«درگیری مستقیم میان ایران، اسرائیل و ایالات متحده مدتها به عنوان بدترین سناریو برای بازارهای انرژی جهانی تلقی میشد. با این حال، هنگامی که جنگ ۱۲روزه بین ایران و اسرائیل در ژوئن آغاز شد و چند ماه بعد اسرائیل حملهای به دوحه انجام داد بازارها تقریباً بیتفاوت باقی ماندند.»
به گزارش جماران، شورای روابط خارجی اروپا در نوشتاری با این مقدمه نوشت: در حالی که تنشهای خاورمیانه به یکی از بالاترین سطوح در سالهای اخیر رسید، جریان نفت قطع نشد. زیرساختهای انرژی خلیج فارس سالم ماندند. قیمت نفت برنت پس از حملات اولیه به ایران ۱۱ درصد افزایش یافت، اما به سرعت پایینتر از سطح پیش از درگیری سقوط کرد و پس از اعلام آتشبس از سوی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، به ۶۷ دلار رسید.
نگرانیها از بسته شدن همزمان تنگه هرمز و حملات حوثیها در دریای سرخ که میتوانست قیمت نفت را تا ۳۵ درصد بالا ببرد، هیچگاه تحقق نیافت.
این نوسان خفیف و کوتاهمدت، هیچ شباهتی به شوکهای بزرگ گذشته نداشت. تحریم نفتی ۱۹۷۳ قیمتها را چهار برابر کرد، انقلاب ایران در ۱۹۷۹ و حمله عراق به کویت در ۱۹۹۰ هر دو موجب دو برابر شدن قیمتها شدند و جنگ دوم خلیج فارس در ۲۰۰۳ باعث جهش ۴۶ درصدی گردید.
اگرچه عوامل متعددی این تابآوری تازه را توضیح میدهند، اما این نتیجهگیری که بیثباتی خاورمیانه دیگر برای بازار انرژی جهانی اهمیت ندارد یا تولیدکنندگان خلیج فارس نقش تنظیمکننده بازار را از دست دادهاند، اشتباه است.
عوامل کوتاهمدت و بلندمدت
در گام نخست، باید به عوامل موقتی اشاره کرد که واکنش محدود بازار را توضیح میدهند: اسرائیل تأسیسات انرژی ایران را هدف قرار داد که بیشتر برای مصرف داخلی بودند، نه صادرات. پاسخ حسابشده ایران یعنی حمله محدود به پایگاه آمریکایی «العدید» در قطر با خسارت اندک نشانهای از تمایل به کاهش تنش بود و باعث افت قیمت نفت شد. چند ماه بعد نیز حمله اسرائیل به دوحه تأثیر چندانی بر قیمتهای جهانی نداشت، زیرا عرضه مختل نشد.
اما پای عوامل ساختاری نیز در میان است: کاهش تقاضای جهانی نفت که با تعرفههای تجاری وضع شده توسط دونالد ترامپ و رشد ضعیف چین تشدید شده و افزایش پیشدستانه تولید از سوی تولیدکنندگان کلیدی خلیج فارس پیش از درگیریها.
استراتژی بلندمدت عربستان برای گسترش تولید و کنار زدن رقبا، مازاد عرضه جهانی را تشدید کرده است. در دهه گذشته، تولیدکنندگان خلیج فارس با سرمایهگذاری در مسیرهای صادرات جایگزین و ذخایر خارجی، خود را در برابر شوکها مقاومتر کردهاند. خط لوله شرق-غرب عربستان امکان صادرات بدون عبور از هرمز را از طریق بندری در دریای سرخ فراهم میکند و ظرفیت آن ۵ میلیون بشکه در روز است (با توان بالقوه برای ۲ میلیون بشکه بیشتر).
خط لوله ۱.۵ میلیون بشکهای «حبشان–فجیره» امارات نیز همین هدف را دارد. همچنین عربستان، امارات، کویت و ایران انبارهای نفتی بزرگی در آسیا و اروپا نگهداری میکنند.
نکته مهم دیگر این است که ساختار بازار انرژی جهانی تغییر کرده است. سهم اوپک از عرضه جهانی از بیش از ۵۰ درصد در دهه ۱۹۷۰ به حدود ۳۳ درصد در سال ۲۰۲۳ کاهش یافته و تولیدکنندگان جدیدی مانند آمریکا، برزیل، گویان و کانادا صحنه را دگرگون کردهاند. انقلاب شیل در آمریکا در اواخر دهه ۲۰۰۰ این کشور را از واردکننده عمده به صادرکننده خالص نفت و گاز بدل کرد.
پارادوکس تابآوری
با این حال، بیثباتی پایدار در خاورمیانه در بلندمدت میتواند نقش تعیینکنندهای در بازارهای جهانی انرژی ایفا کند. گلوگاههای راهبردی دریایی همچنان در برابر تهدیدهای دولتی و غیردولتی آسیبپذیرند. افزایش دوباره حملات حوثیها در دریای سرخ نشان میدهد که این اختلالات رویدادهایی جداگانه نیستند، بلکه بخشی از روند فزاینده ناامنی دریایی ناشی از نیروهای نیابتی در منطقهاند.
آتشبس میان ایران و اسرائیل شکننده است و ایران ممکن است همچنان از گروههای نیابتی برای مختل کردن خطوط کشتیرانی و جریان انرژی استفاده کند.
علاوه بر این، دور زدن این گلوگاهها هزینهبر است: مسیرهای جایگزین طولانیتر و پرمصرفترند؛ مانند مسیر دماغه امید نیک که فشار بیشتری بر تقاضای انرژی وارد میکند.
پیشبینیهایی که میگویند گذار جهانی به انرژی پاک، اثر بیثباتی خاورمیانه را از بین خواهد برد نیز بیش از حد خوشبینانهاند. با تردید کشورهایی مانند آمریکا در سرعت گذار، احتمال میرود تقاضای اوج نفت تا حدود سال ۲۰۳۰ رخ ندهد و تقاضا برای سوختهای مایع تا دهه ۲۰۴۰ بالاتر از ۱۰۰ میلیون بشکه در روز باقی بماند.
در عین حال، کاهش تولید میادین بزرگ خارج از خلیج فارس و افت بهرهوری شیل در آمریکا نقش راهبردی جدیدی برای تولیدکنندگان خلیج فارس رقم میزند که همچنان ارزانترین و پاکترین عرضهکنندگان هیدروکربن باقی خواهند ماند. با کند شدن رشد تقاضای جهانی، افت قیمت نفت احتمالاً تولیدکنندگان پرهزینه را از بازار خارج خواهد کرد و نقش خلیج فارس را تقویت میکند. همچنین سهم خاورمیانه در تولید گاز طبیعی مایع (LNG) قرار است از ۱۶ درصد کنونی به ۲۶ درصد در سال ۲۰۵۰ افزایش یابد.
انتخابهای دشوار برای اروپا
اروپا نباید تابآوری کوتاهمدت را با امنیت پایدار اشتباه بگیرد. این قاره همچنان در برابر بیثباتی خاورمیانه آسیبپذیر است، زیرا کاهش وابستگی به انرژی آن منطقه دشوار خواهد بود؛ بهویژه با توجه به ریسکهای ژئوپلیتیکی سایر تأمینکنندگان مانند روسیه و حتی ایالات متحده.
سرمایهگذاری در ثبات بلندمدت و امنیت دریایی خاورمیانه برای اروپا حیاتی است، بهویژه در شرایطی که نقش آمریکا نامشخص است و غیرقابل اتکا. سیاستگذاران اروپایی باید ضمن حفظ دیپلماسی فعال با ایران، راهبردی جامعتر در خلیج فارس و دریای سرخ دنبال کنند، راهبردی که شامل حمایت از شرکای منطقهای در تقویت توان امنیت دریاییشان باشد. این تلاشها نباید حتی با وجود بحرانهای امنیتی دیگر به حاشیه رانده شوند.
در حوزه عرضه، تنوعبخشی به منابع انرژی و تسریع در گذار سبز بهترین راه برای تقویت تابآوری بازار در برابر شوکهای ژئوپلیتیکی آینده است. گسترش همکاری با تولیدکنندگان اصلی خلیج فارس در زمینه امنیت انرژی، مدیریت بحران و تابآوری زیرساختها در قالب «شراکت راهبردی اتحادیه اروپا و شورای همکاری خلیج فارس» اهمیت حیاتی دارد. کشورهای خلیج فارس همچنین میتوانند نقش مهمی در توسعه گزینههایی چون هیدروژن یا سرمایهگذاری در مناطق ثالث مانند شمال آفریقا در زنجیره تأمین فناوریهای پاک ایفا کنند.
با این حال، سیاستگذاران اروپایی در تقویت تابآوری انرژی خود با انتخابهای دشواری روبهرو خواهند بود. در کوتاهمدت، تنوعبخشی منابع سوخت فسیلی مانند پروژههای گاز شرق مدیترانه خطر تثبیت زیرساختهای پرکربن را در پی دارد که با اهداف اقلیمی بلندمدت در تضاد است. همچنین تلاشها برای توسعه تولید هیدروژن در شمال آفریقا برای صادرات به اروپا اگر کشورهای تولیدکننده نتوانند نیاز انرژی خود را تأمین کنند، میتواند نتیجه معکوس دهد. ادغام همه این عناصر در یک راهبرد منسجم و پایدار برای حفظ تعادل میان امنیت انرژی، اهداف اقلیمی و روابط دوجانبه قوی، حیاتی خواهد بود.