدمه دوستی بین نهاوندی و باند به‌اصطلاح طرفداران سیاست امریکا، از دو سال قبل شروع شده […]و کورس آموزگار که در دفتر فنی سازمان برنامه خدمت می‌کرد، بنا به پیشنهاد دکتر نهاوندی به‌عنوان معاون کل وزارت آبادانی و مسکن منصوب گردید و حتی پس از این انتصاب، این عده مرتباً هر هفته روز‌های تعطیل و حتی ایام تعطیلات نوروز را با یکدیگر می‌گذرانند […]از قریب دو سال و نیم قبل به این‌طرف، دکتر نهاوندی خود را کاملاً در اختیار باند امریکایی‌ها قرار داده است. درباره فعالیت دکتر جمشید آموزگار [..]گفته می‌شود، دکتر گودرزی [..]برای انجام مذاکرات بسیار محرمانه با مقامات امریکایی به امریکا مسافرت نموده و مسلماً پس از بازگشت شاهنشاه، دکتر جمشید آموزگار به نخست‌وزیری منصوب خواهد شد. در حال حاضر تشکیل جلسات هفتگی این سه نفر آقایان وزیران، واقعیت دارد و [..]می‌گویند دکتر هدایتی وزیر آموزش‌وپرورش نیز اخیراً برای نزدیکی به باند امریکایی‌ها و بنا به توصیه دکتر آموزگار، آقای نخعی را به معاونت وزارت آموزش‌وپرورش منصوب کرده است. [..]هوشنگ عامری از باند امریکایی است و قبلاً از دوستان خیلی نزدیک مهندس انصاری بوده و او نیز به عضویت باند دکتر آموزگار درآمده است. ضمناً به‌طوری‌که از یکی از رفیقه ها‌ی مهندس روحانی وزیر آب و برق کسب اطلاع شده، مدت ۲۰ سال است دکتر آموزگار، دکتر عالیخانی، مهندس روحانی و دکتر نهاوندی، جلسات بزم ماهانه با هم دارند [..]در این جلسات [..]رفیقه مهندس روحانی می‌گفت، توافقی که این عده با هم کرده‌اند این است که بعد از سقوط دولت فعلی، موجبات نخست‌وزیری دکتر آموزگار را فراهم سازند و به‌این علت آموزگار را کاندیدای نخست‌وزیری خود کرده‌اند و عقیده دارند […]امریکایی‌ها هم به آموزگار نظر کاملاً مساعدی دارند....» 
جالب است که ساواک در چند روز بعد، یعنی در ۲۹ شهریور ۱۳۴۵، از نقش نهاوندی در فعل و انفعالات داخلی باند امریکایی‌ها، اخبار ذیل را داده است: «اخیراً بین آقای دکتر نهاوندی وزیر آبادانی و مسکن و کورس آموزگار معاون کل آن وزارتخانه، اختلاف شدیدی بروز کرده [..]و جریان آن هم از این قرار است که می‌گویند، کورس آموزگار در چندین مقاطعه کاری شریک و سهیم است و بابت هر کاری که به آنها واگذار می‌کند، سهمی به نام او کنار گذارده می‌شود [..]در یک ملاقات کوتاه که بین این دو صورت گرفته، دکتر نهاوندی شدیداً به او اعتراض کرده می‌گوید تو آبروی مرا برده‌ای و بهتر این است که استعفا بدهی و کاری نکنی که به‌خاطر تو بین من و برادرت (مقصود دکتر جمشید آموزگار) نیز اختلاف ایجاد گردد ولی کورس آموزگار از دادن استعفا خودداری می‌نماید و در هر حال، کار به مشاجره می‌کشد....» 
 در رأس گروه موسوم به اندیشمندان که به درِ ناخشنودی شاه خورد!
از جمله مشاغل به ظاهر پژوهشی هوشنگ نهاوندی، مشارکت در ایجاد گروه موسوم به اندیشمندان ایران و اداره آن بود. پهلوی دوم در خلأ وجود احزاب یا مشاوره‌های مفید، در آغاز دستور ایجاد چنین مجمعی را صادر کرد، اما بعد‌ها پس از مشاهده گزارشات این تیم به آنان بی‌اعتماد و بی‌اعتنا شد! سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این خصوص آورده است:
«هوشنگ نهاوندی که خودش نقش مؤثری در تشکیل گروه موسوم به اندیشمندان داشته، شکل‌گیری آن را در کتاب محمدرضا پهلوی آخرین شاهنشاه، چنین روایت کرده است: بعد از افزایش قیمت نفت در سال ۱۳۵۳ و اختلافاتی که شاه در خصوص قیمت نفت با غرب پیدا کرد، به اندیشمندان و استادان دانشگاه پیام فرستاد به همه افرادی که چیزی دارند، بگویید جمع شوند و به بحث و اظهارنظر در خصوص مسائل کشور بپردازند. این اقدام از ناامیدی شاه به احزاب موجود و تصمیم او برای برقراری ارتباط مستقیم اندیشمندان با وی ناشی می‌شد... نهاوندی رئیس گروه اندیشمندان ایران، روزی یکی از گزارش‌های این گروه را نزد محمدرضاشاه برد. در این گزارش عنوان شده بود: فساد اقتصادی، افزایش هزینه زندگی و تورم و اقدامات نادرست مدیران دولتی، سبب ناراحتی مردم شده است. او پس از ارائه این گزارش به شوخی به شاه گفت اگر این گزارش هر جایی دیگر غیر از ایران تهیه می‌شد یا نخست‌وزیر باید استعفا می‌کرد یا رئیس ستادی که این گزارش را تهیه کرده بود! به گفته نهاوندی، بعد از دستور شاه، گروهی از استادان دانشگاه، بازرگانان، صاحبان صنایع، وکلای دادگستری و برخی از قضات بلندپایه گردهم آمدند و گروه بررسی مسائل ایران یا همان گروه اندیشمندان را پایه‌گذاری کردند. گروه اندیشمندان بعد از فرمان شاه، شروع به مطالعه درباره وضعیت کشور کرد. یکی از گزارش‌های این گروه، در خصوص عملکرد دولت وقت و هویدا بود. برای همین وقتی شاه این موضوع را با هویدا در میان گذاشت، او به شاه - که در آن موقع در تعطیلات بود- گفت توجهی به این مسائل نکنید، این روشنفکران بهانه بهتری برای خراب کردن تعطیلات شما ندارند!... همچنین در ادامه فعالیت این گروه، گزارشی در خصوص نارضایتی جوانان از عملکرد حکومت در دهه ۱۳۵۰ تهیه شده بود که پایه و اساس آن اعترافات افراد دستگیرشده توسط ساواک بود. هرچند این گروه ابتدا تلاش کرد تا مشکلات نظام حکومتی را به شاه یادآوری کند، اما گویا انتقادات مطرح شده به مذاق شاه خوش نیامد و همین موضوع عاملی شد تا در سال‌های آتی دیگر شاه به آنها چندان اعتماد نکند و در عمل گزارش‌هایشان بی‌تأثیر بماند. برای مثال شاه در سال ۱۳۵۴ که اعضای این گروه نزد او رفته بودند به آنها گفت گزارشاتی که از شما می‌بینیم و انتظار آنها را هم داریم، بیشتر شامل تذکر نواقص و معایب است. اولاً: هیچ جامعه‌ای بدون عیب نیست و شاید تا موقعی که غریزه و احساسات انسان در آن دخالت داشته باشد، نمی‌تواند غیر از این باشد. چون احساسات مختلف است و غریزه‌ها هم مختلف است و اصولاً انسان جایزالخطاست. پس بی‌عیب و بی‌نقص بودن، فکری خیالی است که فقط در کتاب‌ها می‌شود خواند، ولی ما باید ادعا و توقع این را داشته باشیم که از هر جامعه دیگری کمتر نقص داشته باشیم و فکر نمی‌کنم این اشکالی داشته باشد....» 
هویدا: نهاوندی جاه‌طلب است و احساس مسئولیت ندارد!
داوری دیگر اجزای حکومت شاه درباره هوشنگ نهاوندی نیز جالب توجه می‌نماید. نمونه آن روایت‌های پرویز راجی از امیرعباس هویداست که او را بس جاه‌طلب و در حال تلاش برای ارضای این حس نفسانی خویش قلمداد کرده است:
«هویدا ضمن صحبت، اعتقاد خود را نسبت به اینکه انتخابات مجلس در بهار آینده سرنوشت‌ساز خواهد بود، بیان داشت و چند بار دیگر نیز این نکته را تصریح کرد در مملکت هیچ‌گونه کنترل مرکزی وجود ندارد. او سپس با اشاره به مسئله هوشنگ نهاوندی رئیس دفتر شهبانو، گروه روشنفکران تحصیلکرده فرانسه - که اطراف شهبانو را احاطه کرده‌اند - آنها را افرادی بدون احساس مسئولیت و فوق‌العاده جاه‌طلب خواند که با پناه گرفتن زیر چتر حمایت شهبانو به سوی دیگران سنگ‌اندازی می‌کنند. بعد هم ادامه داد نهاوندی ممکن است به‌زودی ریاست دفتر مخصوص شهبانو را رها کند و ریاست بانک مرکزی را به عهده بگیرد که البته در این مقام، او خواهد توانست جاه‌طلبی‌های سیاسی خود را- فارغ از قید و بند‌های درباری – به مراتب بیشتر از گذشته ارضاء کند. به گفته هویدا، مخالفان هوشنگ نهاوندی عکسی را تکثیر کرده‌اند که در آن نهاوندی موقع تحصیلش در فرانسه، مشغول سوزاندن پرچم ایران است! ولی البته او ادعا کرده که این عکس مونتاژ شده و واقعیت ندارد....» 
 عَلَم: شاه به من دستور داده با همکاری ساواک، درباره وضعیت این «مرد بیچاره» تحقیق کنم!
اسدالله علم در یادداشت‌های خویش از نهاوندی و گروهش به عنوان رقیبی برای دولت هویدا نام می‌برد که دائماً از سوی او و ساواک مورد پی جویی و کنترل قرار می‌گیرند! وی در روزنگاشت ۸ اسفند ۱۳۵۳، از دستور شاه برای تحقیق پیرامون این «مرد بیچاره» خبر داده است! با این همه علم در این نوشتار، از اینکه در ساواک سرنخ فعالیت‌های مربوط به نهاوندی در دست کیست، اظهار بی‌اطلاعی کرده است:
«هوشنگ نهاوندی رئیس دانشگاه تهران، با نگرانی از وضعیت خودش، سراسیمه به دیدنم آمد. نمی‌توانستم از احساس دلسوزی نسبت به او خودداری کنم. او با ازخودگذشتگی خدمت کرده است، اما با تمهیدات بی‌پایان از سوی نخست‌وزیر و همدستانش در ساواک روبه‌روست. آنها می‌ترسند گروه اندیشمندان و روشنفکران نهاوندی، روزی رقیبی برای نخست‌وزیر محسوب شوند. نخست‌وزیر متقاعد شده که نهاوندی باید برود، اما طبق معمول، مزورتر از آن است که علناً عقیده‌اش را بگوید. همین سه‌شنبه پیش که او را در فرودگاه دیدیم، اظهار داشت شاه هر تصمیمی که راجع به نهاوندی بگیرد، او از رفتنش متأسف خواهد شد. در این ضمن شاه به من دستور داده با همکاری ساواک درباره وضعیت مرد بیچاره تحقیق کنم. من جرئت نکردم اشاره کنم که قبل از اینکه سراغ نهاوندی برویم، باید اول بفهمیم که در ساواک سرنخ به دست کیست؟...» 
 نهاوندی در زندان شاه به جرم اختلاس!
با اوج‌گیری انقلاب اسلامی، کارگزاران حکومت پهلوی دوم در بلاتکلیفی به سر می‌بردند و هر یک برای او نسخه‌های بعید می‌پیچیدند. این امر، بیشتر اعصاب حکومت را به هم می‌ریخت و آن را در وضعیتی معلق قرار می‌داد. هوشنگ نهاوندی نیز در زمره این عده از رجال بود. نهایتاً در دوران صدارت غلامرضا ازهاری، شتر بدبینی در برابر منزل وی نیز فرود آمد و اعلام شد: «نهاوندی به جرم سوء استفاده مالی و اختلاس دستگیر شده است!» زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره خاطرنشان کرده است:
«در آغازین سالیان دهه ۵۰، نهاوندی یکی از اعضای حلقه فرح بود. گفته شده است نامبرده پیش از آن چندتن از اعضای گروه وابسته به خود را وارد دفتر فرح پهلوی کرده که این عمل با انتقادات گسترده‌ای مواجه شده بود. ظاهراً این کار، با اهداف سیاسی همراه و هدف آن نفوذ سیاسی بود. البته دراین‌باره دیدگاه متفاوتی نیز وجود دارد که معتقد است نهاوندی با هدف کنترل فرح، به او و دفترش نزدیک شده بود. احمدعلی مسعود انصاری در این باره می‌گوید اساساً آدم‌های قدیمی دربار مثل آتابای و جعفر بهبهانیان و حتی دکتر ایادی - که عموماً تربیت قدیمی و سنتی داشتند- با برخی از نگرانی‌ها و رفتار‌هایی که حاصل و متأثر از شیوه رفتار فرح و دوستانش بود، سر سازگاری نداشتند. این گروه از مقامات دربار، بیشتر با عَلم و روش وی در اداره دربار موافق بودند تا شیوه عمل دفتر مخصوص شهبانو که تقریباً مستقل عمل می‌کرد و افرادی مثل دکتر نهاوندی و دکتر سیدحسین نصر و بهادری آن را اداره می‌کردند... نهاوندی تلاش زیادی کرد تا در حزب رستاخیز جایگاه مناسبی برای خود کسب کند، اما موفق نشد. او با کناره‌گیری از رستاخیز - که هم‌زمان با انحلال آن نیز بود- اعلام کرد حزب مستقلی تأسیس خواهد نمود و گویا اواسط شهریور ۱۳۵۷، موجودیت حزب جدیدی را نیز اعلام کرده و شعار‌هایی هم به نفع نظام شاهنشاهی پیشه ساخت. منابع موجود، حزب جدیدالتأسیس نهاوندی را حزب جنبش ملی ایران نامیده‌اند، اما این حزب نتوانست کاری از پیش ببرد و کسی را جذب کند. نهاوندی با اوج گرفتن انقلاب اسلامی، با ارائه برخی دیدگاه‌ها، درصدد نجات حکومت از بحران برآمد. او معتقد بود احساس انزجار نسبت به رژیم فعلی، افزایش یافته و ممکن است بدتر از اینها هم بشود. او از کرد‌ها به عنوان یکی از قوی‌ترین نیرو‌های نظامی در کشور یاد کرد و گفت نیرو‌های مسلح کشور در حال ازهم‌پاشیدگی است! پیش‌بینی نهاوندی بر این بود که یک کودتا توسط بعضی از تیمسار‌های ارتشی و با پشتیبانی کردها، شش تا هشت هفته دیگر به وقوع خواهد پیوست. او حتی بر این باور بود که اگر این کودتا موفق نشود، ایران به سوی آشفتگی بیشتر پیش رفته و سرانجام کمونیست‌ها حاکم خواهند شد. با توجه به این دیدگاه، نهاوندی معتقد بود به منظور جلب رضایت مردم باید تغییرات کلی آن هم به صورت انقلابی در کشور انجام بگیرد و با فساد مبارزه و فاسدان سریعاً مجازات شوند. نهاوندی نسبت به دولت‌های قبلی نیز انتقادات زیادی می‌کرد و جزو جناح تندرو دولت بود. نهاوندی مدتی در دولت ازهاری به جرم اختلاس و فساد مالی گرفتار زندان شد، اما بعد از مدتی آزاد گشت و سریعاً کشور را به سوی پاریس ترک کرد....» 
 اعلیحضرت به افراد نافرمان شغل نمی‌داد این را همه می‌دانستند!
و سرانجام اغلب همکاران شاه، پس از فرار به خارج و برچیده شدن بساط حکومت وی به افشاگری در باره خصال و ویژگی‌هایش پرداختند. هوشنگ نهاوندی نیز به رغم انتشار آثاری در فضایل و مناقب پهلوی دوم، در گفت‌وشنود با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، اذعان کرد شاه تاب فرمان نابرداری را نداشت و اگر کسی چنین می‌کرد باید برای همیشه قید پست و مقام در حکومت وی را می‌زد!... در این صورت باید از او پرسید که خود با وجود چنین قانونی بدیهی، چگونه نزدیک به ربع قرن در حکومت گذشته صاحب پست‌های گوناگون بوده است؟
«اعلیحضرت به هیچ‌وجه دوست نمی‌داشت، کسی وقتی که ایشان دستوری می‌دهد، اطاعت نکند و اگر کسی دستور ایشان را اطاعت نمی‌کرد، دیگر به او شغلی نمی‌داد! این را هم همه در ایران می‌دانستند. این قانون بازی سیاسی ایران بود. موقعی که بنده در دانشگاه پهلوی بودم، مرحوم علم به من گفت اعلیحضرت دستور دادند، گودرزی هم آدم باسوادی است و هم خیلی درباره قانون استخدام تعصب دارد و این قانون استخدام را باید یک جوری به هم زد. برای اینکه این را به هم بزنیم، باید گودرزی را از سازمان امور استخدامی محترمانه رد کرد. برو به گودرزی بگو که اعلیحضرت امر کردند که برود رئیس دانشگاه پهلوی بشود. بنده هم تابستان آمدم، شاید نفر سومی بود که می‌دانست اصلاً رئیس دانشگاه پهلوی قرار است عوض بشود، کسی نمی‌دانست این مطلب را. سالی بود که بنده در مردادش آمدم به دانشگاه تهران و یک شبی دکتر گودرزی شام آمد خانه ما. به نظرم کسی هم با او نبود. شاید زن سابقش هم بود، نمی‌دانم. از هشت شب تا دو صبح اصرار و التماس من که آقا اعلیحضرت امر کردند که تو بروی به دانشگاه پهلوی. گودرزی گفت من زیر بار نمی‌روم، اعلیحضرت هم اگر مرا نخواهند، مرا عوض نمی‌کنند، من اینجا می‌خواهم قانون استخدام را به ثمر برسانم، چنین کنم و چنان کنم. خلاصه دکتر گودرزی زیر بار نرفت و من هم فردایش به مرحوم علم گفتم که این مرد به‌هیچ‌وجه حاضر نمی‌شود. گفت من می‌خواهمش. مرحوم علم گودرزی را خواست، خیلی هم به او احترام داشت. به همدیگر احترام داشتند که بیا برو به دانشگاه پهلوی. باز هم همان حرف‌ها را علم از دکتر گودرزی شنید و در نخستین تغییرات، گودرزی را به کلی از کار برکنار کردند. برای اینکه شاه غضب کرده بود که چرا حرفش را گوش نکرده و دیگر هم به او شغل دولتی داده نشد. به زحمت رفتند، واسطه شدند و اجازه گرفتند که رئیس شرکت ارج بشود. این ماجرای دکتر گودرزی بود و مغضوب شدنش و تمام این چیز‌هایی هم که درباره‌اش گفتند، همه‌اش دروغ است، فقط همین است. واقعاً به این خاطر بود و من به یاد دارم - این هم جزء داستان‌های رسمی است- گلشاییان را می‌خواستند استاندار آذربایجان شرقی بکنند. پیغام داد قربان بنده وزیر بودم و چه بودم و چه بودم، آذربایجان شرقی و آذربایجان غربی را با هم ادغام بکنید، من استاندار کل آذربایجان می‌شوم. نه تنها این را به او ندادند، در سناتوری‌اش هم دیگر تجدید نکردند. ۱۲، ۱۰ سال بعد، اعلیحضرت هر سلامی که به گلشاییان می‌رسید، به طعنه به ایشان می‌گفت شما باز هم می‌خواهید استاندار هر دو آذربایجان بشوید؟ این حالت را ایشان گهگاه می‌گفت که چرا یک کسی حرفش را گوش نکرده!...»