به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری دانشجو، داریوش فرهنگ که مهمان منصور ضابطیان در برنامه «ساطور» بود، از تجربه نساختن ها، نگفتنها و ننوشتن هایش اینگونه گفت: سانسور تاریخ دیرینهای دارد و از زمانی که سقراط فیلسوف مجبور شد جام زهر شوکران را بنوشد آغاز شد، تا گالیله که وادار به گفتن حرفهایی علیه عقایدش گفت. دوره وحشتناک هنر و سینما در آمریکا نیز مککارتیسم بود. البته دیگر مثل قرون وسطی به خاطر اختلاف عقیده کسی را در این دوران اعدام نمیکردند، بلکه از کار بیکارش میکردند. افراد مجبور بودند با اسامی دیگری در ادبیات و سینما فعالیت کنند. قطاری که برادران لومیر به عنوان سینما راه انداختند و آدمهای مختلفی در آن سوار و پیاده شدند و دو واگن آن همیشه برای افراد بدقواره رزرو شده بود تا برای مردم تصمیم بگیرند، سرانجام به کشور ما رسید.
برای نمایشی که ساواک بابت اجرایش احضارم کرده بود، بعد از انقلاب هم به من ایراد گرفتند
وی با بیان اینکه چه پیش از انقلاب چه پس از انقلاب، آدم سیاسی نبوده است، گفت: آخرین نمایشی که من در تئاترشهر اجرا کردم، «دایره گچی قفقازی» نوشته برتولت برشت نویسنده کمونیست دو آتشه بود. چون من این نمایش را اجرا میکردم گمان میرفت که من هم چپ هستم در حالی که تمایلی نداشتم و معتقدم مقدار زیادی از مشکلات روشنفکری و جامعه ما از همین چپها شروع شد. به هر حال به من ایراد گرفتند و سال ۵۷ مرا به ساواک بردند. جالب اینکه همین نمایش را بعد از انقلاب هم اجرا کردم و دوباره به من ایراد میگرفتند!
در اندازه بیضایی نبودیم که به سانسورها بگوییم نه!
این کارگردان در توضیح بیشتر گفت: پوستری برای نمایش درست کرده و روی آن نوشته بودیم، سوسن تسلیمی، مهدی هاشمی در نمایش فلان به کارگردانی فلان. گفتند آقا این کارها چیست؟ دیگر دوره ستاره سازی گذشته و این کارها در تمام دنیا از مد افتاده است. گفتیم اینها در نمایش بازی میکنند گفتند نه نباید اسمشان باشد. به ویژه روی سوسن تسلیمی حساسیت داشتند. ما به خاطر تمام زحماتمان ترجیح دادیم نمایش اجرا شود و مقاومت نکنیم. چون ممکن بود به سرنوشت بهرام بیضایی که اسطوره مقاومت است دچار شویم. ما در اندازه او نبودیم که بگوییم نه.
محمدرضا شریفی نیا ابتدای انقلاب جوانی لاغراندام و عضو گروه سانسورچیها بود!
فرهنگ تصریح کرد: اتفاقا من نمایشی هم درباره مردی که نمیتوانست بگوید نه هم اجرا کردم. گفتیم بگذاریم نمایش اجرا شود. شب قبل از اجرا پوستر را عوض کردند و ما هم آن را درست کردیم. دیگر هیچ چهرهای در پوستر نبود و یک دایره گچی توسط محمدرضا شریفی نیا کشیده شد، او جوانی لاغراندام جزو همین تیم سانسورچیها بود و ما نمیدانستیم. تصویر یک بچه که از بالا میبینیم دارد دایرهای میکشد پوستر نمایش ما شد.
بانیان اصلی تئاتر کسانی بودند که بعدها بانیان اصلی تصمیمگیری در سینما شدند
وی با بیان اینکه با انقلاب آقایان بهشتی، نجفی، مهندس حجت و انوار وضعیت تئاتر آشفته بود و هر هفته یک نفر در تئاترشهر خودش را مسئول معرفی میکرد، یادآور شد: من قبل از انقلاب هم در تئاتر بودم و وارد سینما نشده بودم و هر هفته در تئاتر به ما یک دستورالعمل میدادند. بانیان اصلی این موضوع کسانی بودند که بعدها بانیان اصلی تصمیم گیری در سینما شدند. آقایان بهشتی، نجفی، مهندس حجت. تغییر پوستر هم کار اینها بود.
انوار با کلت بسته به کمر برای بازبینی نمایشها میآمد!
این بازیگر اذعان کرد: خود آقای انوار بعد از سالیان سال تاریخ شفاهی درست کرده بود و من در برنامه خودش مستقیم به او گفتم خود شما پوستر نمایش را تغییر دادید. خود شما با کلت بسته به کمر برای بازبینی تئاتر میآمدید و همه از شما به جای همدلی، میترسیدند. آنها خودشان تازه برای اولین بار چیزهایی را کشف میکردند مثلا بالا و پایین سالن را نگاه میکردند و میگفتند این نورها همه برای شما است؟ میگفتیم نه برای تئاترشهر است. در ارشاد هم فضای رعب انگیزی ایجاد کرده بود و همه میترسیدند با او صحبت کنند قرار هم بر این بود که کسی جلو نیاید و با او صحبت نکند و هر تصمیمی که قرار است درباره سینما گرفته شود را من میگیرم و شما اجرا میکنید. در برنامه اش هم همینها را به او گفتم و خندید.
عطای تئاتر را به لقایش بخشیدم و برای «افسانه سلطان و شبان» به تلویزیون رفتم
فرهنگ با اشاره به اینکه بعد از این اتفاقات عطای تئاتر را به لقایش بخشید و برای گذران امورات به تلویزیون رفت، ادامه داد: «افسانه سلطان و شبان» را در این ایام ساختیم. ضابطیان هم با بیان اینکه آن زمان دانش آموز بوده و پخش این مجموعه شهر را خالی از مردم میکرده، گفت: این سریال دوشنبه شبها پخش میشد و ما هر سه شنبه صبح ساعتها سر کلاس پچ پچ میکردیم و درباره قسمت شب گذشته صحبت میکردیم.
وقتی برای تشخیص نمازخوان بودن یا نبودن داریوش فرهنگ، با او ساعت ۶ صبح قرار میگذاشتند!
کارگردان «سلطان و شبان» با بیان اینکه سانسور هر زمان با بحرانهای اجتماعی و شرایط سیاسی تغییر شکل میدهد، گفت: قبل از اینکه ما شروع به فیلمبرداری کنیم، مدتهای طولانی با ما ۶ صبح قرار میگذاشتند تا درباره متن صحبت کنیم. اینکه چرا ۶ صبح حرف میزدیم بامزه است. بعدها فکر کردم اینها میخواهند بدانند آیا ما نماز خواندهایم یا نه. وگرنه ۶ صبح چه زمانی برای جلسه بود؟ آن موقع آقایی بود که وزیر نفت بود یا در آینده به این وزارتخانه رسید و هر بار باید در جلسه صحبتی میکرد. انگار میخواستند بدانند ما خودی هستیم یا غیرخودی. من در تمام عمر ۵۶ سال فعالیت هنری سعی کردم نه خودی باشم و نه غیرخودی بلکه بیخودی نباشم.
ماجرای بازدید حجت الاسلام قرائتی از پشتصحنه سریال «سلطان و شبان»!
فرهنگ با اشاره به اینکه «سلطان و شبان» درگیر ممیزی خاصی نشده و صرفا یک بار در دوران تولید دچار وقفه چند ماههای شده که دلیلش را هم نمیدانستند در این خصوص توضیح داد: سلطان و شبان یک افسانه بود. افسانهها اصلا از زبان حاکمان نوشته نشده است و این امتیاز افسانه نسبت به تاریخ است. تاریخ را حاکمان و پیروزشدگان مینویسند و افسانه را مردم عادی. در آن یک باری که کار پیش از پخش توقیف شد هم آقای قرائتی نامی که ما نمیدانستیم معمم است -من نه آن موقع نه الان تلویزیون نگاه نمیکرده و نمیکنم- از ما پرسید اینها دکور است یا واقعی است؟ گفتیم دکور است. پرسید این لباسها واقعی است یا دادهاید بدوزند؟ گفتیم دادیم دوختهاند. گفت خیلی خب بگذارید کارشان را انجام بدهند! این را گفت و رفت.
رزمندگان هم در جبهه سلطان و شبان نگاه میکردند
وی ادامه داد: انوار به سینما رفت و بهشتی در تلویزیون تازه آن زمان گروه فیلم و سریال را راه انداخته بود. بعدها آقای افخمی به این مدیریت رسید و اوضاع بدتر هم شد. به هر حال درباره «سلطان و شبان» فقط میپرسیدند اینها واقعیت دارد یا افسانه است و ما فقط میگفتیم اینها همه افسانه است و ما منظوری پشت آن نداریم. در واقعیت که "باز" را رها نمیکنند روی شانه هرکسی بنشیند پادشاه شود! آن زمان بخش عمدهای از مخاطبان ما رزمندگانی که در جبهه با تلویزیونهای ترانزیستوری سریال ما را در سنگر تماشا میکردند. این باعث خوشحالی من بود که همگان کار را دوست داشتند.
کارگردان «سلطان و شبان» در پاسخ به اینکه آیا زمان پخش از نظر حجاب یا مناسبات بین شخصیتها دچار سانسوری شدهاند یا خیر، گفت: خوشبختانه، چون کار افسانهای بود، نکتهای درباره این موضوعات نبود. درباره موانعی که در سینما سر راهم بود حرف خواهم زد، اما درباره این کار تلویزیونی مشکلی نداشتیم و این سریال پربینندهترین کار بود.
مشکل سلطان را امام حل کرد!
وی تصریح کرد: بعد از انقلاب بین کارگذاران فرهنگی استقلال فردی وجود نداشت که سریال را پخش کنند یا خیر. وقتی تصویربرداری تمام شد، کسی جرات نداشت دستور پخش را بدهد و فضا پر از سوءتفاهم شده بود. آنقدر ماجرا پیچیده شد که کار را نزد امام خمینی (ره) برده بودند او کار را دیده و گفته بود خوب است بگذارید پخش شود.
نگذاشتند درباره ملانصرالدین سریال بسازم
فرهنگ یادآور شد: بعد از «سلطان و شبان» علاقمند بودم کاری متفاوت بسازم و امضایم در حوزه افسانه را ادامه بدهم و درباره ملانصرالدین سریال بسازم، اما گفتند ملا نمیشود! گفتم مگر چه اشکالی دارد مگر ملاصدرا نداریم؟! نوعی بی انضباطی و بی مسئولیتی وجود داشت که هنوز هم هست و وضعیت سانسور مشخص نشده است. من هم اواخر سریالی به نام «رویان» برای موسسه رویان بازی کردم که وقتی پخش شد دیدیم اسم آن شده آلان! هرکاری دوست داشته باشند انجام میدهند. اگر قرار بود اسم ملانصرالدین هم عوض میشد که دیگر لطفی نداشت. شخصیتی بسیار جذاب که عربها و ترکها هم ادعا میکنند برای آنها است. ما میخواستیم خیلی دن کیشوت وار آن را بسازیم و از پند و اندرزهای سعدی هم بهره ببریم. این کاراکتر هنوز هم جذاب است. به هر حال من تعداد کارهای نکردهام خیلی بیشتر از کارهایی است که انجام دادهام.
وی درباره اولین فیلم سینمایی که ساخته اظهار کرد: «طلسم» را در زمانی که بهشتی این بار در سینما بود ساختم! عبدالله اسفندیاری مسئول فرهنگی فارابی بود، در واقعیت مسئولیت سانسور را داشت. بعد از ساخت از ما پرسید این فیلم درباره چیست؟! گفتیم خود فیلم باید بگوید. گفت نه شما بگویید. گفتیم درباره عشق است. گفتند چرا عشق؟! گفتیم خب درباره غیبت عشق است. گفت خب دیگر بدتر! در سال ۶۵ روی کلمات عشق و دوست داشتن و کلوزآپهای زن و مرد و نگاهشان به هم حساسیت داشتند. در نهایت مجبور شدیم دیالوگ "او به من عاشق است و من به او" را به "او به من محبت دارد و من به او" تبدیل کنیم! چون میخواستیم فیلم اکران شود و مثل بیضایی اهل مقاومت نبودیم.
ممیزیها با گذشت زمان خنده دار میشوند
فرهنگ تصریح کرد: آنها هم فکر نمیکردند همین ممیزیها چند سال دیگر خنده دار میشود. مگر زمانی نبود که با لگد و ساطور و... دیشهای ماهواره را جمع میکردند، چه افرادی که به زندان نیفتادند مبادا دگراندیشی داشته باشند، اما اکنون چطور است؟ سانسور یعنی چه؟ یعنی کشتن سلیقه، ذوق، ظرافت، عقاید و خلاقیت افراد که متفاوت با من فکر میکنند.
او درباره فیلم «دو فیلم و یک بلیت» که در جشنواره فیلم فجر ۱۱ جایزه به دست آورد، درباره ممیزیهای آن گفت: ما صحنهای در این فیلم داشتیم که شخصیت زن تمام وابستگیها و خاطراتش را در خود میکشد و میخواهد در اوج شهرت از ایران برود. سکانسی در فیلم داشتیم که او از پلههای فرودگاه بالا میرود. میگفتند او نباید برود! در حالی که نسخه اولیه در جشنواره نمایش داده شده بود، اما این تشتت آرا وجود داشت. در نهایت در فیلم طوری نشان دادیم که معلوم نیست او میرود یا نمیرود. ویژگیهای سمبلیک همینطوری رشد میکند.
چرا «باشو غریبه کوچک» باید پنج سال توقیف میشد
فرهنگ با بیان اینکه یک هفته پیش برای تماشای نسخه ترمیم شده فیلم «باشو غریبه کوچک» را ببیند، تاکید کرد: زمان دیدن این فیلم که همچنان جذاب و رازآلود و همه چیز تمام است، با خودم فکر میکردم این کار چه داشت که سالها ممنوع شده بود؟ای کاش بررسی کنیم اگر یک فیلم یا کتاب منتشر شود مگر چه اتفاقی میافتد؟! اگر این فیلم پنج سال توقیف نمیشد چه میشد؟! میگویند فیلم ضدجنگ است. مگر جنگ چیز خوبی است و کسی وجود دارد که دوست داشته باشد انسان دیگری کشته یا فلاکت زده شود؟
تسلیمی هم مثل بیضایی پذیرای هر سانسوری نبود و میایستاد
او با نام بردن از استاد بهرام بیضایی تاکید کرد: هنرمندی که کاری میکند نیاز دارد نتیجه اثرش را همان زمان ببیند، نه اینکه با انگ ضد جنگ بودن، فیلمش را ۵ سال توقیف کنند. زن در این فیلم قدرتمند، باشکوه و مستقل است. سوسن تسلیمی پیشنهاد داد لهجه گیلکی در فیلم استفاده شود. او هم مثل بیضایی پذیرای هرکاری نبود و میایستاد. هنرپیشه کارش فقط بازی کردن نیست و باید نظرگاه داشته باشد. سوسن تسلیمی را با کارهایی، چون حذف عکسش از پوستر «دایره گچی قفقازی»، سانسور نقشش در «دو فیلم و یک بلیت» و توقیف باشو کشتند و حالا میخواهند مهرورزی کنند.
تلویزیون برای بچههای چهار پنج ساله شده!
وی تصریح کرد: اشخاص بی قوارهای که سانسور میکنند هم به افرادی که کار هنری میکنند و هم مخاطبان این آثار توهین میکنند. الان طوری شده که خود مسئولان درباره بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حرف میزنند و دیگر لازم نیست روشنفکران صدایشان را بالا ببرند. به نظر من تلویزیون برای بچههای چهار پنج ساله شده! انگار همه مخاطبانش همین سن را دارند و باید نصیحت شوند. یک مشت نصیحتهای پیش پا افتاده قرن ۱۲! ۲۰، ۳۰ یا ۴۰ شبکه و ۲۰، ۳۰، ۴۰ هزار کارمند در صداوسیما داریم، برای چه؟ نمیدانم! این هم شکل نامرئی سانسور است.
میگفتند نباید آدم شارلاتان فیلم نوار مبتذل بفروشد
فرهنگ درباره خنده دارترین سانسوری که با آن مواجه شده، گفت: قهرمان داستان در فیلم «دو فیلم و یک بلیت» رضا نام داشت که مهدی هاشمی آن را بازی میکرد و در جایی از فیلم در چهارراه استانبول نوار مبتذل میفروخت و میگفتند او نباید این کار را کند! بابا این شارلاتان است، این عددی نیست، این نفروشد پس که بفروشد؟ زمانی تار و سه تار را لای پتو میپیچیدند و جابجا میکردند، اما حالا همین کارگذاران فرهنگ خنده شان میگیرد وقتی یاد این موضوعات میافتند. یک کتاب مگر چقدر تیراژ یا خواننده دارد که به خاطر گوشزد کردن یک بحران اجتماعی در آن، جلویش را بگیریم.
مسئولان طوری صحبت میکنند انگار ما مردم مقصر هستیم
وی یادآور شد: همین حالا مسئولان با بدترین لحن از بحران اقتصادی و اجتماعی و کمبود آب و بیکاری و خشک شدن دریاچهها و گرانی دلار و... صحبت میکنند طوری که انگار ما مردم مقصر هستیم! یادشان رفته به خاطر بی کفایتی خودشان است. دیگر چه سانسوری از این بالاتر؟! ضابطیان هم به خاطرهای از حضور در جمعی با حضور یکی از مسئولان رده بالای حکومت اشاره کرد که در آن، این مسئول طوری از تخریب محیط زیست صحبت میکرد انگار ما مردم خرابش کردهایم: شماها ۴۵ سال است از میزی به میز دیگر منتقل شدهاید!
فرهنگ هم اذعان کرد: از مردم هم به نفع خودشان استفاده میکنند و میگویند به خاطر مردم این کار را میکنیم و.. کدام مردم؟ مردم شما یا مردم ما؟
از دست سیاسی بودن و تودهایها و چپها فرار کردم
وی در پاسخ به این سوال ضابطیان که آیا تا به حال فیلمی از او به ردههای بالاتر از ارشاد برای پاسخگویی رسیده یا خیر، گفت: حقیقتا خیر. من شانس آوردم که سیاسی نبودم و از دست سیاسی بودن و تودهایها و چپها فرار کردم. خیلی وقت است به این نتیجه رسیدهام که سیاست تفاوت عمدهای با هنر دارد، کار هنر آشکار کردن است و سیاست کارش پنهان کردن. من هیچوقت برملا سیاسی نبودهام.
فیلمنامه «گاندو» ۲۵۰۰ صفحه بود آن را نخوانده بودم
این بازیگر درباره حضور در سریال «گاندو» توضیح داد: این سریال دو وجهی بود. اول اینکه بگویم ۲۵۰۰ صفحه به ما دادند که بخوانیم، صادقانه میگویم من هم نخوانده بودم. مسئولیت نقش خودم در این سریال را میپذیرم. من آنجا از مردی صحبت میکردم که طرفدار قانون است. اشخاصی که میپرسند آقای فرهنگ چرا در این سریال سفارشی بازی کردی، اگر پرسوناژ را دنبال کنند متوجه میشوند من یک کلمه سفارشی حرف نزدم و دائما از قانون صحبت کردم. من چند نقش منفی در سریالهای مذهبی داشتم که آنها را هم حق به جانب بازی کردم. ابوسفیان هم در مکه برای خودش کسی بوده و من همیشه در کلاسهایم هم میگویم که نقش منفی را هم حق به جانب بازی کنید. به هرحال من هیچوقت چه از این سو، چه از آن سو فراخوانده نشدم که پاسخ بدهم چرا این کار را کردم و نکردم.
ماجرای ملاقات داریوش فرهنگ با ترانه علیدوستی در زندان اوین
فرهنگ یادآور شد: یک بار خانم ترانه علیدوستی یادم نیست چه زمانی بود و چرا، به زندان اوین فراخوانده میشود. من به عنوان پیشکسوت و برای همدردی به اوین رفتم تا او را ببینم. من نمیدانستم فضا چه شکلی است و خدا کند هیچکس کارش به زندان نیفتد. در مسیر بودم که تلفنم زنگ خورد و کسی گفت: آقای فرهنگ شما چرا؟! گفتم چی چرا؟ گفت شما اینجا چه کار دارید؟ دور و بر خودم را نگاه کردم ببینم چه کسی دارد با من حرف میزند. پرسیدم شما چه کسی هستید؟ خیلی هم به من احترام میگذاشت. من آنقدر سریال پلیسی بازی کردهام که خیال میکنند من واقعا پلیس هستم. صدای پشت تلفن گفت: «چون شما پیشکسوت هستید باعث میشوید بقیه هنرمندان هم به اینجا بیایند و ما از شما خواهش میکنیم جلوتر از این نیایید!»
نزدیک زندان کسی به من زنگ زد و گفت آقای فرهنگ شما دیگر چرا؟! از این جلوتر نروید!
وی ادامه داد: همیشه این دیوار بلند سانسور به شکلهای مختلفی جلوی من قرار گرفته است. من کمی جلوتر رفتم و دیدم دری باز است، گفتم نکند این برگشت نداشته باشد! (با خنده) ولی به هر حال به احترام پیشکسوتی گذاشتند تو بروم ولی به هوای اینکه بقیه نیایند مرا سریع برگرداندند. واقعا با روشنفکران زندانی و دردمند همدردی میکنم. چه میشود اگر با یکی از این افراد که ما زندانی اش کردهایم اجازه مکالمه و همزیستی بدهیم.
فرهنگ در پاسخ به سوال پایانی ضابطیان مبنی بر اینکه اگر هیچگونه سانسوری نباید چه فیلمی میسازید، گفت: اگر سانسور برداشته شود باید دید چه کسی چه حرفی برای گفتن دارد. من که طبق معمول اولویتم سفر به سرزمینهای ناشناخته فرهنگی و هنری و سفر به ویژگیها و عواطف انسانی است، درباره بی عدالتی و کشف ناشناختهها فیلم میسازم.