سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - نژلا نژادی: رمان «فریاد در ویرانهها» (À crier dans les ruines) نخستین رمان الکساندرا کوزِلیک است؛ نویسندهای که پیش از این رمان بهعنوان استاد دانشگاه و مدرس زبانهای فرانسه، لاتین و یونان باستان شناخته میشد. این پیشزمینه زبانی و متنی در کل ساختار و سبک روایت نقش بنیادین دارد و رمان را به متنی میانرشتهای بدل میکند که در آن زبان، حافظه، اسطوره و ادبیات داستانی در هم میتنند. کوزلیک سه سال برای خلق و پرداخت این رمان وقت صرف کرده تا، به گفته خود، نشان دهد «چگونه انسان و طبیعت از خاکستر خود دوباره برمیخیزند، زمانی که همهچیز از دست رفته است.»
روایت و ساختار زمانی
داستان از بازگشت شخصیت اصلی، لنا، به شهر پریپیات آغاز میشود؛ شهری که پس از انفجار نیروگاه چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ به منطقهی ممنوعه بدل شد. لنا پس از سالها تبعید در غرب، برای یافتن ایوان، عشق کودکیاش، بازمیگردد. این جستوجو صرفاً روایتی عاشقانه نیست، بلکه به مثابه رویارویی با تاریخ و حافظهی جمعی عمل میکند.
کوزلیک از ساختار زمان گسسته بهره میگیرد. روایت مدام میان گذشته و حال در نوسان است و فلشبکهای متعددی دارد که از طریق نامههای ایوان و خاطرات زنکا، مادربزرگ لنا، بازگو میشوند. این دو منبع حافظهای، بهنوعی بایگانیِ درونی رمان را شکل میدهند. در نتیجه، روایت صرفاً خطی نیست، بلکه بر مبنای بازگشتهای ذهنی و بازیافتِ خاطرات گسسته پیش میرود. این ساختار چندزمانی، یادآور رویکردهای پسامدرن به حافظه است؛ یعنی حافظه نه بهعنوان ثبت گذشته، بلکه بهعنوان فرایندِ تکرار و بازسازی در زمان حال عمل میکند.
تقابل دو جهانبینی
در لایهی زیرین روایت، دو خانواده دو نظام فکری در برابر هم قرار میگیرند. خانوادهی ایوان، که پدرش شبان است، نمایندهی دانشی بومی و طبیعی است؛ دانشی که در پیوند با زمین و چرخه زیست میزید. در مقابل، خانواده لنا با پدری مهندس، در مدار عقلِ مدرن و اعتماد به علم و تکنولوژی قرار دارد.
فاجعه چرنوبیل این دو نظام را در معرض آزمونی اخلاقی قرار میدهد. کوزلیک نشان میدهد که علم، بدون اخلاق و آگاهی از محدودیتهایش، به نیرویی مخرب بدل میشود، و طبیعت، با وجود آسیب، نیروی احیاگر دارد. بنابراین رمان تقابل سادهی «طبیعتِ خوب» و «علمِ بد» را بازتولید نمیکند، بلکه به همزیستیِ ناپایدار این دو اشاره دارد. فاجعه در این معنا نه شکستِ تکنولوژی بلکه بحرانِ انسانِ مدرن است.
زبان و سبک؛ زیباییشناسی یا مانع روایی
یکی از بحثبرانگیزترین ویژگیهای رمان، زبان شاعرانه آن است. کوزلیک در نخستین اثر خود بهوضوح شیفته زیبایی کلام است. جملات سرشار از تصویر، استعاره و موسیقی درونیاند. این زبان در توصیف ویرانهها، سکوت و بازگشت طبیعت، جلوه چشمگیری دارد.
بااینحال، از منظر نقد روایی، این زبان گاه مانع پیشرفت روایت میشود. آرایهها و تصاویر متراکم، سرعت خواندن را کاهش میدهند و فاصله عاطفی میان خواننده و متن را افزایش میدهند. هنگامی که داستان نیازمند دقت تاریخی یا وضوح روانشناختی است، زبانِ بیشازحد شاعرانه موجب کمرنگشدنِ وجه مستند و شناختی اثر میشود. به بیان دیگر، در «فریاد در ویرانهها» زبان نه تنها ابزار روایت بلکه گاهی خودِ موضوع و مانع آن است.
بازنمایی فاجعه
رمان کوزلیک در مرز میان روایت فردی و تاریخی حرکت میکند. فاجعه چرنوبیل در اینجا بهعنوان رویدادی فراتر از یک حادثهی محلی دیده میشود؛ زخمِ مشترکی در حافظهی اروپای شرقی و در سطحی وسیعتر، در حافظه جهانی انسان مدرن. لنا با بازگشت خود، حاملِ تجربهی دوگانهی تبعید و بازشناسی است: از یک سو قربانیِ ویرانی، از سوی دیگر شاهدِ آن.
در سطح ساختاری، نامهها و خاطرات زنکا کارکردی شبیه شهادت دارند. این فرم یادآور ادبیات شاهد (testimony literature) است؛ ژانری که میان ادبیات و سند تاریخی در نوسان است. کوزلیک از این قالب برای بازسازی حافظهی جمعی بهره میگیرد، اما همزمان آن را با زیباییشناسی ادبی ترکیب میکند. بهکارگیری این ترکیب چون شمشیری دو لبه عمل میکند: از یکسو زبان، حافظه را از زوال نجات میدهد؛ از سوی دیگر، آرایش شاعرانهی زبان گاهی از وضوح شهادت میکاهد.
زنانگی، مراقبت و تداوم
در رمان، نقش زنان بهویژه مادربزرگ (زنکا) و لنا، فراتر از نقش روایی است. آنان حاملان حافظهاند. زنکا با قصهها و باورهای عامیانه و زبان مادری، میان اسطوره و واقعیت پلی میسازد. لنا، که از سرزمین خود جدا شده، از طریق همین میراث زبانی و فرهنگی دوباره به ریشه بازمیگردد.
بدین ترتیب، کوزلیک فاجعه را از دیدگاه زنانه بازنویسی میکند؛ نه فاجعه فروپاشی، بلکه فاجعه گسستِ حافظه.
عشق، تبعید، و ریشهکنی
در این رمان، عشق صرفاً مضمون عاطفی نیست، بلکه ساختارِ معنایی اثر را میسازد. عشق لنا و ایوان بازنماییِ رابطه انسان با خاک، با زبان و با گذشته است. این عشق در سه بُعد قابلتحلیل است:
۱. عشق انسانی و عاطفی
۲. عشق به طبیعت و سرزمین
۳. عشق به زبان و حافظه
در هر سه سطح، عشق در برابر زوال عمل میکند. لنا از طریق عشق، امکانِ بازسازیِ هویت از دسترفته را مییابد. بااینحال، کوزلیک با رمانتیزه کردنِ این رابطه در خطر تقلیل روانشناختی قرار میگیرد؛ یعنی گاه پیچیدگیِ روانی شخصیتها فدای نمادپردازی میشود.
فضا و زمان پسافاجعهای
فضای پسافاجعه در «فریاد در ویرانهها» بهدقت طراحی شده است. طبیعت و شهر به موجوداتی زنده تبدیل میشوند که نشانههای زندگی و مرگ را همزمان در خود دارند. توصیفهای محیطی کیفیتی وهمناک دارند و یادآور روایتهای پساآخرالزمانی در ادبیات معاصرند.
کوزلیک از سکون و سکوت برای ساختن نوعی «زمان تعلیقی» استفاده میکند. در این زمان، گذشته هنوز پایان نیافته و حال هنوز آغاز نشده است. این وضعیت میانزمانی با نظریههای حافظه تروما همخوانی دارد: سوژهای که در زمان فاجعه گیر کرده و توان عبور ندارد.
از نظر سیاسی، رمان اشارههایی گذرا به پسزمینهی اتحاد شوروی و تغییرات پس از فروپاشی دارد، اما تمرکز آن بر تجربه انسانی است نه تحلیل ساختارهای قدرت. این انتخاب باعث میشود که اثر از سطح نقد اجتماعی فاصله بگیرد و در حوزهی فلسفیترِ «تجربهی فاجعه» قرار گیرد.

بینامتنیت و دیالوگ با ادبیات جهان
یکی از جنبههای برجسته رمان، بینامتنیت گسترده آن با آثار کلاسیک است. ارجاعات مستقیم یا ضمنی به «یادداشتهای یک دیوانه» از گوگول، «عشق اول» از تورگنیف، «بلندیهای بادگیر»، «شازدهکوچولو» و «ریشآبی» و بسیاری دیگر ساختار متنی رمان را غنیتر میکند. این ارجاعات صرفاً نشانهشناسانه نیستند، بلکه سازوکاری برای پیوند دادن حافظهی بومی اوکراینی با حافظهی ادبی اروپاییاند.
در این سطح، فریاد در ویرانهها از محدودهی «رمان محلی دربارهی چرنوبیل» فراتر میرود و به گفتوگویی جهانی دربارهی آسیب جمعی و حافظهی تاریخی بدل میشود. رمان نشان میدهد که چگونه فاجعه میتواند زبان مشترک ادبیات باشد، همانگونه که در آثار پساهیروشیما یا پساهولوکاست دیدهایم.
تابآوری و مقاومت روانی
شخصیت لنا شاهد فاجعهی چرنوبیل و حامل ترومای پس از آن است. او از فاجعه جان بهدر برده، اما درونش درگیر بازتجربه آن است. بازگشت او به پریپیات، نوعی مواجهه درمانی است؛ بازسازی هویت از طریق بازگویی. ماندنِ او در ویرانهها، شکلی از مقاومت در برابر فراموشی است.
کوزلیک نشان میدهد که بقا نه به معنای رهایی، بلکه به معنای آگاهی از زخم است. تابآوری لنا با هزینهی از دست دادنِ آرامش و پیوستگیِ روانی همراه است؛ اما در نهایت، زبان، ابزار او برای زیستن میشود.
جایگاه رمان «فریاد در ویرانهها» در ادبیات فاجعه
در سنت ادبی چرنوبیل، اثر کوزلیک میان دو قطب قرار میگیرد: از یک سو روایت مستند و شاهدگونهی سوتلانا الکسیویچ در «صداهایی از چرنوبیل»، و از سوی دیگر، روایت داستانی و جنایی مورگان اودیک در «دلایلی نیک برای مردن». کوزلیک در میانهی این دو مسیر حرکت میکند: از واقعگرایی مستند فاصله میگیرد اما از تعهد اخلاقی به فاجعه جدا نمیشود.
اگر اودیک از منظرِ گناه و مسئولیت به چرنوبیل مینگرد، کوزلیک به آن بهمثابهی آزمایشگاهی برای عشق و حافظه نگاه میکند. همچنین شباهتهای زیادی میان این رمان و فیلم «هیروشیما عشق من» (مارگریت دوراس و آلن رنه) دیده میشود: در هر دو، رابطهی عاشقانه راهی است برای بازگویی فاجعهی تاریخی. با این تفاوت که دوراس داستان را در سکوتی فاقد معنا به پایان میرساند، اما کوزلیک هنوز به امکانِ پژواک و تداوم باور دارد. در نتیجه، رمان از ناامیدی مطلق فاصله میگیرد و به سوی نوعی امید اگزیستانسیالیستی میل میکند.
جمعبندی
«فریاد در ویرانهها» اثری است میان شعر و شهادت، میان تاریخ و تخیل. قوت آن در خلق فضای حسی، زبان غنی و تمرکز بر حافظه جمعی است. ضعف آن در زیادهروی شاعرانه و ناپیوستگی زمانی و مکانی است که گاه انسجام روایی را تهدید میکند. از منظر مطالعات فاجعه، اثر کوزلیک نمونهای از گرایش نوین ادبیات اروپایی است که فاجعه را نه بهعنوان رویداد تاریخی بلکه بهمثابهی وضعیتِ درونی بشر بازمیخواند.
برای خواننده امروز، رمان یادآور این پرسش است که چگونه میتوان از ویرانه سخن گفت بیآنکه به تکرار اندوه فروغلتید. کوزلیک پاسخ میدهد: با فریاد در ویرانهها.
متن اصلی این رمان با عنوان À crier dans les ruines در سال ۲۰۱۹ در فرانسه و ترجمه فارسی آن بهقلم ابوالفضل اللهدادی و توسط نشر نو در سال جاری منتشر شده است.
رمان «فریاد در ویرانهها» تاکنون برندهی ۱۱ جایزهی ادبی بینالمللی شده و بهعنوان یکی از شاخصترین آثار پسافاجعه در ادبیات جهان شناخته میشود.
∎