سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه بهرامی: مرضیه گلابگیر اصفهانی از چهرههای شناخته شده در عرصه ادبیات معاصر ایران است؛ نویسندهای که مسیر حرفهایاش را میان زیست شخصی، دغدغههای اجتماعی و تعلق به شهر اصفهان پیش برده است. او با آثارش کوشیده تا هم تجربه زنان را روایت کند و هم به بازنمایی فضای شهری و فرهنگی اصفهان بپردازد. گلابگیر از یکسو به مسائلی چون جنگ، زنان و تحولات اجتماعی پرداخته و از سوی دیگر نگاهی ویژه به پیوند ادبیات و جغرافیا داشته است.
در این گفتوگو تلاش کردهایم پرسشهایی متفاوت از مصاحبههای پیشین طرح کنیم؛ پرسشهایی که بخشی به وضعیت کلی ادبیات و جایگاه نویسنده در ایران میپردازد و بخشی دیگر بر ظرفیتهای اصفهان بهعنوان لوکیشن ادبی و بستری برای شکلگیری روایتهای بومی تمرکز دارد. آنچه میخوانید، گفتوگویی است با نویسندهای که تجربه زیسته و زیست شهری را در روایتهای خود به هم پیوند میزند.
ادبیات بومی چه نقشی در ثبت هویت فرهنگی اصفهان دارد؟
ادبیات بومی در شهری با سابقه تاریخی و فرهنگی اصفهان برای گردشگر معاصر بسیار لازم و ضروری است. اگر فقط یکی دو شهر توریستی جهان را رفته باشید، متوجه میشوید که اصفهان نهتنها مغازههای خاص برای فروش یادگارهایی از نمادهای شهر کم دارد، بلکه در آن مغازهها دیواری برای کتابهایی که با عنوان و برای آن شهر و با زمینه و مضمون و روح آن شهر نوشتهاند را هم کم دارد. در دنیای معاصر، روایت، حرف اول را در فرهنگسازی و معرفی هنر و فرهنگ بر عهده دارد. در هنر معاصر با نوشتن یک روایت از یک شی میتوانید آن را به عنوان اثر هنری معرفی کنید. پس روایت جای خالیهای زیادی را پر و ارتباطی با مخاطب ایجاد میکند که بسته به شیوه روایت و روایتسازی بیشتر در ذهن مخاطب ماندگار باشد.
دوستی چند روز پیش در شبکههای اجتماعی نوشته بود: «زندگی در شهر اصفهان بهترین لاتاری زندگیام بود که برنده شدم.» بیشک برای من هم همین است. شهری مثل اصفهان را نه فقط من، بلکه نویسندگان و سفرنامهنویسان مختلف، چه ایرانی و چه فرنگی، بارها ستودهاند. البته نمیتوان از حق گذشت که این روزها اصفهان چهره غمگینی دارد. ولی روح شهر هنوز زنده است و شاید روایتها و قصههای همین جریان حاکم بر شهر میتواند این روح را درمان کند. مگر نه اینکه شهرزاد با روایتهای خود در هزار و یکشب مرگ را شکست داد؟
نقش تجربههای زیسته و مشاهدات اجتماعی در نوشتن شما چیست؟
داستانی میتواند با مخاطب بهترین ارتباط را برقرار کند که از بن دل برآمده باشد. این نهتنها در داستان، بلکه در تمام شاخههای هنر و ادبیات که هنرمند بخواهد با رویای جمعی مخاطبان خود ارتباط برقرار کند، صدق میکند. ارتباط تنگاتنگ آفرینشگر هنری و ادبی با مخاطب زمانی است که از لایههای درونی ذهن خود و با توجه به پارادایم حاکم و رویای جمعی و فرهنگ حاکم بر مخاطبان و نقطه هدف ایجاد شده باشد. من نیز مثل هر نویسنده دیگری همیشه خواستهام ارتباطم را با مخاطب حفظ کنم و البته دغدغههای شخصیام را با او به اشتراک بگذارم. این روزها و شاید بهتر بگویم روزهای عمری که سپری کردم، شاید کمتر کسی در این بازه زمانی در کشوری دیگر تجربه کرده باشد و همین باعث شده که نقش مشاهدات اجتماعیام در بروز درونیاتم پر رنگ شود.
ادبیات ایران امروز بیش از همه از چه چیزی رنج میبرد؟
بیشترین چیزی که ادبیات را تحتتأثیر گذاشته، سانسور و نشر ضعیف در کشور است. هنرهای دیگر مانند سینما و نقاشی به خاطر تصویری بودن راه خود را با دیگر مخاطبان غیرهمزبان ما پیدا کردهاند؛ ولی ادبیات بهدلیل گسستی که در ارتباط کلامی دارد، نتوانسته خود را مطرح کند و برای مخاطب داخل کشور هم به دلیل ممیزیها و اعمال سلیقههایی که گاهی بر پایه اصول و عرف نیست، مورد استقبال نگرفته است. به این مسئله، نبود ناشران برای پخش و فروش را هم میتوان اضافه کرد. ناشران بیشتر تولیدکننده کتاب هستند و برای پخش و فروش تلاشی نمیکنند.
چگونه اصفهان را از یک لوکیشن ساده به شخصیتی زنده در داستانها تبدیل میکنید؟
امیدوارم تا حالا توانسته باشم این کار را انجام دهم. گو اینکه اگر هم تا الان انجام دادهام نه به قصد، که چون تجربه زیستهام در این فضا و فرهنگ بوده است، آن را استفاده کردهام. اصفهان قابلیتهایی دارد که ناخودآگاه نمیتوانی از کنارش بگذری؛ مثلاً همین رودخانه چه آن زمان که پر و لبریز از آب بود، منبعی از الهام بود و چه الان که بستری خشک است و گاهگداری جریان آبی زندهاش میکند. این شخصیت داشتن برای یک رودخانه نهتنها در اسمش، که در تاریخ هم هست. هیچ وقت جمله را در کتاب تاریخ فراموش نمیکنم که میگوید پس از حمله مغولها و قتل عام مردم شهر گویند: «هیچ کس در اصفهان زنده نماند به جز زندهرود.» این جاندارپنداری را در شهر میتوان برای تکتک بناها و مکانهای شهر در نظر گرفت. نه به این دلیل که اصفهان شهر من است؛ بلکه به این دلیل که هرکدام خاص این منطقه و شهر و برگرفته از روح شهر است.
نقد ادبی چه تأثیری بر مسیر کاری شما داشته است؟
حتماً که نقد و جلسات داستانخوانی برای رشد یک هنرمند و نویسنده لازم است. ما در خلأ زندگی نمیکنیم و باید با نظرات اهل فن داستانهایمان را چکشکاری کنیم و دوباره و دوباره بازنویسی کنیم. جلسات داستانخوانی با دوستان دیگر همراهم همیشه برایم ارزشمند بوده و هست. اولین مخاطبانی که دانش نوشتن هم میدانند، همیشه راهنماییهای خوبی برای ما دارند که باید استفاده کرد. این جمع را این روزها با گروهی از دوستان که تحت عنوان «گروه شش» با هم جمع ادبی داریم، ادامه میدهم.
زبان و اصطلاحات بومی اصفهان چه ظرفیتی در خلق شخصیت و روایت دارند؟
اصفهان بی شک لهجه و گویش خاص خود را دارد که استفاده از آن در جای خود حتماً لازم است؛ چون به زبان معیار یا بهتر است بگویم به زبان پایتخت یا رسانه نوشتن ممکن است جنبههای خوبی را که میتوان از آن در شخصیتسازی و ویژه کردن اثر استفاده کرد، از بین ببرد؛ ولی بی شک تاکنون نتوانسته مانند استفاده ادبیات از زبان مردم جنوب جایگاه خود را پیدا کند.
رمان یا داستان کوتاه؟ کدام برای بیان دغدغههایتان مناسبتر است؟
البته رمان زمان فراغت بیشتری لازم دارد و یک انسجام فکری که این روزها برایم کم پیش میآید. زمان کرونا رمانی را شروع کردم و نوشتم که حتی فرصت بازنویسیاش را هم پیدا نکردهام. ولی هرکدام از اینها، چه رمان و چه داستان کوتاه، سازوکار خودش را دارد و لذت نوشتن در هر ساختار شیدایی خاص خود را دارد.
جریان نقد و ادبیات در اصفهان را چگونه ارزیابی میکنید؟
با اینکه این روزها جمعهای فرهنگی به جمعهای کوچک و محدودی تقسیم شده است، ولی محدود بودن و تخصصی بودن جمعها شاید باعث پایداری و عمق بیشتر آن شده است. البته جای خالی جلسات عمومی و بزرگ و همین طور جایزههای ادبی بزرگ، مثل جایزه ادبی اصفهان و جایزه جمالزاده، بسیار خالی است. این روزها این برنامه کمتر برگزار میشود و همین طور مجلاتی ویژه برای نقد. لازم است به طور تخصصی به ادبیات و فرهنگ شهر بپردازد و محدود مجلاتی به سختی این روزها سعی در زنده ماندن خود دارند که نمیتوان البته آنها را نادیده گرفت.
تجربه شما بهعنوان زن در جامعه نویسندگان ایران چگونه بوده است؟
زن نویسنده بودن در جامعه فرهنگی اصفهان پدیدهای نوظهور است. یکی دو دهه اخیر و تقریباً از سال هشتاد به بعد، اصفهان شاهد نویسندگان زن بود. ولی در همین زمان کم بستری گسترده ایجاد شده است که میتوان آن را جای امید دانست و البته که جای کار بسیار دارد و و باید روز به روز به سمت تخصصیتر شدن ادبیات و نویسندگی پیش برویم.
ادبیات چه نقشی در تقویت گردشگری فرهنگی اصفهان میتواند ایفا کند؟
روایت در دنیای امروز حرف اول را میزند. جای خالی روایت و قصه در فرهنگ معاصر اصفهان بسیار خالی است. همان طور که ابتدا گفتم، بسیاری از شهرها که سابقه فرهنگی تاریخی و گردشگری دارند، بخشی تخصصی برای روایتسازی برای شهرشان دارند که فکر نکنم برای اصفهان تاکنون این کار انجام شده باشد. به غیر از کتابی که با تلاش نویسنده خوب شهرمان آقای گلشیری انجام شد که به معرفی هنرمندان معاصر شهر اصفهان پرداخته، تلاشی صورت نگرفته است. گو اینکه میتوان این روایتنویسی را چه در بخش داستان و رمان معاصر و چه در بخش تاریخی و قصهها کهن هم پرورش داد. شما این روزها میبینید وقتی یک سلبریتی کمرنگ میشود، گاهی حتی با روایتسازی منفی سعی میکند باز خود را زنده کند و بر سر زبان بیندازد. پس حتماً با همین قصه و روایت میتوان به صنعت گردشگری شهر هم روح تازه داد و با آن با گردشگر نزدیکتر شد و خاطره شهر را در ذهنش زنده نگه داشت.
∎