یک سال قبل، پیرزنی به نام «عاطفه» همسایه آنها شد که تنها و بیسرپرست بود. زن جوان با همسر و فرزندانش تلاش میکرد از عاطفه مراقبت کند و حتی او را «مادر» صدا میزد. او به پزشکان میبرد و داروهایش را تهیه میکرد و این رابطه به مرور تبدیل به بخشی از زندگی مشترکشان شد.
اما زمانی که زن جوان به شهرستان میرفت تا از پدر بیمار خود مراقبت کند، متوجه شد که عاطفه رفتارهای مشکوکی با همسرش دارد و حتی فرزندش از رابطه پنهانی آنها خبر داد. وقتی زن ماجرا را از همسرش پرسید، شوهرش اعتراف کرد که عاطفه را به عقد موقت خود درآورده است.
این زن پس از شوک و حیرت، با اشک به کلانتری آمد تا راهکار قانونی پیدا کند. با دستور سرهنگ ابراهیم عربخانی، اقدامات مشاورهای و روانشناختی توسط مشاوران دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
∎