به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، مهاجرت اعضای هیئت علمی از دانشگاههای کشور به یکی از دغدغههای جدی نظام آموزش عالی تبدیل شده است. کاهش انگیزه در میان نخبگان دانشگاهی، مشکلات معیشتی و اداری، و احساس ناامنی شغلی از جمله عواملی است که بسیاری از استادان را به خروج از کشور ترغیب کرده است.
از سوی دیگر، کشورهای منطقه و غربی با سیاستهای جذب هدفمند، در پی بهرهگیری از نیروهای متخصص ایرانی هستند؛ مسئلهای که تداوم آن میتواند بر کیفیت آموزش و تولید علم در داخل کشور تأثیر منفی بگذارد. در این زمینه با حسین میرزایی عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفتوگو کردیم که در ادامه میآید؛
به نظر شما مهمترین عوامل مهاجرت اعضای هیئت علمی در کشور ما چیست؟
شاید بهتر باشد از دلایل مهاجرت در سطح کلانتر شروع کنیم، چرا که اعضای هیئت علمی هم در همین جامعه زندگی میکنند. مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور در ۲۰ سال گذشته بافرازو فرود بسیار مواجه بوده؛ اما به طور کلی افزایش یافته است. حتی اگر اعداد و ارقام نشاندهنده افزایش مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور نباشد؛ اما میل به مهاجرت افزایش پیدا کرده است. برای مثال دغدغه مهاجرت در گذشته بیشتر بین دانشجویان کارشناسی ارشد دیده میشد؛ اما هماکنون به دبیرستان رسیده است. به عبارت دیگر، صحبت از مهاجرت مانند یک اپیدمی در جامعه گسترش یافته است.
پایین آمدن سن میل به مهاجرت در کشور و تبعات آن موضوع مهمی برای کشور است. ایرانیان در کشور تصور میکنند که در بدترین جای جهان زندگی میکنند و این تصویر توسط رسانهها ساخته شده است. این رسانهها شامل رسانههای رسمی مانند بیبیسی و ایران اینترنشنال و رسانههای غیررسمی مانند اینستاگرام است. این رسانهها به مردم القا میکنند که ایران کشوری پر از سیاهی، پر از فساد و پر از مانع است. کشوری است که اصلا امکان پیشرفت و رشد در آن وجود ندارد.
من به عنوان کسی که در حوزه مطالعاتی مهاجرت کار میکنم و ۷ سال هم خارج از کشور زندگی کردم، میدانم این تصویر چقدر واقعی و چقدر نمایشی و تبلیغاتی است. جامعه هدف این رسانهها معمولا افرادی هستند که فضای خارج از کشور را نمیشناسند و واقعا تصور میکنند هر جایی جز ایران شرایط خوب است. اما واقعیت این است که زندگی در ایران با همه فراز و نشیبها به طور قطع نسبت به زندگی در اروپا راحتتر است. اطلاعات من از شرایط زندگی در اروپا، دیتای مرده نیست. چرا که هم در این زمینه مطالعه دارم، هم با افرادی که در آن شرایط زندگی میکنند در ارتباط هستم و هم خودم رفتوآمد دارم.
اعضای هیئت علمی بخشی از همین جامعه هستند. با وجود این که این افراد نسبت به سایر اعضای جامعه آگاهتر هستند؛ اما به نظر میرسد در مواردی دچار همین فریب میشوند. به خصوص که در مورد مهاجرت پس از ۱۰ سال میتوان ارزیابی درستی انجام داد. کسی که میگوید من ۲ هفته آلمان بودم و همه چیز خوب بود، قضاوت درستی ندارد. چرا که ۲ هفته زندگی توریستی است، وقتی میتوان در مورد شرایط زندگی در یک کشور نظر داد که فرد در آن جامعه زندگی کند، مالیات پرداخت کند، با سیستم درمانی سروکار پیدا کند و پولی که در آن کشور دریافت کرده را در همان جا خرج کند. آن وقت است که فرد متوجه میشود ۶۵ درصد حقوقش به عنوان مالیات برداشته شود، یعنی چه. اغلب افرادی که مهاجرت میکنند، آینده چندان درخشانی در انتظارشان نیست. اغلب مجبورند در مشاغل غیرمرتبط مشغول به کار شوند.
اعضای هیئت علمی بخشی از همین جامعه هستند. با وجود این که این افراد نسبت به سایر اعضای جامعه آگاهتر هستند؛ اما به نظر میرسد در مواردی دچار همین فریب میشوند.
واقعیت این است که تصور عمومی درباره سهولت دسترسی به پزشک متخصص در کشورهای توسعهیافته چندان دقیق نیست. در بسیاری از این کشورها از جمله انگلیس، صفهای طولانی برای مراجعه به متخصص وجود دارد و حتی گزارشهایی از مرگ بیماران در انتظار ویزیت منتشر شده است. در چنین شرایطی، پزشک خانواده تشخیص اولیه را انجام میدهد و ممکن است تا رسیدن بیمار به متخصص زمان زیادی طول بکشد.
در ایران اما با وجود همه مشکلات و کمبود سرانه پزشک نسبت به جمعیت، دسترسی به خدمات تخصصی در مقایسه با بسیاری از کشورها نامطلوب نیست. البته تفاوت قابل توجهی میان استانها وجود دارد؛ برای مثال شرایط در تهران و شهرهای برخوردار با استانهایی مانند سیستانوبلوچستان یا کرمان قابل قیاس نیست.
به نظر من اگر کسی ۱۵ سال در ایران کار کند، میتواند به کمک وام و حمایت اطرافیان خانه بخرد، هر چند کوچک. اما در خارج از کشور شرایط اصلا به گونهای که بازنمایی میشود، نیست. یکی از عواملی که میتواند اعضای هیئت علمی را به مهاجرت سوق دهد، این است که وضعیت آموزش در کشور ما از نظر ساختاری با مشکل مواجه است. برای مثال یک عضو هئیت علمی تا مدرک دکتری بگیرد، جذب شود و به کسب درآمد برسد، بین ۳۰ تا ۳۵ ساله خواهد شد. تا پیش از این زمان هم فقط هزینه کرده است و معمولا فرصت برای کار دیگری ندارند. وقتی این عضو هیئت علمی تازه در ۳۵ سالگی به شغل میرسد، مواجه میشود با افرادی که نصف تحصیلات وی را دارند و در شرکت خصوصی بیشتر از او حقوق میگیرند. در حال حاضر حقوق یک عضو هئیت علمی استادیار پایه یک کمتر از یک کارمند وزارت نفت است. این موضوع در استادان ناامیدی ایجاد میکند.
افراد در این شرایط با خودشان میگویند که من این همه سال درس خواندم ولی جامعه هیچ حمایتی از من نمیکند. البته درست است که آن فرد در ادامه فعالیتش رشد خواهد کرد؛ اما این موضوع در ابتدای کار بسیار ترسناک است. این خیلی تلخ است که فردی سالها درس بخواند و تلاش کند؛ اما زمانی که میخواهد برای کشورش تولید دانش کند، درگیر مسائل اقتصادی باشد. این یکی از مهمترین دلایل مهاجرت است. وقتی که فرد احساس میکند اگر هر شغل دیگری داشت، درآمدش از عضویت هیئت علمی بیشتر بود. برای مثال یک عضو هیئت علمی با هوش و استعدادی که دارد اگر وارد فضای کار آزاد بشود، قطعا درآمد بیشتری خواهد داشت. در این شرایط، عضویت هیئت علمی یک فداکاری است.
دولت اصلا متوجه این اتفاقی که برای اعضای هیئت علمی میافتد، نیست. در کشورهای سوسیالیست، تقریبا همه مشاغل درآمد یکسانی دارند. در این کشورها حقوق معلم و کارمند تفاوت چندانی ندارد. اما در کشور ما اینگونه نیست و کسی هم توجه ندارد که دغدغه اقتصادی معلمان و استادان بر تربیت نسل آینده تاثیر میگذارد.
شما به انگیزههای مالی در مهاجرت اعضای هیئت علمی اشاره کردید، به نظر شما عوامل دیگر مانند موانع علمی چقدر در میل استادان به مهاجرت موثر هستند؟ برای مثال عدم دسترسی استادان به ژورنالهای علمی روز دنیا یا قدیمی بودن تجهیزات دانشگاهی یا بیثباتی سیاستهای علمی چه نقشی در افزایش میل استادان به مهاجرت دارند؟
قواعد ساختار اداری کشور دومین عامل میل استادان به مهاجرت است. ارتقای هیئت علمی در ایران بسیار دشوار است، یعنی ارتقا از استادیاری به دانشیاری و از دانشیاری به استاد تمام شرایط بسیار دشواری مانند ارائه چندین مقاله و پیوستهای فرهنگی نیاز دارد. در حالی که ارتقای اعضای هیئت علمی در بسیاری از کشورهای دنیا سادهتر است. برای مثال در فرانسه یک کرسی برای استاد تعریف میشود و استاد با همان کرسی کار پژوهشی انجام میدهد.
این که یک استاد ۱۰ سال استادیار بماند، فقط به ایران اختصاص دارد. رشد اعضای هیئت علمی در ایران بسیار دشوار است. شرایط کلی جامعه هم این موضوع را القا میکند که پیشرفت در این کشور سخت است. همه ساکنان خاورمیانه احساس میکنند که آینده شفاف و روشنی در انتظارشان نیست. افراد در این منطقه از فردای خودشان خبر ندارند. به طوری که حتی اگر استادان با شرایط مالی و مسائل اداری شغل خود کنار بیایند؛ اما احساس ناامنی دارند. احساس ناامنی یکی از عوامل مهم سوق دادن استادان به مهاجرت است.
درگیری با تحریمها یکی دیگر از عواملی است که استادان را به مهاجرت ترغیب میکند. برای مثال در برخی رشتهها مانند علوم آزمایشگاهی استادان به دلیل تحریمها به برخی فناوریها دسترسی ندارند. هماکنون شرایط به گونهای شده است که استادان ایرانی حتی امکان ثبتنام در لینکدین را ندارند.
شغل استادان در فرانسه جزو مشاغل آزاد مانند قاضی و خلبان به حساب میآید. به همین دلیل، استاد مجبور نیست به کسی حساب پس بدهد و بالاسری ندارد. رئیس دانشکده یا حتی وزیر علوم نمیتواند استاد را مجبور به انجام کاری کند. در حالی که در ایران شرایط اینگونه نیست و این موضوع یک عامل دفع است. به نظر من، هر کدام از این دلایل کافی هستند که یک عضو هیئت علمی تصمیم به ترک ایران بگیرد.
با توجه به افزایش مهاجرت استادان در کشور، این موضوع چه پیامدهایی برای نظام آموزشی و پژوهشی کشور دارد؟
قطعا خروج نخبگان از یک کشور آسیبزا است. اما به نظر من مهاجرت استادان آسیب جدی برای کشور ندارد. خروج افراد مشغول به فعالیت در حوزههایی مانند فناوری که کاملا با پیشرفت کشور در ارتباط است، آسیب بیشتری دارد. چرا که اعضای هیئت علمی در بیشتر مواقع ارتباطشان را با جامعه مبدأ حفظ میکنند. من شاهد بودم که استادان مهاجرت کرده همچنان با همکاران قبلی خود در ایران مرتبط هستند و حتی توانستند پیوندهایی برای ارتباطات علمی بینالمللی ایجاد کنند. به طوری که حتی در مواردی احتیاجات محققان داخلی که به دلیل تحریم از دسترسی خارج شده بوده را برطرف کردهاند؛ مانند دانلود مجله. البته من کار آماری در این زمینه انجام ندادم و بر اساس مواردی که مشاهده کردهام این موضوع را مطرح میکنم.
شاهد بودم که استادی در خارج از کشور اپلیکیشنی طراحی کرده و دغدغهمند است که آن را در ایران هم پیادهسازی کند. چون میداند قواعد اقتصادی در ایران برای بهرهبرداری سادهتر است.
برای مقابله با خروج اعضای هیئت علمی از کشور چه راهکارهایی وجود دارد؟ آیا سیاستگذاریهایی که وزارت علوم تاکنون داشته است، از کارآمدی برخوردار بودهاند؟
وزارت علوم در تلاش است که با این مشکل مقابله کند؛ اما زیرساخت لازم را ندارد. حداقل به بودجهای ۲ برابر بودجه کنونی خود نیاز دارد تا بتواند اقدام موثری انجام دهد. برای مثال استادیاری که هماکنون ۳۰ میلیون تومان حقوق دریافت میکند باید ۶۰ تا ۷۰ میلیون تومان درآمد داشته باشند تا از مهاجرت منصرف شود.
ترمیم اقتصاد آموزشی یکی از مهمترین راهکارها برای مقابله با مهاجرت اعضای هیئت علمی است. معلمی که دغدغه معیشت دارد نمیتواند بر کار اصلی خود تمرکز کند. متاسفانه در کشور ما ساختار اداری هر روز سختتر میشود و قواعد پیشرفت دانشگاهی پیچیده است. افرادی که خودشان با قواعد سادهای توانستهاند استاد تمام شود، حالا قواعد را برای نسل بعدی سخت میکنند. در نتیجه استادان مایوس میشوند، فشار بیشتری بر دانشجو میآورند و در نتیجه به ساختار آموزشی آسیب وارد میشود.
تغییراتی که قرار است در آییننامه ارتقا انجام شود هم به نظر نمیرسد کار را آسانتر کند. اغلب همه تغییرات به سمت سختتر شدن حرکت میکنند. برای مثال برای بالا بردن رتبه علمی ایران، تعداد مقالات استادان برای ارتقا را افرایش میدهد. استادان برای رسیدن به این تعداد مقاله باید بیشتر وقت صرف کنند، در حالی که از نظر اقتصادی به صرفه نیست و خروجی علمی و مالی ندارد. این موضوعات انگیزه و امید استادان را میگیرد.
بهترین راهکار این است که ارتباط خود را با اعضای هیئت علمی مهاجرت کرده حفظ کنیم؛ اما در این زمینه هم هیچ سیاستی وجود ندارد.
در عین حال، کشورهای منطقه بهویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس به دنبال جذب نخبگان ایرانی هستند. یکی از مزایای آنها این است که از نظر فرهنگی و جغرافیایی فاصله زیادی با ایران ندارند و فرد احساس دوری از وطن ندارد. از سوی دیگر، این کشورها در مسیر توسعه خود به نیروی انسانی متخصص نیاز دارند و جذب نخبگان ایرانی برایشان بسیار مقرونبهصرفه است. به عنوان نمونه، پرداخت سالانه مبالغی در حدود یک میلیارد تومان برای متخصصی که سالها در ایران آموزش دیده، از دید آنها هزینه زیادی محسوب نمیشود، زیرا بازده اقتصادی و علمی بالایی برایشان دارد.
در واقع، کشورهای منطقه با هزینهای اندک از سرمایه انسانی تربیتشده در ایران بهرهبرداری میکنند. ما در داخل کشور هنوز به مفهوم «اقتصادیسازی علم» و استفاده هدفمند از ظرفیت نخبگان کمتر توجه نکردهایم. کشورهایی مانند هند، چین و حتی لبنان تجربههای موفقی در حفظ ارتباط نخبگان مهاجر با وطن دارند؛ یعنی قطع ارتباط نمیکنند بلکه آن را به همکاری علمی و اقتصادی تبدیل میکنند.
به باور من، ایران نیز باید از این الگوها استفاده کند. هرچند شرایط کشور ایدهآل نیست، اما نباید چنان سیاه دیده شود که نخبگان ریشههای خود را از خاک وطن جدا کنند. بسیاری از ما با دشواریها ماندهایم چون اعتقاد داریم میتوانیم به مردم و نسل جدید خدمت کنیم. کشور باید بتواند از ثمره کسانی که در آن پرورش یافتهاند بهرهمند شود.
انتهای پیام/