جنگها هیچگاه محدود به یک صحنه نیستند و نمیمانند؛ تحولات اوکراین نه تنها در شرق اروپا بلکه تا دورترین نقاط شمال، یعنی قطب شمال، انعکاس پیدا میکند و تأثیر آن میتواند ساختار امنیتی قاره سبز را بازتعریف کند. پس از حمله اوکراین به بمبافکنهای هستهای روسیه در عملیات «تار عنکبوت»، مسکو ناگزیر شد با واقعیتی روبهرو شود که سالها انکار میکرد؛ روسیه مصون نیست و آسیبپذیر است. این موضوع باعث شد ولادیمیر پوتین بر حرمت حاکمیت ملی تأکید کند؛ اصولی که ستونهای قدرت و استراتژی امنیتی روسیه را تشکیل میدهند.
قطب شمال امروز بیش از هر زمان دیگری اهمیت راهبردی دارد. روسیه بیش از نیمی از قلمرو این منطقه را کنترل میکند و آن را به دژ نظامی و فرصت اقتصادی تبدیل کرده است. گسترش ناتو در شمال دور و ذوب شدن یخها، توازن قدرت منطقهای را دگرگون کرده و جناح شمالی روسیه را در معرض تهدید قرار داده است. در پاسخ، مسکو مواضع نظامی خود را تقویت کرده و بیش از ۵۰ پایگاه نظامی سابق شوروی را از سال ۲۰۱۴ دوباره فعال کرده است؛ این پایگاهها نه تنها برای نظارت بلکه برای دفاع و حمایت از زیردریاییهای هستهای ناوگان شمالی حیاتی هستند.
تحریمهای غرب، روسیه را به استراتژی سرمایهگذاری در زیرساختهای دو منظوره – نظامی و تجاری – سوق داده است. توسعه مسیر دریایی شمالی، شبکه راهآهن و جادهها و زیرساختهای لجستیکی، ضمن تأمین کوتاهمدت اقتصاد، نقشی حیاتی در امنیت ملی مسکو ایفا میکنند. این اقدامات نشان میدهد که قطب شمال دیگر منطقهای جدا از رقابتهای جهانی نیست، بلکه به مرکزی برای رقابت ژئوپلیتیکی تبدیل شده است.
برای اروپا، این تحولات سه چالش عمده ایجاد کرده است. نخست، افزایش ریسک نظامی؛ تمرکز فعالیتهای نظامی روسیه از دریای نروژ به دریای بارنتس، این منطقه را به صحنه بالقوه هر تقابل مستقیم با ناتو تبدیل کرده است. اگرچه درگیری مستقیم ناتو و روسیه بعید است، اما امکان اقدام پیشدستانه مسکو در قطب شمال، به بهانه دفاع فعال و بازدارندگی، نمیتواند نادیده گرفته شود.
دوم، نفوذ چین در قطب شمال؛ چین خود را «کشور نزدیک به قطب شمال» معرفی کرده و این منطقه را بخشی از جاده ابریشم قطبی میداند. همکاری چین و روسیه در حوزه تأمین مالی و سرمایهگذاری، مقاومت روسیه در برابر تحریمهای غرب را تقویت میکند و نفوذ اروپا در تصمیمگیریهای منطقهای را کاهش میدهد. این همگرایی، امنیت انرژی و مسیرهای تجاری آتی را به نفع مسکو و پکن شکل میدهد و کشورهای اروپایی را به حاشیه میراند.
سوم، خطر کنار گذاشتن اروپا در معاملههای واشنگتن-کرملین؛ سیاست قطب شمال آمریکا اغلب متأثر از دیدگاه رئیسجمهور است و این امر پنجرهای برای مسکو فراهم میکند. با توجه به ذخایر عظیم مواد نادر روسیه، امکان توافقهای دوجانبه با آمریکا وجود دارد که نه تنها هماهنگی چین و روسیه را محدود میکند، بلکه اروپا را از تصمیمگیریهای کلیدی کنار میگذارد. چنین سناریویی، کشورهای کوچک قطبی و تلاشهای اتحادیه اروپا برای دستیابی به صندلی در میز حکمرانی قطب شمال را به حاشیه میبرد و ثبات دیرینه منطقه را تهدید میکند.
نشانههای هشداردهندهای مانند تهاجمات پهپادی روسیه در اروپا و اختلالات GPS، حاکی از تغییر سریع خطوط بازدارندگی و تحریک هستند. قطب شمال در حال تبدیل شدن به یک خط مقدم استراتژیک جدید است و اروپا دیگر نمیتواند این منطقه را نگرانی دوردست ببیند.
در چنین شرایطی، ضرورت تدوین یک استراتژی اروپایی متحد، پیشگیرانه و واقعگرا بیش از پیش احساس میشود. اروپا باید قبل از آنکه آینده قطب شمال بدون نقش فعال آن تعیین شود، موقعیت خود را تثبیت کند و از حاشیهنشینی در رقابتهای بزرگ بین روسیه، چین و آمریکا جلوگیری کند.
تجربه نشان داده که قدرت نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک باید با یکدیگر ترکیب شود. تنها با چنین رویکردی است که اروپا میتواند در قطب شمال جایگاه خود را حفظ کند و از تبدیل شدن این منطقه به صحنهای برای بازیگران خارجی سودجو جلوگیری نماید. امنیت قاره سبز امروز، در گروی ثبات و حضور فعال در شمال دور است و هر تأخیر در اتخاذ راهبردی منسجم، آیندهای پرچالش برای اروپا رقم خواهد زد.