هدیه حدادیاصل- در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونتی وجود دارد که قرار است قلب تپنده هنر کشور باشد؛ اما حالا مدتی است که این قلب، نه میتپد و نه رمقی برای تپیدن دارد. معاونت امور هنری، بهظاهر هنوز برقرار است، اما در عمل مدتی است که روی هوا مانده! از زمان برکناری نادره رضایی تا امروز، نه مدیری منصوب و نه سیاستی اعلام شده است. انگار تمام آن شتاب و جدلی که برای رفتن نادره رضایی وجود داشت، تنها برای «رفتن» بود، نه برای «جایگزین کردن»!
معاونت هنری، حدود ده ماه زیر نظر نادره رضایی اداره شد؛ مدیری که حضورش از همان ابتدا با واکنش و حاشیه همراه بود. رضایی در دوران کوتاه مسئولیتش، بیش از آنکه بهعنوان چهرهای تصمیمگیر شناخته شود، درگیر پاسخگویی به حواشی بود. او در طول این ده ماه، عملاً نتوانست سیاست تازهای در هنر کشور تعریف کند. نادره رضایی طی این ده ماه، یا دفاع و توجیه کرد و یا توضیح داد.
از حاشیههای فضای مجازی گرفته تا پروندههای مالی و رسانهای، همه چیز او را در موضع انفعال قرار داد. شاید در ذهنش معاونت هنری جایی برای تعامل، گفتگو و صیانت از شأن هنرمندان بود، اما واقعیت ساختار وزارتخانه و سنگینی فضای سیاسی–فرهنگی، به او مجالی برای چنین کارهایی نداد.
اما مشکل از آنجا شروع شد که با برکناریاش، همه چیز در همان نقطه متوقف ماند. نه جانشینی تعیین شد، نه تصمیمی گرفته شد، نه نشانی از اصلاح یا تغییر دیده شد. حالا بیش از یکماه است که معاونت هنری با سرپرست اداره میشود؛ سرپرستی که طبق ساختار اداری نه اختیار تام و نه امکان تصمیمگیریهای بلندمدت را دارد.
در ظاهر، ممکن است این خلأ مدیریتی چندان مهم به نظر نرسد، اما وقتی بدانیم همه جشنوارههای مهم کشور از دل همین معاونت بیرون میآیند (از موسیقی فجر تا تئاتر فجر و هنرهای تجسمی) میفهمیم که ماجرا تا چه اندازه جدی است. هر روز تأخیر در تصمیمگیری، یعنی از برنامهریزی، از جذب نیرو، از هماهنگی با استانها و از تأمین بودجه عقبماندهایم. جشنوارهها شوخیبردار نیستند؛ ماهها زمان میخواهند و حالا در فاصلهای نهچندان زیاد تا فجر، هنوز مدیر مشخصی بر صندلی اصلی معاونت ننشسته است.
آیا فقط رفتن مهم بود؟!
اینکه نادره رضایی ماندنی بود یا خیر، بحث دیگری است؛ اما آنچه واضح است، اینکه تمام انرژی مجموعه بر «رفتن او» متمرکز شد. بعد از برکناری، هیچکس پاسخ نداد که قرار است چه اتفاقی بیفتد. نه وزیر توضیح روشنی داد، نه کسی از داخل وزارتخانه درباره چشمانداز آینده حرف زد. گویی هدف، صرفاً پایان دادن به یک دوره بود، بیآنکه برای آغاز دوره بعدی فکری شده باشد.
در چنین شرایطی، معاونت هنری به ساختمانی بیساکن تبدیل شده است. جلسات برگزار میشود، مکاتبات انجام میگیرد، اما تصمیمهای مهم در هوا معلقاند. در ادبیات اداری میگویند سرپرست میتواند کارهای جاری را پیش ببرد، اما تجربه نشان داده که هیچ سرپرستی در ایران نتوانسته سیاستگذاری مؤثر و بلندمدت داشته باشد. وقتی اختیار نداری، نمیتوانی تعهد بدهی، نمیتوانی قرارداد ببندی، نمیتوانی آیندهنگری کنی!
نتیجه این شده که امروز در بسیاری از بخشهای هنری، بلاتکلیفی موج میزند. مدیران زیرمجموعه نمیدانند سیاست کلی چیست، صنفهای هنری نمیدانند با چه کسی باید مذاکره کنند و اهالی هنر احساس میکنند صدایشان شنیده نمیشود. از آن طرف، رسانهها هم سردرگماند؛ نه خبر تازهای از تصمیمات میرسد و نه برنامهای از آینده منتشر میشود.
حاشیهای که متن را بلعید
واقعیت این است که معاونت هنری، سالهاست گرفتار تناقض است. از یک سو قرار است نهاد سیاستگذار باشد، اما از سوی دیگر زیر فشار تصمیمهای بیرونی قرار دارد. از یک سو باید پاسخگوی هنرمندان و افکار عمومی باشد، از سوی دیگر، باید با سیاستهای وزارتخانه هماهنگ باشد.
نادره رضایی در تمام مدت مسئولیتش، بخش عمده وقتش صرف پاسخ به انتقادها شد. از رسانهها تا نمایندگان مجلس و… هر روز موجی تازه علیه او شکل میگرفت. بسیاری از حاشیهها حتی ربطی به عملکردش نداشتند؛ اما چون معاونت هنری جای حساسی است، هر رفتار کوچک او بزرگنمایی میشد. در نهایت، آنچه باقی ماند، نه برنامه بود و نه دستاورد، بلکه تصویری از مدیری که میان فشارها در رفتوآمد بود و بالاخره زیر بارشان خرد شد.
اما حالا که او رفته، وضعیت بهتر نشده؛ فقط سکوت بیشتر شده است. نه خبری از اصلاحات ساختاری است، نه بازنگری در سیاستهای فرهنگی، نه حتی بیانیهای روشن درباره وضعیت فعلی هنر کشور منتشر میشود. گویی معاونت هنری فقط به این دلیل وجود دارد که یا حذف شود یا حاشیه تولید کند.
چرا مدیر منصوب نمیشود؟
این یک پرسش ساده است؛ اگر سرپرست فعلی توان اداره امور را دارد، چرا او را بهصورت رسمی منصوب نمیکنند؟ و اگر ندارد، چرا مدیر تازهای معرفی نمیشود؟ پاسخ در پیچیدگیهای سیاسی وزارت ارشاد است. تصمیمگیری در این وزارتخانه، سالهاست که تابع ملاحظات بیرونی است؛ جناحها، نهادهای بیرونی و… همه در انتخاب یک مدیر هنری دخالت دارند. نتیجه هم میشود بلاتکلیفی که این روزها معاونت هنری با آن دست و پنجه نرم میکند.
در واقع، هر چقدر در ظاهر، وزارت ارشاد متولی هنر معرفی میشود، در عمل، هنر کمترین اولویت را در ساختار مدیریتیاش دارد. وقتی انتخاب یک معاون هنری ماهها به تأخیر میافتد، یعنی هنر دیگر در صدر دستور کار نیست.
این وضعیت، آثارش را هم نشان داده؛ طرحهای هنری متوقفاند، جلسات صنفی لغو میشوند، روند برگزاری جشنوارهها کند شده و حتی مکاتبات ساده اداری نیازمند امضایی است که هنوز معلوم نیست از سوی چه کسی باید صادر شود.
هنر بیصاحب و مظلوم
از نگاه هنرمندان، معاونت هنری امروز مثل خانهای است که درش باز مانده است. کسی نمیداند چه کسی تصمیمگیر است. تماسها بیپاسخ میمانند، درخواستها در مسیر اداری گم میشوند و سیاستها به تعویق میافتند. بسیاری از مدیران میانی در سکوت و احتیاط به کارشان ادامه میدهند، چون نمیدانند فردا چه کسی بالای سرشان خواهد بود.
این بیثباتی برای نهادی که باید مأمن هنرمندان باشد، خطرناک است. در نبود مدیر قدرتمند، تصمیمها سلیقهای میشوند، بخشنامهها از بالا دیکته میشوند و خلاقیت در سایه ترس و بلاتکلیفی میمیرد.
از طرف دیگر، فصل جشنوارهها در راه است. کمتر از سه ماه تا آغاز رویدادهای فجر مانده و هیچ چشمانداز روشنی وجود ندارد. برگزاری جشنوارهها نیازمند تصمیمهای فوری است؛ تعیین دبیران، انتخاب داوران، تأمین بودجه، هماهنگی با استانها، مجوز سالنها و دهها جزئیات دیگر، اما وقتی در رأس معاونت، مدیر مشخصی نیست همه این فرایندها کند و بیجهت پیچیده میشوند.
نیاز مبرم به تصمیمگیری
وزارت ارشاد نمیتواند این وضعیت را طولانیتر ادامه دهد. سکوت و تعلل، به اندازه تصمیم اشتباه خطرناک است. اگر کسی که اکنون بهعنوان سرپرست مشغول کار است، صلاحیت و توان اداره امور را دارد، باید بیدرنگ حکم رسمی بگیرد. اگر ندارد، باید گزینه دیگری معرفی شود. هنر کشور نمیتواند در انتظار بماند.
در کشوری که هنرمندانش هر روز با مشکلات معیشتی، محدودیتهای صنفی و بیثباتی مواجهاند، معاونت هنری باید پناه باشد، نه اینکه نماد بلاتکلیفی شود. این معاونت میتواند موتور محرک فرهنگ باشد، اما فقط زمانی که مدیریت در آن جدی گرفته شود.
در حال حاضر، حتی کوچکترین طرحهای هنری در استانها معطل ماندهاند. وعدههای مربوط به توسعه زیرساختها و حمایت از هنرمندان محلی، در حد حرف باقیست. از سوی دیگر، پروژههایی مثل اصلاح نظام مجوزدهی یا ساماندهی اقتصاد هنر که قرار بود در اولویت باشند، بیصاحب رها شدهاند.
پایانی که آغاز دوره تازهای نشد
معاونت هنری امروز نه مرکز سیاستگذاری است، نه پناهگاه هنرمندان، و نه حتی چهره فرهنگی وزارتخانه! آنچه باقی مانده، عنوانی است بدون کارکرد! تا زمانی که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تصمیم نگیرد مدیر شایستهای را بر این معاونت بگذارد، وضعیت هنر کشور همینگونه در هوا معلق میماند.
نادره رضایی رفت، اما مساله معاونت هنوز حل نشده است. رفتن او اگر پایان یک دوره بود، آغاز دوره تازهای نشده است. حالا این معاونت، میان زمین و آسمان مانده؛ بیآنکه بدانیم چه کسی قرار است آن را دوباره روی زمین بنشاند.
انتهای پیام/