به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، سریال «بامداد خمار» تازهترین ساختهی نرگس آبیار است؛ اقتباسی از رمان معروف فتانه حاجسیدجوادی با همین نام. اثری عاشقانه، اجتماعی و پر از تضاد میان عشق و طبقه، شور و سنت، و انتخاب و اجبار.
این مجموعه با حضور جمعی از بازیگران شناختهشده ساخته شده و داستان دختری از خانوادهای مرفه را روایت میکند که برخلاف میل خانواده، عاشق پسری از طبقهی پایینتر جامعه میشود؛ عشقی که سرنوشت هر دو را دگرگون میکند.
در ظاهر، «بامداد خمار» میخواهد عشق را در برابر سنت قرار دهد، اما نتیجه کار بیشتر به تکرار آشوبی میان لحنهای متناقض، بازیهای سرد و فیلمبرداری عصبی بدل شده است. نرگس آبیار با وجود دقت در طراحی صحنه و لباس، در روایت، ریتم و حتی زبان گفتوگوها به دام تصنع افتاده و اثری ساخته که میان ادبیات و واقعگرایی سرگردان است.
دوگانگی زبان و گفتوگو؛ میان کتاب و خیابان
دیالوگهای «بامداد خمار» گویی میان دو جهان متفاوت رفتوبرگشت میکنند؛ گاهی به شدت کتابی و ادبی، و گاه بهشدت عامیانه. این نوسان زبانی نه تنها به لحن واحدی منجر نمیشود، بلکه حس مصنوعی بودن اثر را تشدید میکند — چنانکه برخی مخاطبان گفتهاند انگار متن سریال را به هوش مصنوعی دادهاند تا بازنویسی کند.
در رمان، محبوبه راوی است و ما از درون او به جهان نگاه میکنیم؛ اما در سریال، صدای او تقریباً خاموش میشود. تصورات ذهنی و جملات شاعرانهاش جای خود را به دیالوگهایی ساده و بیرمق دادهاند. این حذف راوی، بزرگترین ضربه به بار درونی و احساسی داستان است.
بازیگری بیجان در نقشهای پرشور
انتخاب ترلان پروانه برای نقش محبوبه بیشتر از سر چهره بوده تا قدرت بازیگری. او با وجود چهرهی مناسب برای فضای قجری، نتوانسته حس عاشقی محبوبه را منتقل کند و بازیاش سرد و بیروح است. در کنار او، نوید پورفرج در نقش رحیم حضوری قابلقبولتر دارد، اما ریتم کارگردانی پرلرزش و تدوین ناپایدار اجازه نمیدهد بازی او بدرخشد.
در نقشهای مکمل، علی مصفا (بصیرالملک، پدر محبوبه)، لاله اسکندری (مادر محبوبه)، رضا کیانیان (خانعمو)، گلاب آدینه (مادر رحیم) و لیندا کیانی (زن دوم بصیرالملک) حضور دارند. با اینکه ترکیب بازیگران متنوع و چشمگیر است، اما انسجام میان بازیها شکل نگرفته و هر شخصیت در فضای خود رها مانده است. حضور حمید صفت نیز بهعنوان چهرهای خبرساز، هنوز در ابهام است و نقش او در روند اصلی داستان مشخص نشده است.
دوربین روی دست یا شکنجهی بصری مخاطب؟
از دید فنی، طراحی صحنه و لباس در «بامداد خمار» خیرهکننده است. ستدیزاین دقیق، نورپردازی حسابشده و ترکیببندی بصری هر صحنه نشان از تلاش گروه تولید دارد. اما تمام این زیباییها در برابر فیلمبرداری متزلزل و پرلرزش نابود میشود.
دوربین روی دست در این سریال، نه برای هیجان یا واقعگرایی، بلکه به شکلی بیمنطق و آزاردهنده استفاده شده است.
حرکتهای شدید، زومهای بیدلیل و تابخوردنهای ممتد دوربین باعث شده بیننده احساس کند در حال تماشای یک فیلم اکشن ناتمام است، نه یک درام عاشقانه و نتیجه چیزی جز بیقراری بصری و بیتمرکزی روایی نیست.
اسپویل و پیشدانستگی مخاطب؛ معضل اقتباس از اثری مشهور
یکی از مهمترین ضعفهای دراماتیک سریال، پیشدانستگی کامل مخاطب از داستان است. «بامداد خمار» یکی از پرفروشترین رمانهای تاریخ ادبیات معاصر ایران است و تقریباً همه میدانند که عشق محبوبه و رحیم به وصال نمیرسد. همین آگاهی از سرنوشت، تعلیق را از سریال میگیرد و باعث میشود بسیاری از تماشاگران در میانهی راه، ادامهدادن را بیفایده بدانند.
سریال میتوانست با زاویهی دیدی تازه، مثلاً از نگاه رحیم یا حتی یکی از اطرافیان، بازآفرینی متفاوتی ارائه دهد؛ اما وفاداری صرف به روایت کتاب باعث شده حس تازگی از بین برود. به همین دلیل است که گروهی از مخاطبان در فضای مجازی نوشتهاند: «رمان بامداد خمار بهمراتب تأثیرگذارتر و احساسیتر از سریال است.» در مقابل، عدهای هم گفتهاند دیدن سریال حس نوستالژیکی از دوران خواندن کتاب در دهههای گذشته را در آنها زنده کرده است.
تفاوتهای رمان و سریال؛ از خجسته تا طاووس
سریال در وفاداری به رمان، دچار تغییرات چشمگیری شده است. در رمان، نزهت زنی چاق و تپل است و پسری به نام محمود و دختری به نام منیژه دارد. خجسته در رمان دختری دهساله است که قرار است همسر پسرخالهاش حمید شود، اما در سریال عاشق منصور میشود. شخصیت طاووس در رمان وجود ندارد و در سریال افزوده شده است. همچنین در تیتراژ پایانی سریال، اسمی از الماس (پسر محبوبه) و کوکب نیست. زن دوم بصیرالملک نیز که در رمان زنی زشت، لاغر و دراز توصیف شده بود، در سریال با چهرهی لیندا کیانی ظاهر شده که با توصیف کتاب همخوانی ندارد.
بازتاب سریال بر فروش کتاب؛ ادبیات دوباره در ویترین
جالب آنکه با وجود تمام نقدها، پخش سریال باعث افزایش فروش نسخههای رمان «بامداد خمار» شده است. بسیاری از کتابفروشیها گزارش دادهاند که پس از شروع پخش سریال، نسخههای چاپ جدید و قدیمی رمان با سرعت فروش رفتهاند و حتی به تجدید چاپ مجدد رسیده است.
به نظر میرسد کنجکاوی نسل جدید برای مقایسهی اثر تصویری با منبع اصلی، رمان را دوباره به صدر توجه عمومی بازگردانده است که گواهی دیگری بر قدرت ادبیات در فرهنگ ایرانی است، حتی در عصر تصویر.
طلاق محبوبه و رحیم؛ قصهای قدیمی با دردهای تازه
سریال «بامداد خمار» فقط داستانی عاشقانه از گذشته نیست، بلکه بازتابی از زخمی است که هنوز در جامعه امروز تازه مانده است: شکاف طبقاتی و نگاه قضاوتگر به ازدواجهای نابرابر. در زمانهای که نرخ طلاق در ایران افزایش یافته و بسیاری از ازدواجها زیر فشار مسائل اقتصادی، تفاوتهای فرهنگی و نبود درک متقابل فرو میپاشند، این سریال با زبانی ملایم اما مؤثر، همان ریشههای دیرینه را نشان میدهد.
محبوبه و رحیم، دو انسان از دو جهان متفاوتاند؛ جهان سنتی و اشرافزادهی دختر در برابر جهان کار و رنج مرد. شکست رابطهی آنها، فقط شکست یک عشق نیست، بلکه نمادی از فروپاشی گفتوگو میان طبقات و جنسیتهاست. امروزه هم بسیاری از زوجها، درست مثل محبوبه و رحیم، قربانی توقعات اجتماعی و فشار خانوادهها میشوند. طلاق در سریال «بامداد خمار» اگرچه ظاهراً در گذشته اتفاق میافتد، اما آینهای از امروز است. از همین رو، بازنمایی دوبارهی این روایت، فرصتی فراهم کرده تا مخاطبان دربارهی مفهوم «عشق پایدار» و «مسئولیت در برابر تفاوتها» دوباره تأمل کنند.