شناسهٔ خبر: 75669209 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم | لینک خبر

آمریکا چگونه از بحران شرق اروپا برای تحکیم سلطه‌ بر قاره سبز استفاده می‌کند؟

اروپا که نتوانسته استقلال راهبردی واقعی از آمریکا کسب کند، زمانی که درگیر جنگی در همسایگی خود می‌شود، عملاً از موضع «دنبال‌رو» به «ابزار» تبدیل می‌شود.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، جنگی که در فوریه 2022 با تجاوز روسیه به اوکراین آغاز شد، نه‌تنها عرصه‌ای برای نبرد دو کشور نبود، بلکه میدانی راهبردی برای پرسش‌های ژئوپلیتیکی بزرگ‌تر چون استقلال راهبردی اروپا، نقش امریکا در نظم بین‌المللی و دوام یا تضعیف هژمونی واشنگتن محسوب می‌شود. در این وضعیت، اروپا «صحنه» شده است؛ صحنه‌ای که امریکا با مهارت از آن بهره می‌برد تا در پشت پرده، روابط اقتصادی، امنیتی و سیاسی را به نفع خود تنظیم کند. در این یادداشت،  این موضوع بررسی می‌شود که چگونه این بحران تبدیل به ابزار آمریکایی برای اعمال سلطه شده، و اروپا تا چه حد در این بازی «هم‌پیمان تابع» باقی‌مانده است.

 

بسترها و پیش‌فرض‌های ساختاری

ابتدا لازم است کمی به ریشه‌های ساختاری هژمونی یا همان سلطه‌گری آمریکایی نگاهی بیندازیم. پس از جنگ جهانی دوم، اروپا به‌واسطه برنامه مارشال، حضور نظامی آمریکایی و شکل‌گیری ناتو، وارد مرحله‌ای شد که در آن «امنیت» و «استقرار» با محور واشنگتن تعریف شده است. این امر، دسترسی آمریکا به پایگاه‌ها، امکانات لجستیکی و نفوذ در سیاست‌های اروپایی را تسهیل کرده است. لذا بحران اوکراین را می‌توان ادامه طبیعی این روند تلقی کرد.

اروپا که نتوانسته استقلال راهبردی واقعی از آمریکا کسب کند، زمانی که درگیر جنگی در همسایگی خود می‌شود، عملاً از موضع «دنبال‌رو» به «ابزار» تبدیل می‌شود.

مطالعه‌ای نشان می‌دهد که تحریم‌ها و سیاست‌های غرب علیه روسیه، از دیدگاه نگرش نئواگرمسی، ابزاری برای بازتولید هژمونی آمریکایی و حفظ برتری واشنگتن در نظام لیبرال بین‌المللی به شمار می‌آیند.

جنگ اوکراین به‌عنوان ابزار سلطه

این که تحولی مانند جنگ اوکراین به ابزاری برای ادامه سلطه آمریکا تبدیل شده است از چند منظر قابل بررسی است:

الف) فرایند «گره‌خوردن» امنیت اروپا با واشنگتن؛ با آغاز جنگ، اروپایی‌ها باوجود ادعای افزایش نقش خود به‌سرعت وابستگی‌شان به آمریکا را دوباره تأیید کردند. برای نمونه، گزارش اخیر نشان می‌دهد که اروپایی‌ها هنوز «بدون واشنگتن قادر نیستند از عهده حمایت امنیتی اوکراین یا حتی آمادگی نظامی خودشان برآیند».

اروپا عملاً به‌عنوان حوزه‌ای که باید حفاظت شود توسط آمریکا دیده شد، نه به عنوان یک بازیگر مستقل. نتیجه این امر، تقویت موقعیت آمریکا به‌عنوان ضامن امنیت قاره سبز بود.

ب) ابزار اقتصادی – انرژی؛ یکی از ابعاد کمتر دیده‌شده سلطه آمریکا در این ماجرا، بعد «انرژی و بازار» است. با قطع یا کاهش واردات گاز روسیه از سوی اروپا، جایگزینی با گاز مایع (LNG) آمریکا و سایر مسیرها شکل گرفت.

یک نویسنده‌ای چینی در این باره می‌نویسد: «از زمان شروع این بحران، اروپا مجبور شده وابستگی انرژی خود را از روسیه به آمریکا تغییر دهد… آمریکا از این وضعیت برای تقویت کنترل خود بر بازار گاز اروپا سود برده است». این بدان معناست که بحران اوکراین نه فقط عرصه جنگ نظامی، بلکه فرصتی برای بازآرایی اقتصادی بوده است؛ بازآرایی‌ای که به نفع آمریکا تمام می‌شود.

ج) بعد نظامی و ساختار پیمانی؛ کانون دیگر، نقش ناتو است. ناتو، از زمانی که اروپا فرماندهی مستقلی ندارد، بستر نفوذ آمریکاست. با تمرکز بر شرق اروپا و مناطق نزدیک به روسیه، حضور نظامی آمریکا در خاک اروپاست که بازدارندگی را برای این قاره فراهم کرده و در عین حال وابستگی را تثبیت کرده است.

این بحران، بهانه‌ای برای افزایش بودجه نظامی اروپا هم شده که بخش مهمی از آن به شرکت‌های نظامی آمریکایی می‌رود. به این معنا، جنگ اوکراین ابزارِ دوگانه شده است. ابزار فشار به روسیه و ابزار تحکیم جایگاه واشنگتن در اروپا.

مولفه‌های پنهان ولی کلیدی سلطه

الف) «تصمیم‌سازی متحدانه» یا «تحمیل‌شده»؟؛ در حالی که در ظاهر، اروپا و غرب یک جبهه واحد تشکیل داده‌اند، واقعیت این است که بسیاری از تصمیمات، در واشنگتن شکل گرفته و سپس به اروپا تحمیل شده است. برای مثال، فروش سلاح، سیاست تحریم و حتی قالب مذاکرات صلح، عمدتاً با محوریت آمریکا طراحی شده‌اند. این امر به اروپا فرصتِ آن را نمی‌دهد که راهبرد مستقل خود را بنیان نهد؛ بلکه بیشتر تابعی از نظام تصمیم‌گیری آمریکاست.

ب)هزینه‌های سنگین برای اروپا؛ اگرچه اروپا قربانی حمله روسیه شمرده می‌شود، اما باید دید که چه میزان هزینه از نظر مالی، اجتماعی، انرژی، صنعتی بر دوش اروپاییان افتاده است. تحلیل‌ها نشان می‌دهند که اگر اوکراین ناتوان شود، این شکست بزرگ برای نظم غرب خواهد بود. در واقع، اروپا نه بازیگر اصلی بحران، بلکه حوزه‌ای است که باید هزینه آن را پرداخت کند، در حالی که سود اصلی از آنِ امریکاست.

ج) بحران استقلال راهبردی اروپا؛ اروپا به‌عنوان حوزه‌ای مستقل در نظر گرفته نشده که بتواند راهبرد خود را تعریف کند. از جمله این که اروپایی‌ها نتوانسته‌اند سروصدای واشنگتن را در زمینه هوش اطلاعاتی، نظامی، یا انرژی ایجاد کنند. گزارش‌ها حاکی از آن است که توقف یا کاهش اشتراک اطلاعات آمریکا با اوکراین، چالش‌های بزرگی برای اروپایی‌ها ایجاد کرده است.  این نشان می‌دهد که بدون امریکا، اروپا از ابزارهای کلیدی فاصله دارد.

پیامدهای بلندمدت برای اروپا و نظم بین‌المللی

الف) اروپا در تنگنای انتخاب؛ اروپا اکنون در تقابل میان «واگذاری راهبرد به واشنگتن» یا «جستجوی استقلال راهبردی» قرار دارد. اگر تصمیم بگیرد راه دوم را پیش گیرد، باید هزینه و ریسک بزرگی را بپذیرد. مستقل شدن در امنیت، انرژی، و سیاست خارجی؛ ولی اگر راه نخست را ادامه دهد، عملاً به «دام وابستگی» ختم می‌شود.

ب) اختلال در نظم جهانی غربی؛ بحران اوکراین و واکنش آمریکا به آن، نشان داد که الگوی تک‌قطبی و هژمونی آمریکایی چقدر شکننده است. تحلیلگران می‌گویند، جنگ اوکراین آزمونی برای آمریکاست تا نشان دهد می‌تواند نظم لیبرال پساجنگ جهانی دوم را حفظ کند.  شکست آن می‌تواند به تغییر اساسی در ساختار قدرت بین‌المللی منجر شود.

ج) فرصت برای بازیگران دیگر؛ اگر اروپا نتواند مستقل شود، فضا برای ورود چین، روسیه، و بلوک‌های نوظهور بازتر خواهد بود. به عبارت دیگر، سلطه آمریکا نیازمند حفظ وابستگی اروپا است. هرگاه اروپا مستقل‌تر شود، آمریکا مجبور است هزینه بیشتری بپردازد یا بخش بیشتری از نفوذش را واگذار کند.

آنچه در این یادداشت تلاش شد، ترسیم منظری از بحران اوکراین فراتر از روایت رایج «تجاوز روسیه»، و «دفاع غربی از ارزش‌ها» بوده است. این جنگ، در حقیقت به ابزارِ آمریکایی برای تحکیم سلطه بر اروپا بدل شده است؛ سلطه‌ای که از طریق امنیت، اقتصاد و سیاست اجرا می‌شود.

اروپا در این بازی نه تنها همراهِ آمریکا، بلکه حوزه‌ای است که وابستگی‌اش تثبیت شده است. اگر اروپا بخواهد جایگاه خود را بازیابد، باید به‌خودآگاهی برسد و شروع به تعریف راهبرد راهبردی مستقل خود داشته باشد.

نویسنده: معصومه محمدی، کارشناس مسائل اورآسیا

انتهای پیام/