شناسهٔ خبر: 75623887 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

بحران گفتمان هویت در ایران امروز؛

از مصرف نمادها به بازتولید معنا

تینا چهارسوقی‌امین نوشت:‌ تنها زمانی که گفتمان رسمی بتواند ارزش‌ها و آیین‌های فرهنگی را در قالب‌های معاصر، زیباشناختی و رسانه‌ای بازآفرینی کند، نوجوان ایرانی از بریکلاژ تقلیدی به بریکلاژ خلاق خواهد رسید؛ از مصرف نمادها به بازتولید معنا.

صاحب‌خبر -

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - تینا چهارسوقی‌امین، دکترای زبان‌شناسی و مدرس دانشگاه؛ در جهان معاصر، جایی که مرزهای فرهنگی در نتیجه‌ٔ جهانی‌شدن، رسانه‌محوری و سرمایه‌داری نمادین در حال فرسایش‌اند، مفهوم بریکلاژ فرهنگی بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. در ظاهر، این پدیده نوعی خلاقیت فرهنگی به نظر می‌رسد؛ سوژه‌ٔ معاصر، اجزای پراکنده‌ٔ فرهنگ‌های مختلف را کنار هم می‌نشاند و از آن ترکیبی تازه می‌سازد. اما از منظر تحلیل گفتمان انتقادی، این فرایند را نمی‌توان صرفاً کنشی خلاقانه دانست، بلکه باید آن را در بستر قدرت، ایدئولوژی و بازنمایی بررسی کرد.

در تحلیل گفتمان انتقادی، هر کنش زبانی یا نمادین، بخشی از ساختار قدرت و بازتولید ایدئولوژی است. از این منظر، بریکلاژ فرهنگی نوجوان ایرانی در آیین‌هایی چون هالووین، نه یک «درهم‌تنیدگی فرهنگی» بلکه نشانه‌ای از بحران بازنمایی هویت است. در وضعیتی که گفتمان‌های بومی در بازتولید معنا و جذابیت ناتوان مانده‌اند، گفتمان جهانی با قدرت نمادین و رسانه‌ای خود به درون ذهن و زیست نوجوان نفوذ می‌کند. نوجوان در پاسخ به این خلأ معنایی، عناصر بی‌ریشه‌ٔ فرهنگ جهانی را به‌مثابه‌ٔ «نماد مدرن بودن» وصله می‌زند تا خود را در آیینه‌ٔ جهانی‌شدن بازشناسد.

اما این وصله‌زدن، به تعبیر تحلیل گفتمان انتقادی، نوعی بازنمایی کاذب از مدرنیت است؛ چراکه معنا را از دل تاریخ و تجربه‌ٔ زیسته نمی‌گیرد، بلکه از الگوهای رسانه‌ای و مصرفی وام می‌گیرد. حاصل، هویتی است مصرفی، نمایشی و بی‌پیوستگی؛ هویتی که نه بر ساخت معنا بلکه بر تقلید و نمایش استوار است. در این‌جا، بریکلاژ فرهنگی دیگر نشانه‌ٔ خلاقیت نیست، بلکه علامت گسست فرهنگی است؛ نشانه‌ای از شکاف میان سوژه و ریشه‌های فرهنگی خویش.

از دیدگاه گفتمان انتقادی، این پدیده را باید در نسبت با گفتمان‌های مسلط جهانی‌شدن و مدرنیت رسانه‌ای فهمید؛ گفتمان‌هایی که سوژه را به مصرف‌کننده‌ی نشانه‌ها بدل می‌کنند. وقتی گفتمان ملی و فرهنگی نتواند معنا و افتخار را بازتولید کند، سوژه به سوی الگوهای جهانی گرایش می‌یابد، حتی اگر آن الگوها در تضاد با زمینه‌ی تاریخی و فرهنگی او باشند. این همان جایی است که هویت‌زدایی نرم رخ می‌دهد: هویتی که به تدریج از درون تهی می‌شود، بی‌آنکه نشانه‌ای از خشونت آشکار در کار باشد.

بریکلاژ فرهنگی در چنین شرایطی، محصول ناتوانی ساختارهای بومی در رقابت معنایی با گفتمان جهانی است. نوجوان در میانه‌ی این میدان گفتمانی، به‌جای بازآفرینی خلاقِ فرهنگ، دست به بازچینی نشانه‌های بی‌معنا می‌زند؛ کنشی که ظاهراً مدرن و جهانی است، اما در عمق، نشان از بحران هویت و ازخودبیگانگی فرهنگی دارد.

از مصرف نمادها به بازتولید معنا

جهانی‌شدن، اگر بدون خودآگاهی و بازخوانی انتقادی همراه باشد، نه موجب گفت‌وگوی فرهنگ‌ها بلکه سبب استحاله‌ی تدریجی فرهنگ‌های ضعیف‌تر می‌شود. در این وضعیت، سوژه‌ی ایرانی میان دو جهان معلق می‌ماند: نه به سنت تعلق دارد، نه در مدرنیته جای می‌گیرد. این تعلیق، از منظر تحلیل گفتمان انتقادی، نه یک وضعیت گذرا بلکه نشانه‌ای از بحران مشروعیت گفتمان فرهنگی بومی است؛ گفتمانی که دیگر نمی‌تواند معنا، افتخار و تعلق تولید کند.

به همین دلیل است که آیین‌هایی چون هالووین، در ظاهر امری بی‌اهمیت و تفننی به نظر می‌رسند، اما در عمق، نشانه‌هایی گفتمانی از جابه‌جایی منابع هویت‌اند. وقتی جشن‌های وارداتی به میدان نمادین جوانان راه می‌یابند، در واقع ساختار معنایی جدیدی شکل می‌گیرد که بر محور مصرف، نمایش و هم‌سانی با دیگری استوار است. این همان بریکلاژ فرهنگیِ بی‌ریشه است: ظاهری از مدرنیت و جهانی‌شدن که در بطن خود، بحران معنا و گسست از خویشتن را بازتولید می‌کند.

در چارچوب گفتمانی، مسئولان فرهنگی صرفاً نهادهایی اجرایی نیستند؛ آنان کنشگران گفتمانی‌اند که با تولید یا بازتولید معنا، در شکل‌دهی به میدان فرهنگی جامعه نقش تعیین‌کننده دارند. اما مسئله این‌جاست که گفتمان رسمی فرهنگی در ایران، اغلب در وضعیت «گفتمان انفعالی» قرار دارد: از یک‌سو در تلاش برای حفظ ارزش‌ها و سنت‌هاست، و از سوی دیگر در بازخوانی و بازتعریف آن ارزش‌ها در زبان نسل جدید ناتوان است. این ناتوانی، خلأیی معنایی پدید می‌آورد که گفتمان جهانی به سرعت آن را پر می‌کند. به بیان دیگر، مسئولان فرهنگی زمانی که از تولید معنا غفلت می‌کنند، ناخواسته به گسترش بریکلاژ فرهنگی یاری می‌رسانند.

در سطح گفتمانی، ضعف سیاست‌گذاری فرهنگی را می‌توان در فقدان روایت جذاب از «ما» دید. جوان و نوجوان امروز در گفتمان رسمی تصویری زنده، الهام‌بخش و معاصر از هویت ایرانی-اسلامی نمی‌یابد؛ به همین دلیل، در میدان رقابت نشانه‌ها، گفتمان‌های جهانی با قدرت رسانه‌ای خود جای آن را می‌گیرند. زمانی که سیاست فرهنگی تنها به بازتکرار ارزش‌های کلی و شعارگونه بسنده می‌کند و از تولید روایت‌های تازه و میان‌نسلی غافل می‌ماند، هویت بومی به تدریج از سطح تجربه‌ی زیسته حذف می‌شود.

نتیجه، همان چیزی است که در قالب بریکلاژ فرهنگی رخ می‌دهد: بازچینی تصادفی نشانه‌ها برای پر کردن خلأ معنا.

در نهایت، از منظر گفتمانی، مسئولان فرهنگی اگر بخواهند این چرخه را بشکنند، باید از موضع کنترل و سانسور فاصله بگیرند و به ساحت تولید معنا و گفت‌وگو با نسل جدید وارد شوند. سیاست فرهنگی مؤثر، نه در طرد مظاهر جهانی، بلکه در توان بازتفسیر و بومی‌سازی خلاق آن‌هاست. تنها زمانی که گفتمان رسمی بتواند ارزش‌ها و آیین‌های فرهنگی را در قالب‌های معاصر، زیباشناختی و رسانه‌ای بازآفرینی کند، نوجوان ایرانی از بریکلاژ تقلیدی به بریکلاژ خلاق خواهد رسید؛ از مصرف نمادها به بازتولید معنا. در غیر این صورت، هر جشن وارداتی یا آیین نمایشی، بدل به آیینه‌ای از فقدان گفت‌وگوی فرهنگی میان نسل‌ها و نشانه‌ای از فرسایش گفتمان فرهنگی بومی خواهد بود.