شناسهٔ خبر: 75624634 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جماران | لینک خبر

گزارش فارن افرز:

آمریکا و چین می‌توانند رابطه‌ای عادی داشته باشند

با وجود تشدید کم‌سابقه جنگ تجاری و اعمال محدودیت‌های صادراتی از سوی واشنگتن و پکن، دو اقتصاد بزرگ جهان همچنان در حال حفظ و بازتنظیم رابطه‌ای هستند که نه می‌تواند به دوران تعامل پیش از ۲۰۱۷ بازگردد و نه به جدایی کامل برسد؛ تحولی که با دیدار ترامپ و شی جین‌پینگ در کره‌جنوبی می‌تواند به نقطه عطفی در جهت «رقابتِ کنترل‌شده و همزیستیِ سرد» تبدیل شود.

صاحب‌خبر -

به گزارش سرویس بین‌الملل جماران،  فارن افرز نوشت: در چرخه‌های مکرر تقابل و کاهش تنش که روابط آمریکا و چین را تعریف می‌کند، یک پارادوکس شکل گرفته است. روابط اقتصادی دو کشور بیش از هر زمان دیگری پرتنش است؛ در اوایل اکتبر، برای دومین بار در شش ماه گذشته، آمریکا و چین جنگ تجاری تازه‌ای آغاز کردند، محدودیت‌های صادراتی سنگینی اعمال شد و دو طرف تهدید کردند که تعرفه‌ها را به سطوحی افزایش دهند که پیش‌تر غیرقابل تصور بود.

 

با این حال، رابطه آمریکا و چین ظاهراً روزبه‌روز مقاوم‌تر می‌شود. هرچند رهبران دو کشور در واشنگتن و پکن ظاهراً نسبت به جدایی سریع دو اقتصاد بزرگ جهان بی‌تفاوت نشان داده‌اند، اما نخستین موج تشدید جنگ تجاری در آوریل و مه جای خود را به دوره‌ای نسبی از آرامش داد. در ده ماه گذشته ــ و حتی در دو سال پایانی دولت بایدن ــ روابط آمریکا و چین نشانه‌هایی از تعادل مجدد نشان داده است. هر بار که بحرانی بروز کرده، مانند ورود بالون بدون سرنشین چینی به حریم هوایی آمریکا در سال ۲۰۲۳، رهبران دو کشور تلاش کرده‌اند فوراً روابط را تثبیت کنند؛ نشانه‌ای از آنکه دو اقتصاد بزرگ جهان هنوز نیاز ساختاری به رابطه‌ای نسبتاً پایدار دارند.

 این روندهای متناقض نشان می‌دهد رابطه آمریکا و چین ممکن است در نقطه عطفی قرار گرفته باشد. نه واشنگتن و نه پکن دیگر توهمی درباره بازگشت به دوره پیش از ۲۰۱۷ ندارند؛ دوره‌ای که در آن وابستگی متقابل و تعامل، به جای جدایی و رقابت استراتژیک، ویژگی اصلی روابط بود. با این حال، نزاع‌های اقتصادی کوتاه‌مدت و مانورهای تاکتیکی برای معاملات احتمالی نباید امکان حرکت دو کشور فراتر از دوران رقابت خصمانه به سمت رابطه‌ای عادی‌تر را پنهان کند؛ رابطه‌ای که در آن بتوانند در حالت سرد اما نه خصمانه، مسالمت‌آمیز همزیستی کنند. دیدار این هفته رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، با رهبر چین، شی جین‌پینگ، در کره جنوبی فرصتی محدود اما مهم برای ورود به مرحله‌ای تازه از روابط دوجانبه فراهم می‌آورد.

 

آمریکا علیه جهان 

 امکان رسیدن به این نقطه عطف تا حدی ناشی از تغییرات در سیاست خارجی آمریکاست. از نگاه پکن، دوره نخست ریاست‌جمهوری ترامپ آغاز رقابت استراتژیکی بود که در آن آمریکا، چین را جدی‌ترین رقیب و دشمن خود تلقی می‌کرد و در پی مهار یا کندکردن رشد اقتصادی و فناوری چین بود؛ به عبارت دیگر، این دوره «آمریکا علیه چین» بود. در دوره بایدن، واشنگتن همان اهداف را دنبال کرد اما با همکاری متحدانش؛ یعنی «غرب علیه چین». از دید استراتژیست‌های چینی، هر دو دولت بر این باور بودند که منافع آمریکا و چین اساساً متضاد است و تنها گزینه، رقابت بی‌امان و بدون جایگزین برای سازش است.

 با این حال، در دوره دوم ترامپ، سیاست خارجی آمریکا دستخوش تغییر شده است. ترامپ روابط اقتصادی و امنیتی واشنگتن را با کل جهان بازتنظیم کرده است. برای نمونه، تعرفه‌های موسوم به «روز آزادی» در آوریل بیش از ۱۰۰ کشور، از جمله بسیاری از متحدان آمریکا را هدف قرار داد. دولت ترامپ بارها متحدان دیرینه خود در اروپا را تحت فشار گذاشته تا سهم بیشتری از هزینه‌های امنیتی‌شان را بپردازند، حتی اگر این امر به تنش در روابط منجر شود.

 

پساجهانی‌شدن 

 در حالی که استراتژیست‌ها و سیاستگذاران در واشنگتن و پکن معمولاً وخامت روابط را نتیجه سیاست‌های خصمانه طرف مقابل می‌دانند، توضیح دیگری نیز وجود دارد: مدل قدیمی جهانی‌شدن دیگر پایدار نیست. اصطکاک‌های فزاینده بیشتر ناشی از تغییرات ساختاری‌اند تا صرفاً تصمیمات رهبران.

 چین در دوره پس از جنگ سرد، تحت رهبری لیبرالیسم بین‌المللی آمریکا به‌طور چشمگیری رشد کرد، اما با تکیه بر مدلی متفاوت از لیبرالیسم غربی، در عمل نظم لیبرال را تا مرز فروپاشی پیش برد. آمریکا نیز از نظم لیبرال و جهان تک‌قطبی سود برد، اما در برابر مشکلات داخلی ناشی از جهانی‌شدن واکنشی مؤثر نشان نداد و همین امر واکنش شدید داخلی را برانگیخت.

 اکنون آمریکا در حال فروپاشی سیستمی است که خود ساخته و رهبری کرده بود. بسیاری از دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان از لیبرالیسم بین‌المللی روی‌گردان شده و به‌جای آن به سیاست صنعتی و ملی‌گرایی اقتصادی روی آورده‌اند. نه آمریکا و نه چین دیگر «کارایی اقتصادی» را دلیلی برای وابستگی به نظام مالی، کالاهای حیاتی و فناوری پیشرفته طرف مقابل نمی‌دانند. کشورها نمی‌توانند روند جهانی‌زدایی را متوقف کنند، تنها می‌توانند با آن سازگار شوند.

 

چین و اعتماد به نفس رو به رشد 

 اعتماد به نفس فزاینده چین می‌تواند این سازگاری را آسان‌تر کند. در سال‌های اخیر، آمریکا محدودیت‌های قابل توجهی بر توسعه چین اعمال کرده است، از جمله کنترل صادرات صنایع نیمه‌رسانا. با این وجود، چین همچنان به پیشرفت‌های فناوری دست یافته است. نرخ رشد اقتصادی کاهش یافته، اما اقتصاد همچنان در حال گسترش است. پکن اکنون ابزارهایی برای فشار بر واشنگتن در اختیار دارد؛ از جمله کنترل عرضه آهنرباهای خاکی کمیاب که بسیاری از صنایع آمریکایی به آن وابسته‌اند. چین با تکیه بر اعتماد به نفس خود، می‌تواند بیشتر بر اجرای سیاست‌های اقتصادی سالم در داخل تمرکز کرده و کمتر نگران فشارهای آمریکا باشد. در نتیجه، به توسعه خود ادامه می‌دهد و حتی ممکن است جایگاه جهانی‌اش نسبت به آمریکا را بهبود بخشد.

 در چنین شرایطی، سیاستگذاران دو کشور فرصتی نادر برای تعدیل نگرش‌های خود نسبت به یکدیگر دارند. پکن می‌تواند بار دیگر بررسی کند که آیا آمریکا واقعاً قصد توقف رشد چین را دارد یا نه. واشنگتن نیز می‌تواند برداشت غالب خود را مبنی بر اینکه چین در پی سرنگونی رهبری جهانی آمریکاست، بازنگری کند. تغییر در این روایت‌ها به کاهش خصومت‌هایی کمک خواهد کرد که مانع همکاری سازنده‌تر میان دو طرف شده‌اند.

 

یک بازی بازتعادل 

 آمریکا و چین لازم نیست دوست باشند، اما باید از دشمنی اجتناب کنند. نوع تازه‌ای از رابطه مستلزم بازتعادل وابستگی‌های متقابل است. دهه‌ها روابط اقتصادی دو کشور نامتقارن بود: چین برای رشد خود به نظام مالی و فناوری آمریکا وابسته بود و آمریکا نیز به تولیدات ارزان‌قیمت چین تکیه داشت. رقابت شدید دهه گذشته این الگوی قدیمی را در هم شکست. دولت ترامپ آشکارا اعلام کرد که دیگر کسری تجاری عظیم با چین را نمی‌پذیرد و رهبران چین نیز از وابستگی به ابزارهای مالی و فناوری آمریکا ناخشنود بودند. حتی پیش از جنگ تجاری ۲۰۱۸، دو کشور در حال جداکردن برخی بخش‌های اقتصاد خود بودند.

 در رابطه‌ای که با ثبات و عقلانیت مشخص شود، رقابت میان آمریکا و چین ادامه خواهد یافت، اما هر دو کشور باید شدت رقابت را مهار کرده و خطوط روشنی برای محدوده تعاملات اقتصادی، اجتماعی و حوزه‌های استقلال خود تعیین کنند. سرمایه‌گذاری گسترده چین در صنایع خودروهای برقی و باتری آمریکا می‌تواند وابستگی متقابل متعادل‌تری ایجاد کند، به شرطی که در بخش‌هایی باشد که هر دو طرف همکاری را سودمند می‌دانند. چنین الگویی از وابستگی متقابل، پایدارتر و ماندگارتر از وضعیتی است که آمریکا ورودی‌های باارزش فراهم کند و چین خروجی‌های کم‌ارزش تولید کند. در این حالت، هر دو طرف احساس خواهند کرد از رابطه اقتصادی منتفع می‌شوند و برای حفظ تعادل تلاش خواهند کرد.

 

 

بازتنظیم روابط ژئوپولیتیک در هند-اقیانوس آرام 

 آمریکا و چین باید روابط ژئوپولیتیک خود در منطقه هند-اقیانوس آرام را نیز بازتنظیم کنند. ارتش آمریکا به‌طور منظم مأموریت‌های شناسایی و عملیات «آزادی دریانوردی» را در نزدیکی سواحل چین انجام می‌دهد و بر حق قانونی خود و تعهدش به متحدان منطقه‌ای تأکید می‌کند. اما این اقدامات خطر درگیری میان دو قدرت بزرگ نظامی جهان را افزایش می‌دهد. آمریکا می‌تواند با کاهش دفعات چنین اقدامات تحریک‌آمیزی، از تنش‌ها بکاهد و در عوض با استفاده از فناوری‌هایی چون ماهواره‌ها، اطلاعات نظامی را بدون خطر رویارویی مستقیم گردآوری کند.

 رهبران آمریکا و چین همچنین می‌توانند تنش‌ها درباره تایوان را کاهش دهند. دولت ترامپ می‌تواند با اعلام مخالفت رسمی با استقلال تایوان، پیام اطمینان‌بخشی به پکن بدهد. در مقابل، چین می‌تواند دفعات رزمایش‌های نظامی خود را کاهش داده و تبادلات دوسوی تنگه را افزایش دهد. اگر رهبران پکن باور داشته باشند که امکان اتحاد مسالمت‌آمیز وجود دارد، انگیزه کمتری برای استفاده از زور خواهند داشت. چنین توافقی با چشم‌انداز جهانی ترامپ در زمینه میانجی‌گری صلح در مناطق بحرانی نیز هماهنگ است.

 

ملی‌گرایی و چشم‌انداز آینده 

 از دهه ۱۹۹۰ تا امروز، آمریکا دیدگاهی جهانی داشت در حالی که چین بر ساخت ملت تمرکز کرده بود. اکنون برای نخستین بار در چند دهه گذشته، روابط میان دو قدرت ملی‌گرا شکل گرفته است. شعار ترامپ «آمریکا را دوباره بزرگ کن» و آرمان شی برای «احیای بزرگ ملت چین» هر دو اهدافی ملی‌گرایانه‌اند. این دو الزاماً در تضاد نیستند؛ بلکه می‌توانند همزیستی کنند. آمریکا و چین می‌توانند از احیای یکدیگر حمایت کنند یا دست‌کم مانع پیشرفت دیگری نشوند. رویکرد «اول آمریکا» ترامپ نشان داده است که وقتی واشنگتن بر سیاست داخلی تمرکز دارد، نسبت به چین محتاط‌تر عمل می‌کند؛ همان‌طور که در سال نخست دوره دوم او در دریای جنوبی چین مشاهده شد.

هیچ‌یک از دو کشور نمی‌توانند اقتصاد دیگری را کاملاً فلج کنند، اما هر دو ابزارهایی در اختیار دارند که اگر رقابت خصمانه بی‌مهار ادامه یابد، می‌تواند آسیب‌زا باشد. با نزدیک شدن ترامپ و شی به میز مذاکره، شرایط برای رسیدن به نقطه عطفی در روابط فراهم است؛ نقطه‌ای که می‌تواند مسیر آینده را به سوی رابطه‌ای پایدارتر و مؤثرتر تعیین کند. این تغییر تضمینی نیست، اما هدفی ممکن و ارزشمند است.

 

 

اخبار مرتبط

انتهای پیام