شناسهٔ خبر: 75637541 - سرویس علمی-فناوری
نسخه قابل چاپ منبع: آنا | لینک خبر

بیداری ساعت ۳ صبح نشانه بیماری یا یادگاری از الگوی خواب باستانی

بسیاری از افراد نیمه‌شب از خواب بیدار می‌شوند و نگرانند مشکلی در خوابشان وجود داشته باشد؛ اما پژوهش‌ها نشان می‌دهد این بیداری کوتاه، ادامه عادت قدیمی انسان‌هاست که زمانی در دو مرحله می‌خوابیدند. درک این موضوع چه بسا بتواند نگرانی‌ها را در مورد بی‌خوابی کاهش دهد.

صاحب‌خبر -

به گزارش «ساینس آلرت» (Science Alert)، خواب پیوسته، عادتی مدرن است نه یک قاعده تکاملی و این موضوع توضیح می‌دهد چرا بسیاری از ما هنوز ساعت ۳ صبح از خواب بیدار می‌شویم و از خود می‌پرسیم آیا مشکلی وجود دارد یا خیر. شاید دانستن این موضوع که این یک تجربه کاملا انسانی است، مفید باشد.

در بیشتر دوران تاریخ بشر، خواب پیوسته هشت ساعته عادی نبود. در عوض، مردم معمولا شب‌ها در دو نوبت می‌خوابیدند که اغلب به آن «خواب اول» و «خواب دوم» گفته می‌شد.

هر یک از این خواب‌ها چند ساعت طول می‌کشید و با یک فاصله بیداری یک ساعته یا بیشتر در نیمه شب از هم جدا می‌شد. منابع تاریخی از اروپا، آفریقا، آسیا و سایر نقاط جهان شرح می‌دهند که چگونه خانواده‌ها پس از غروب زود می‌خوابیدند، سپس حوالی نیمه‌شب برای مدتی بیدار می‌شدند و دوباره تا سپیده‌دم می‌خوابیدند. 

در بیشتر دوران تاریخ بشر، خواب پیوسته هشت ساعته عادی نبود. در عوض، مردم معمولا شب‌ها در دو نوبت می‌خوابیدند که اغلب به آن «خواب اول» و «خواب دوم» گفته می‌شد.

تقسیم شب به دو بخش احتمالا درک انسان از گذر زمان را تغییر داد. این فاصله آرام، به شب‌ها میانه‌ای مشخص می‌داد که می‌توانست شب‌های طولانی زمستان را قابل‌تحمل‌تر کند. 

دوره بیداری نیمه‌شب، زمان مرده نبود بلکه بخشی مهم از شب بود که تجربه انسان از شب‌های طولانی را شکل می‌داد.

برخی افراد در آن زمان برای کار‌های کوچک مانند روشن نگه داشتن آتش یا سر زدن به حیوانات بیدار می‌شدند. برخی دیگر در رختخواب می‌ماندند تا دعا کنند یا به خواب‌هایی که تازه دیده بودند فکر کنند. نامه‌ها و یادداشت‌های روزانه از دوران پیشاصنعتی نشان می‌دهد مردم از آن ساعت‌های آرام برای خواندن، نوشتن یا حتی معاشرت آرام با خانواده یا همسایگان استفاده می‌کردند. 

چگونه «خواب دوم» را از دست دادیم

ناپدید شدن خواب دوم در طول دو قرن گذشته در پی دگرگونی‌های عمیق اجتماعی رخ داد.

نور مصنوعی یکی از این عوامل است. در قرن‌های هجدهم و نوزدهم، نخست چراغ‌های نفتی سپس گازسوز و در نهایت برق، شب را به زمانی قابل استفاده برای بیداری تبدیل کردند. مردم به جای خوابیدن اندکی پس از غروب، شروع کردند به بیدار ماندن تا دیروقت زیر نور چراغ.

از نظر زیستی، نور شدید در شب ساعت درونی بدن (چرخه شبانه‌روزی) را تغییر داد و باعث شد بدن تمایل کمتری به بیدار شدن پس از چند ساعت خواب داشته باشد. زمان‌بندی نور اهمیت دارد: نور معمولی اتاق پیش از خواب، ترشح ملاتونین را کاهش داده و به تأخیر می‌اندازد و این امر شروع خواب را عقب می‌اندازد.

انقلاب صنعتی نه تنها شیوه کار، بلکه شیوه خواب را نیز دگرگون کرد. برنامه‌های کاری کارخانه‌ها خواب را به یک دوره پیوسته تبدیل کردند. تا اوایل قرن بیستم، ایده «هشت ساعت خواب بدون وقفه» جای ریتم چندصدساله دو‌مرحله‌ای را گرفت.

در پژوهش‌های چند هفته‌ای خواب که شب‌های طولانی زمستان را در تاریکی شبیه‌سازی کرده و ساعت یا نور مصنوعی را حذف می‌کنند، مشاهده شده که افراد اغلب به طور طبیعی به الگوی دو‌خواب با یک دوره بیداری آرام در میان آن بازمی‌گردند.

یک مطالعه سال ۲۰۱۷ در جامعه‌ای کشاورزی در ماداگاسکار که فاقد برق بود نشان داد مردم هنوز عمدتا در دو بخش می‌خوابند و حدود نیمه‌شب بیدار می‌شوند.

زمستان‌های طولانی و تاریک

نور، ساعت درونی بدن ما را تنظیم می‌کند و بر سرعت ادراک ما از گذر زمان تاثیر می‌گذارد. وقتی این نشانه‌ها کاهش می‌یابد، همان‌طور که در زمستان یا زیر نور مصنوعی رخ می‌دهد، ما از ریتم طبیعی خود فاصله می‌گیریم.

در زمستان، نور صبحگاهی که دیرتر و ضعیف‌تر می‌تابد، تنظیم ساعت درونی بدن را دشوارتر می‌کند. نور صبح اهمیت ویژه‌ای دارد؛ زیرا شامل مقدار بیشتری نور آبی است که موثرترین طول‌موج برای تحریک تولید کورتیزول و سرکوب ملاتونین در بدن است.

در آزمایشگاه‌های ایزوله زمانی و مطالعات زندگی در غارها، افرادی که هفته‌ها بدون نور طبیعی یا ساعت زندگی کرده‌اند یا حتی در تاریکی مداوم به سربرده‌اند، اغلب شمار روز‌ها را اشتباه تخمین زده‌اند که نشان می‌دهد در نبود نشانه‌های نوری، حس زمان به راحتی از بین می‌رود.

اختلالات مشابهی در زمستان‌های قطبی رخ می‌دهد؛ جایی که نبود طلوع و غروب، احساس تعلیق زمانی ایجاد می‌کند. افرادی که بومی عرض‌های جغرافیایی بالا هستند یا ساکنان قدیمی که روال ثابتی دارند، معمولا بهتر با چرخه‌های نوری قطبی سازگار می‌شوند تا بازدیدکنندگان موقت، هرچند این موضوع بسته به جمعیت و زمینه متفاوت است.

ساکنان در صورتی بهتر سازگار می‌شوند که جامعه‌شان برنامه روزانه منظمی را به‌طور جمعی دنبال کند. مطالعه‌ای در سال ۱۹۹۳ درباره جمعیت‌های ایسلندی و فرزندان آنها که به کانادا مهاجرت کرده بودند، نشان داد این افراد نرخ پایین‌تری از اختلال عاطفی فصلی (SAD) دارند. این پژوهش پیشنهاد کرد که عوامل ژنتیکی ممکن است به این جمعیت برای سازگاری با زمستان طولانی قطبی کمک کند.

نگاهی تازه به بی‌خوابی

متخصصان خواب اشاره می‌کنند که بیدار شدن‌های کوتاه در طول شب طبیعی است و اغلب هنگام تغییر مراحل خواب، به ویژه هنگام نزدیک شدن به مرحله خواب REM (مرحله‌ای از خواب که در آن رویا‌های واضح دیده می‌شود)، رخ می‌دهد. نکته مهم این است که چگونه به آن واکنش نشان می‌دهیم.

حس مغز نسبت به گذشت زمان، انعطاف‌پذیر است: اضطراب، کسالت یا نور کم باعث می‌شوند زمان کش‌دار به نظر برسد، در حالی که آرامش و مشغول بودن، زمان را فشرده‌تر می‌کند. بدون آن فاصله‌ای که در گذشته برای برخاستن، کاری کردن یا گفت‌و‌گو وجود داشت، بیدار شدن در ساعت ۳ صبح می‌تواند زمان را بسیار کند جلوه دهد. در این حالت، توجه بر زمان متمرکز است و دقیقه‌ها طولانی‌تر به نظر می‌رسند.

رفتاردرمانی شناختی برای بی‌خوابی (CBT-I) توصیه می‌کند اگر حدود ۲۰ دقیقه بیدار ماندید، از تخت بیرون بیایید، فعالیت آرامی در نور کم انجام دهید (مثلا خواندن) و وقتی احساس خواب‌آلودگی کردید، به رختخواب بازگردید.

رفتاردرمانی شناختی برای بی‌خوابی (CBT-I) توصیه می‌کند اگر حدود ۲۰ دقیقه بیدار ماندید، از تخت بیرون بیایید، فعالیت آرامی در نور کم انجام دهید (مثلا خواندن) و وقتی احساس خواب‌آلودگی کردید، به رختخواب بازگردید.

متخصصان خواب همچنین توصیه می‌کنند ساعت را بپوشانید و در هنگام بی‌خوابی، از محاسبه زمان دست بکشید. پذیرش آرامِ بیداری، همراه با درک اینکه ذهن ما چگونه گذر زمان را احساس می‌کند، ممکن است مطمئن‌ترین راه برای بازگشت دوباره به خواب باشد.

انتهای پیام/