حامد اکبری، پژوهشگر اقتصاد اطلاعات و سیاستگذاری فناوری در یادداشتی اختصاصی برای گروه اقتصاد خبرگزاری آنا نوشت:هر روز در سراسر ایران، هزاران دیگ بزرگ روشن میشود، برنجها آبکش میشوند، گوشتها در دیگها میجوشند و صدها هزار پرس غذا برای دانشجویان، کارمندان، بیماران و دانشآموزان آماده میشود.
این تصویر آشنا، شاید در نگاه اول بخشی از نظم روزمرهٔ کشور به نظر برسد، اما در واقع، پشت صحنهٔ یکی از بزرگترین و پنهانترین جریانهای اقتصادی ایران است ، اقتصادی که هر روز در حال چرخیدن است، بیآنکه کسی به کارایی و بهرهوری آن بیندیشد.
برآوردهای رسمی و تطبیقی نشان میدهد تأمین غذای روزانه در نهادهای عمومی کشور سالانه بیش از ۲۵۰ هزار میلیارد تومان گردش مالی دارد.اگر این رقم را با مقیاس تولید ناخالص داخلی بسنجیم، معادل حدود سه درصد GDP کشور است.اما این اقتصاد عظیم، نه دادهمحور است، نه بهینه، و نه در آن از فناوریهای نوین مدیریت زنجیرهٔ تأمین استفاده میشود.همه چیز به شیوهای سنتی، جزیرهای و پراتلاف اداره میشود — درست در زمانی که جهان از آشپزخانه تا کارخانه را به عصر داده وارد کرده است.
هزینهای که دیده نمیشود، اما میبلعد
در دانشگاهها، طبق اعلام رسمی وزارت علوم و سازمان امور دانشجویان، ۲۰ تا ۲۲ درصد بودجهٔ کل آموزش عالی صرف تغذیهٔ دانشجویان میشود.
به عبارت دیگر، از هر پنج تومان بودجهٔ دانشگاهی، یک تومان خرج غذا میشود. هیچ فعالیت آموزشی یا پژوهشی چنین سهمی از بودجه ندارد.در آموزشوپرورش نیز، با بودجهای حدود ۲۷۸ هزار میلیارد تومان، هزینههای مربوط به طرحهای تغذیهٔ مدارس شبانهروزی و روزانه از سنگینترین بخشهای رفاهی است.
هرچند آمار دقیقی از سهم آن وجود ندارد، اما کارشناسان تخمین میزنند که هزینهٔ خوراک مدارس در سال تحصیلی جاری، چند ده هزار میلیارد تومان برآورد میشود. نکته آنجاست که هیچ سامانهٔ شفافی وجود ندارد که نشان دهد این بودجه چگونه هزینه میشود، یا چه میزان از غذاها واقعاً به دست دانشآموزان میرسد.
در بخش سلامت نیز وضعیت مشابه است.ایران حدود ۱۵۰ هزار تخت فعال دارد و ضریب اشغال میانگین آن ۷۰ درصد گزارش شده است؛ یعنی هر روز حدود ۱۱۰ هزار بیمار بستری، به همراه صدها هزار پرسنل درمانی و همراهان، از خدمات غذایی استفاده میکنند.
در سیستم ملی سلامت بریتانیا، سهم هزینهٔ غذا کمتر از ۰٫۵ درصد بودجهٔ کل NHS است، اما همین بخش کوچک، بهواسطهٔ مدیریت دادهمحور، دقیق و بهینه اداره میشود. در ایران اما، بخش تغذیه بیمارستانی در بیشتر مراکز، بهصورت جداگانه و با پیمانکاران متعدد اداره میشود؛ بدون استاندارد مشترک و بدون تحلیل داده.
در ادارات دولتی نیز، با بیش از ۲٫۴ میلیون کارمند رسمی، خدمات غذا و نهار سازمانی یکی از بزرگترین هزینههای غیردستمزدی دولت است. با این حال، هیچ نهاد ناظری تاکنون برآورد نکرده است که هر پرس غذا در نظام اداری کشور دقیقاً چقدر تمام میشود.
اقتصاد تکرارشونده و ناکارآمد
مشکل اصلی، در خود تکرار نهفته است.در هر دانشگاه، اداره یا بیمارستان، فرایند پخت و توزیع غذا تقریباً مشابه است، اما هر کدام جداگانه، با نیروی انسانی و پیمانکار متفاوت انجام میشود.این پراکندگی باعث میشود نه صرفهجویی مقیاس شکل گیرد، نه استانداردی برای کیفیت و بهداشت برقرار باشد.در بسیاری از سازمانها، هزینههای انرژی، آب، حمل، انبار و پسماند هیچگاه در حسابداری دیده نمیشود. در واقع، ما فقط بهای مواد اولیه را میپردازیم، نه بهای کل فرایند.
اگر تنها پنج درصد از این کل هزینهها در یک بخش مثلاً مصرف انرژی یا مواد اولیه بهینه شود، معادل ۱۲ تا ۱۳ هزار میلیارد تومان صرفهجویی سالانه خواهد بود.
اما اگر در سه مؤلفهٔ اصلی (مواد اولیه، انرژی و نیروی انسانی) هرکدام فقط پنج درصد بهبود حاصل شود، مجموع صرفهجویی به حدود ۳۵ تا ۴۰ هزار میلیارد تومان میرسد.
رقمی معادل بودجهٔ ساخت دهها بیمارستان متوسط یا تجهیز هزاران مدرسه شبانهروزی.این عدد نه فرضی است، نه تخیلی؛ بلکه از دل واقعیتی برمیخیزد که هر روز در مقیاس ملی تکرار میشود.
جهان چگونه با این مسئله برخورد کرده است؟
در کشورهای توسعهیافته، نظام تغذیه نهادهای عمومی دیگر به عنوان «خدمت رفاهی» دیده نمیشود، بلکه به عنوان یک زنجیرهٔ صنعتی دادهمحور عمل میکند.
در ژاپن، سفارش مواد اولیه دانشگاهها با کمک الگوریتمهای پیشبینی تقاضا انجام میشود تا مواد غذایی پیش از فساد مصرف شوند.
در کره جنوبی، بیمارستانها از حسگرهای دما و ردیاب دیجیتال برای کنترل فرایند پخت و حمل غذا استفاده میکنند تا هیچ وعدهای خارج از استاندارد دما به بیمار نرسد.
در کانادا، شبکهای از ونـدینگماشینهای غذای گرم در دانشگاهها و بیمارستانها، غذا را بهصورت شبانهروزی عرضه میکنند؛ و هر تراکنش، دادهای دربارهٔ زمان، نوع و دمای سرو غذا ثبت میکند.در این کشورها، هر پرس غذا فقط یک وعده نیست؛ بلکه یک داده است.دادهای که نشان میدهد چه خورده میشود، چقدر اتلاف داریم، و کدام منوها پرطرفدار یا پرهزینهاند.
راه ایرانی برای ورود به عصر داده
تحول در این حوزه در ایران کاملاً ممکن است. مسیر از آشپزخانه نمیگذرد، بلکه از «داده» شروع میشود.
- گام نخست، استانداردسازی پروتکل پخت و کیفیت است؛ یعنی برای هر وعدهٔ غذایی، دستور پخت، گرماژ، دما و روش نگهداشت مشخص باشد.
- گام دوم، برونسپاری مشارکتی با کیترینگهای محلی است. به جای واگذاری کامل آشپزخانه به پیمانکاران، میتوان چندین کیترینگ کوچکتر را با نظارت دادهمحور به شبکه متصل کرد. هر پخت، حمل و تحویل در سامانه ثبت شود تا مقایسهٔ عملکرد واقعی ممکن گردد.
- گام سوم، عرضهٔ هوشمند است: استقرار وندینگماشینها و لاکرهای غذای گرم در خوابگاهها، بیمارستانها و ادارات با سیستم پرداخت دیجیتال.
چنین مدلی نهتنها هزینه را کنترل میکند، بلکه اشتغال محلی ایجاد میکند، شفافیت میآورد، و امکان تحلیل دادههای تغذیهای را فراهم میسازد.
از هزینه به فرصت
تأمین غذای روزانه در نهادهای عمومی ایران، شاید در ظاهر خدمتی رفاهی باشد، اما در عمل یکی از تکرارشوندهترین و پرهزینهترین فعالیتهای اقتصادی کشور است.
اگر همین فرایند روزمره با نگاه صنعتی، دادهمحور و فناورانه بازطراحی شود، میتواند به یکی از ستونهای اقتصاد بهرهوری در ایران تبدیل شود.
با دیجیتالیشدن این زنجیره، هر پرس غذا فقط یک وعده نخواهد بود، بلکه یک رکورد اقتصادی و مدیریتی است که میتواند به تصمیمگیری در سطح ملی کمک کند.
از این منظر، تأمین غذای روزانه دیگر یک بار مالی نیست؛ بلکه زیرساختی برای خلق داده، اشتغال و نوآوری است.در دنیایی که هر خرید، هر سفر و هر تراکنش به داده تبدیل میشود، عجیب است که هنوز میلیونها وعدهٔ غذایی روزانه در خاموشی کامل پخته و توزیع میشوند.
شاید وقت آن رسیده که غذای هر روزه، اولین گام ما برای ورود به اقتصاد داده باشد — همان کاری که هر روز انجامش میدهیم، اما حالا باید هوشمندانهتر انجام دهیم.
انتهای پیام/