شناسهٔ خبر: 75599660 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

نگاهی به «درباره شر» اثر تری ایگلتون

اراده شریرانه یا نهادهای شرور / خشونت و بی‌عدالتی ناشی از نیروهای مادی یا تمایلات شریرانه؟

تری ایگلتون می‌نویسد:‌بیشتر شرارت‌ها نهادی‌اند؛ نتیجه منافع مستتر و فرایندهای ناشناخته، نه ناشی از اعمال بدخواهانه‌ی افراد. مطمئناً نباید اهمیت چنین اعمالی را دست‌کم گرفت به همان اندازه که نباید بیش از حد پیچیده‌شان کرد، چنان که به توهم توطئه بینجامد... شاید فهم درست نگاه ایگلتون درباره شر را بتوان در این سخن او جستجو کرد« ما نمی‌توانیم داوری قابل اعتمادی درباره نوع انسان داشته باشیم به این دلیل که هرگز نمی‌توانیم او را جز در شرایطی به شدت تحریف‌شده و از شکل‌افتاده مشاهده کنیم.

صاحب‌خبر -

 به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، روح الله سپندارند، در گروه دین و اندیشه ایبنا نوشت: اگر قرار باشد از «شر» سخن بگوییم و آن را به رویکردهای الاهیاتی نسبت دهیم، احتمالاً یادمان می‌آید که به باور عده‌ای باید دوران سخن گفتن از «شر» به پایان رسیده باشد چرا که بخشی از ساحت اندیشه‌ورزی پس از دوران روشنگری، نسخه الاهیات را به زعم خودش برای همیشه پیچید تا ارجاع به آن برای تبیین آنچه در جهان می‌گذرد رویکردی پیشامدرن تلقی شود.

اراده شریرانه یا نهادهای شرور /  خشونت و بی‌عدالتی ناشی از نیروهای مادی یا تمایلات شریرانه؟
با این حال اگر تعبیر مشهور نیچه درباره خدا درست باشد، آیا سخن گفتن از «شر» هم بی‌معنا می‌شود؟ و اگر سخن گفتن از آن بی‌معنا شود آیا به راستی «شر» هم از این دنیا رخت بربسته و رفته است؟ کافی است دور و برمان را نگاه کنیم و حضور «شر» یا به باور قدمای فلسفی، فقدان «خیر» را نظاره‌گر باشیم؛ نه فقط با نگاه به تاریخ عصر مدرن و شرارت‌هایش که در قرن بیستم دو جنگ جهانی و هولوکاست را رقم زد، همین امروز کافی است تصاویر غزه را ببینید و در چشمان کودکانش خیره شوید. به عدد کشتار مردم غیرنظامی و کودکان نگاهی بیندازید تا «شر» با شما سخن بگوید.

همین است که هنوز هم اندیشه‌ورزان ناگزیر از پرداختن به «شر» هستند حتی اگر هر کدام‌شان به نحوی در ارائه‌ی تعریفی از شر دچار تردید باشند؛ اما اگر قرار باشد فلسفه و اندیشه نسبت به آنچه بر انسان و در جهان می‌گذرد بی‌تفاوت بگذرد اساساً باید در خود فلسفیدن بازنگری کرد.

مقدمه طولانی شد تا به برسیم به کتابی دیگر که درباره شر نوشته شده، اثری از تری ایگلتون با عنوان «درباره‌ی شر» که با همان زبان خاص نویسنده، ارجاعات فراوان به ادبیات دارد تا از رهگذر آن، به مقوله «شر» بپردازد و آن را از میان روایت‌های ادبیات به اندیشه و از آنجا به امر اجتماعی و سیاسی پیوند بزند.

اراده شریرانه یا نهادهای شرور /  خشونت و بی‌عدالتی ناشی از نیروهای مادی یا تمایلات شریرانه؟ تری ایگلتون

 ایگلتون در این کتاب از شر ناب سخن می‌گوید که به باور عده‌ای اساساً در آن هدف یا علتی دیده نمی‌شود، شری که هیچ رابطه‌ای با بیرون از خودش ندارد؛ همان چیزی که در مثال نخستین کتاب می‌آورد، وقتی که دو پسر ده‌ساله در انگلستان کودک نوپایی را شکنجه کردند و کشتند. آنجا روایتی از مامور پلیس نقل می‌شود که گفته بود در نگاه به آن دو کودک فهمید آن‌ها شریرند. به قول ایگلتون اینجور هیولاسازی از این پسربچه‌ها، دست‌پخت بی‌مزه‌ی لیبرال‌های احساساتی بود تا کسی برای فهم کنش آن بچه‌ها، شرایط اجتماعی را به پرسش نکشد.

در چنین نگاهی، شر، ناعقلانی است. اگر چه ایگلتون دیگر به واکاوی این رویکرد نمی‌پردازد اما احتمالاً می‌توانست به نگاه کانت ارجاع دهد که در آن امر خیر عقلانی است و غیاب آن به شر منتج می‌شود. در اندیشه کانت، معیار امر اخلاقی، خودآیینی انسان است، یعنی عقل بدون تاثیر گرفتن از امر بیرونی، قوانینی را وضع می‌کند که اراده عقلانی با تبعیت از «امر مطلق» در قالب آن دست به عمل می‌زند.

ایگلتون بدون بسط و توضیح این اندیشه، فقط می‌گوید خودآیینیِ ناب، رویای شر و اسطوره‌ی جامعه طبقه‌متوسط‌محور است. او در این کتاب ضمن افسون‌زدایی از تعاریف شر می‌نویسد «شر اساساً رازآلود نیست… شر، آنگونه که من می‌فهمم به واقع چیزی متافیزیکی است، به این معنا که طرز برخوردش با بودن و هستی چنین است. اما نمی‌توان از این نتیجه گرفت که شر چیزی فراطبیعی و عاری از هر علیت انسانی است.»

اراده شریرانه یا نهادهای شرور /  خشونت و بی‌عدالتی ناشی از نیروهای مادی یا تمایلات شریرانه؟ روح‌الله سپندارند

 نویسنده در این کتاب به تغییر رویکرد و گذشتن از الاهیات درباره شر اشاره می‌کند و معتقد است دوران مدرن گواه آن چیزی است که می‌توان آن را گذر از روح به روان خواند؛ یا به بیان بهتر از الاهیات به روانکاوی. به همین دلیل است که او در این کتاب ناگزیر می‌شود برای پرداختن به شر به روانکاوی و فروید و نظریات او به ویژه رانه‌ی مرگ بپردازد. در رویکرد روانکاوانه‌ی مدنظر او، جهان قلمرو امر دیوانه‌وار و معناباخته و آسیب‌زا و فراواقعی و انزجارآور و پس‌مانده‌ای است که ژاک لکان به یاد خدای کهن ویرانی، آته می‌نامد.

با این حال ایگلتون همچنان به این رویکرد اشاره می‌کند که ایده شر معطوف به هیچ هدف عملی‌ای نیست یا به نظر می‌رسد که اینطور نیست. شر یکسره و به تمامی بیهوده و بی‌هدف است. به گفته او یکی از عجیب‌وغریب‌ترین جنبه‌های اردوگاه مرگ نازی‌ها این بود که در آن، معیارهای فایده‌گرایانه و وسواسی و هوشیارانه در خدمت عملیاتی درآمده بودند که اساساً هیچ هدف عملی‌ای نداشت. او می‌گوید این در حالی بود استالین و مائو برای هدفی دست به کشتار زدند، البته مقصود ایگلتون نیست که بعضی جنایت‌ها یا شرارت‌ها را کمتر از جنایات نازی‌ها جلوه دهد، بلکه مقصودش این است که اساساً باید آن‌ها را در مقولاتی دیگر جای داد.

احتمالاً با خواندن این نوشتار دچار ابهام شده باشید که نگاه ایگلتون به «شر» واجد نوعی تناقض است، از سویی به بی‌هدفی شر و از سوی دیگر به علیت‌های انسانی در آن اشاره دارد، او برای روشن شدن بیشتر بحثش می‌گوید شر خود را در دو چهره متفاوت متجلی می‌کند. از یک‌سو، نوعی نقصان درونی در هستی است؛ از سوی دیگر، چیزی به تمامی عکسِ آن: فوران هیولاوار چیزهای بی‌معنی. بنابر ایدئولوژی نازی‌ها، یهودیان و دیگر قربانیان‌شان تجلی هم‌زمان هر دوی این‌ها بودند.

اراده شریرانه یا نهادهای شرور /  خشونت و بی‌عدالتی ناشی از نیروهای مادی یا تمایلات شریرانه؟ زیگموند فروید

 ایگلتون در پرداختن به فروید هم یادآور می‌شود که از نظر او رانه مرگ، بی‌هیچ قصد و منظوری و به شکلی دیگرآزارانه همواره مازادی بیش از اهداف و عملی که با آن‌ها مهارش می‌کنیم در خود دارد. اما آنچه بیشتر به نظر ایگلتون درباره شر نزدیک است، همان رویکرد شوپنهاوری است که کارهای شریرانه ناشی از نیاز به کسب آسودگی از عذاب درونیِ برآمده از آن چیزی است که اراده می‌خواند.

این آسودگی با تحمیل عذاب به دیگران به دست می‌آید. در واقع در این نگاه، شر شکلی از برون‌فکنی است. البته ایگلتون به وضوح راهکاری شوپنهاوری برای خلاصی از آن را ارائه نمی‌دهد که نوعی وانهادگی و خلاصی از اراده را تجویز می‌کند، چرا که به هر حال ایگلتون در سنت مارکسیستی اندیشه‌ورزی می‌کند و نمی‌تواند از ساختارهای اجتماعی و نهادی در پرداختن به شر، بگذرد. هر چند به نظر می‌رسد او به نوعی بین شر و عمل شریرانه تمایزی نامحسوس قائل می‌شود.

او می‌نویسد «بیشتر شرارت‌ها نهادی‌اند؛ نتیجه منافع مستتر و فرایندهای ناشناخته، نه ناشی از اعمال بدخواهانه‌ی افراد. مطمئناً نباید اهمیت چنین اعمالی را دست‌کم گرفت به همان اندازه که نباید بیش از حد پیچیده‌شان کرد، چنان که به توهم توطئه بینجامد.»

ایگلتون معتقد است بیشتر شکل‌های شرارت در نظام اجتماعی‌مان ساخته می‌شوند، افرادی که به این نظام‌ها خدمت می‌کنند ممکن است به کل از شدت و جدیت‌ِ کنش‌هایشان بی‌خبر باشند نه به این معنا که آن‌ها غلام حلقه‌به‌گوش نیروهای تاریخی‌اند. 

اما او در پایان به رویکرد ماتریالیستی می‌پردازد که در آن، بخش اعظم خشونت و بی‌عدالتی نتیجه نیروهای مادی است نه نتیجه‌ی تمایلات شریرانه‌ی افراد. شاید فهم درست نگاه ایگلتون درباره شر را بتوان در این سخن او جستجو کرد که ما نمی‌توانیم داوری قابل اعتمادی درباره نوع انسان داشته باشیم به این دلیل که هرگز نمی‌توانیم او را جز در شرایطی به شدت تحریف‌شده و از شکل‌افتاده مشاهده کنیم.

کتاب «درباره‌ی شر» نوشته‌ی تری ایگلتون با ترجمه روزبه‌آقاجری توسط نشر چرخ منتشر شده است.

۲۱۶۲۱۶

اراده شریرانه یا نهادهای شرور /  خشونت و بی‌عدالتی ناشی از نیروهای مادی یا تمایلات شریرانه؟ اراده شریرانه یا نهادهای شرور /  خشونت و بی‌عدالتی ناشی از نیروهای مادی یا تمایلات شریرانه؟ اراده شریرانه یا نهادهای شرور /  خشونت و بی‌عدالتی ناشی از نیروهای مادی یا تمایلات شریرانه؟ اراده شریرانه یا نهادهای شرور /  خشونت و بی‌عدالتی ناشی از نیروهای مادی یا تمایلات شریرانه؟