گروه اندیشه: محمدرضا واعظ شهرستانی پژوهشگر دکتری فلسفه (۲۰۱۶-۲۰۱۹، دانشگاه بُن آلمان)؛ پژوهشگر فلسفه (۲۰۱۹- هماکنون، دانشگاه بُن آلمان) است. وی بنیانگذار موسسه رویش دیگر است. او در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، تلاش کرده است که شیوه اطلاع رسانی در باره اتهام پژمان جمشیدی را از منظر فلسفی به بحث بنشیند. مطلب او در سایت انصاف نیوز منتشر شده که در زیر از نظرتان می گذرد:
****
 خبر کوتاه بود و هولناک: پژمان جمشیدی، بازیگر محبوب و فوتبالیست پیشین، به اتهام تجاوز و آدمربایی بازداشت شد. از همان ساعتهای نخست، شبکههای اجتماعی به دو جبهه علیه یکدیگر تقسیم شدند: گروهی با اطمینان از «توطئه و پاپوش» حرف زدند و گروهی دیگر از «جرمی قطعی». نه دستگاه قضایی سخن نهایی را گفته و نه جزئیات پرونده روشن است، اما در میان مردم، حکم صادر شده بود. این دوقطبی واکنشها، چیز تازهای نیست. گویی مُد شده است که با هر خبر جنجالی، جامعه بهسرعت به صحنهای دوقطبی تبدیل شود؛ میدان نبردی که در آن حقیقت، قربانی سرعت و هیجان میشود.
   در چنین لحظاتی، مسئله دیگر فقط این نیست که «چه کسی چه کرده است»، بلکه مسئله مهمتر آن است که ما با خبر چه میکنیم؟! آیا صبورانه به دنبال فهم دقیق ماجرا میرویم و یا فقط در پی قضاوتی هستیم که ذهنمان را آرام کند؟! آیا حق داریم پیش از روشن شدن واقعیت، حکم بدهیم؟ و اگر نه، آیا باید روایت یک زن از خشونت را به تعویق بیندازیم؟
   این جُستار پاسخی به همین دوگانه است: پاسخی میان سکوت و فریاد، میان باور و احتیاط. به عبارت دیگر، در این وضعیت، دیگر پرسش اصلی «چه اتفاقی افتاده؟» نیست، بلکه پرسش این است که «چطور قضاوت کنیم؟!». 
   در حقیقت، این یادداشت، کوششی است برای پاسخ دادن به همین پرسش؛ به این منظور، نخست بر اساس اندیشۀ هانا آرنت دربارۀ قضاوت، حقیقت و مسئولیت یک شهروند در فضای عمومی، و در ادامه بر اساس نظریههای فمینیستی دربارهی روایت خشونت جنسی و بیعدالتی معرفتی (epistemic injustice) به بررسی این موضوع خواهم پرداخت.
   هانا آرنت در مقالۀ «حقیقت و سیاست» (Truth and Politics, 1967) مینویسد که دوام جامعۀ انسانی بر پایۀ «حقیقتهای مبتنی بر واقعیت» (factual truths) است؛ یعنی آن دسته از دادهها و رویدادهایی که میتوان دربارهشان شواهد و مستندات عینی ارائه کرد. از نظر او، این حقیقتها در معرض خطرند، زیرا در قلمرو سیاست، همواره وسوسهای برای جایگزینکردن «نظر» (opinion) به جای حقیقت وجود دارد. خطر از آنجا آغاز میشود که نظر شخصی یا داوری سیاسی را به جای واقعیت بنشانیم. در نتیجه، بنیان امور انسانی فرو میپاشد. (Arendt, 1967, pp. 227–249)
   واکنشهای رسانهای در دو قطب مخالف به اتهام پژمان جمشیدی نمونۀ جالبی برای توضیح مفهوم مورد نظر هانا آرنت است: هنوز روند رسمی در جریان است، اطلاعات و دادهها کافی نیست و کسی از حقیقت ماجرا به صورت مبتنی بر واقعیتی خبر ندارد، اما هرکس از موضع احساسی، سیاسی یا اخلاقیِ خود، داوری میکند و حکم صادر میکند. چنین شتابی نه نشانۀ آگاهی جمعی، که نشانۀ اضطراب جامعهای است که تحمل «نمیدانم» را از دست داده است.
   قضاوت، اگر بخواهد انسانی باشد، باید میان شنیدن و حکم دادن فاصلهای بگذارد. به عبارت دیگر، از درگیری فوری با امر واقع فاصله بگیریم؛ فاصلهای نه از جنس بیتفاوتی، بلکه از جنس اندیشیدن. قضاوت بیوقفه، شبیه شلیک بیهدف است؛ هرچه در تیررس باشد را میزند. در ماجرای اخیر نیز همین اتفاق افتاد: پیش از بررسی، پیش از شواهد، پیش از حتی شنیدن روایتهای کامل، فضای عمومی پر شد از اتهام، تحقیر و دفاعهای کور.
   هانا آرنت در درسگفتارهایش بر فلسفهی سیاسی کانت مینویسد: قوهی قضاوت، یعنی توانایی «در نظر گرفتن دیدگاه دیگران» پیش از اظهار نظر (Arendt, 1982). یعنی توان توقف، شنیدن، و باز کردن چشم در برابر تجربههایی که با ما فرق دارند. در پروندهی پژمان جمشیدی، این توان غایب بود. آنچه بهجای آن آمد، نوعی واکنش تودهای بود که نه عدالت میخواست و نه حقیقت.
   واکنشهایی که نمایش خود را در هیجان قضاوت جستوجو میکردند. این همان چیزی است که شاید بتوان نام آن را «هیجان قضاوت» نامید: وقتی قضاوت از اندیشیدن جدا میشود و تنها به بازتولید هیجان جمعی خدمت میکند. اما مسئولیت شهروندی یعنی مکث کردن؛ یعنی تمرین تحمل «نمیدانم» تا حقیقت بتواند مجال بروز بیابد.
 محمدرضا واعظ شهرستانی
  محمدرضا واعظ شهرستانی 
 اما تأملِ آرنتی اگر تنها بماند، میتواند به سکوتی تبدیل شود که خود نوعی بیعدالتی است. زیرا در ماجرای خشونت جنسی، سکوت همواره به سود قویتر تمام میشود. میراندا فریکِر در کتاب بیعدالتی معرفتی (Epistemic Injustice, 2007) توضیح میدهد که زنان، بهویژه وقتی از تجربۀ خشونت سخن میگویند، در جامعه بهصورت ساختاری از «اعتبار شناختی» کمتری برخوردارند.
   یعنی حرفشان از پیش با تردید شنیده میشود، صرفاً چون از زبان زنی مطرح شده است! او این وضعیت را شکلی از بیعدالتی جنسیتی میداند که نه در دادگاه، بلکه در زبان و گوش ما رخ میدهد. او چنین میگوید: «برای نمونه، در پروندهی آزار جنسی، ممکن است گواهی یک زن به ناحق باور نشود، تنها به دلیل پیشداوری جنسیتی.» (Miranda Fricker, 2007, p.9)
در واکنشهای پیرامون پروندۀ پژمان جمشیدی، این الگو بهوضوح تکرار شد. بسیاری از کاربران در همان ساعات اول نوشتند: «حتماً دنبال شهرت است»، «اگر راست میگوید چرا حالا حرف زده؟»، یا «لابد خودش خواسته». اینها فقط جملات پراکنده در فضای مجازی نیستند؛ نشانههای یک فرهنگاند که هنوز نمیتواند رنج زن را به خوبی بشنود.
   کیت مَن در منطق زنستیزی (Down Girl, 2017) این وضعیت را بهدقت تحلیل میکند: جامعه برای مردان محبوب، نوعی «سپر اخلاقی» میسازد، چون او خوشرو است، محبوب است، پس «نمیتواند چنین کاری کرده باشد». در نتیجه، زن شاکی از همان آغاز باید نه فقط از ادعای خود، بلکه از اعتبار خود و حقانیت سخنش نیز دفاع کند.
   سارا احمد در کتاب شکایت (Complaint!, 2021) همین وضعیت را در ساختارهای رسمیتر بررسی میکند: وقتی فردی شکایت میکند، خودِ او تبدیل میشود به مسئله. به جای شنیدن شکایت، ساختار، شاکی را حذف میکند. احمد میگوید: «وقتی از خشونت حرف میزنید، اغلب متهم میشوید به اینکه دارید مزاحمت ایجاد میکنید.»
   این همان تجربهای است که در روایت رسانهای پروندۀ جمشیدی هم دیده میشود: طبق ادعای شاکی، پس از آنچه او تجاوز مینامد، فشارها و تماسهایی برای واداشتنش به سکوت صورت گرفته است (IranWire, 2025). چنین الگویی، صرفنظر از نتیجۀ حقوقی پرونده، یادآور ساختارهای تاریخی خشونت و سکوت است.
   بنابراین، وقتی زنی میگوید به من آسیب رسیده، نخستین وظیفۀ اخلاقی ما این است که او را جدی بگیریم، پیش از آنکه او را داوری کنیم. باید به این نکته دقت کنیم که جدی گرفتن یعنی حمایت و همدلی به منظور روشن شدن ماجرا، نه حکم دادن. یعنی گوش دادن به او، نه انکار کردن.
   اگر آرنت از ما میخواهد مکث کنیم و فریکِر از ما میخواهد گوش بدهیم، جمع این دو یعنی تمرین قضاوتی انسانیتر؛ قضاوتی که نه از ترس، سکوت میکند و نه از هیجان، میسوزاند. در مواجهه با اتهام علیه پژمان جمشیدی، چنین قضاوتی به این معناست که ما بتوانیم همزمان دو موضع را حفظ کنیم: ۱. روایت زن شاکی را با احترام و جدیت بشنویم؛ به او حمله نکنیم، تمسخرش نکنیم، و از او در برابر خشونت ثانویۀ فضای عمومی محافظت کنیم. ۲. از سوی دیگر، پیش از روشن شدن حقیقت قضایی و ارائۀ شواهد معتبر، از صدور حکم قطعی علیه متهم خودداری کنیم.
   به زبان فلسفی، این همان تلاش برای حفظ دو نوع عدالت است: عدالت معرفتی (Epistemic Justice) که با شنیدن و احترام به راوی محقق میشود، و عدالت مبتنی بر واقعیت (Factual Justice) که با وفاداری به حقیقت و روند رسیدگی حفظ میگردد. در چنین شرایطی، تفکر نقادانه ما را از داوری شتابزده بازمیدارد و تفکر مراقبتی ما را از بیتفاوتی میرهاند و هر دو برای جامعهای انسانی ضروریاند. به عبارت دیگر، اگر تنها نقاد باشیم، در بیرحمیِ تحلیل گم میشویم و اگر تنها مراقب باشیم، در احساسات خام فرو میرویم.
   میان این دو، تعادلی هست که میتوان آن را «قضاوت انسانی» نامید، قضاوتی که هم به حقیقت وفادار است و هم به رنج انسان. سرانجام، لازم میدانم به این نکته نیز اشاره کنم که شبکههای اجتماعی، ما را به شتابزدگی عادت دادهاند. هر خبری باید فوراً تفسیر، تحلیل، قضاوت و منتشر شود. اما حقیقت، با شتاب بیگانه است و عدالت، نیازمند آهستگی است. ماجرای پژمان جمشیدی، فارغ از نتیجۀ نهایی پرونده، آینهای در برابر ماست: آینهای که نشان میدهد چقدر تحمل «نمیدانم» در ما کم شده است.
   در این آینه، دو چهره از بیعدالتی پیداست. بیعدالتی در حق قربانی، اگر صدایش را نشنویم و بیعدالتی در حق حقیقت، اگر پیش از وقت حکم بدهیم. یادمان باشد که اگر هانا آرنت میگفت که اندیشیدن، نخستین شکل مقاومت در برابر شر است (Arendt, 1963). در زمانۀ ما، شاید بتوان گفت: اندیشیدن، نخستین شکل مقاومت در برابر هیجان قضاوت است. یعنی مکثی میان خبر و حکم، میان شنیدن و گفتن. یعنی جایی در درون ما هنوز بتواند بپرسد: آیا میدانم، یا فقط میخواهم که بدانم؟!
منابع:
   • Arendt, H. (1963). Eichmann in Jerusalem: A Report on the Banality of Evil. Viking Press.
   • Arendt, H. (1967). Truth and Politics. In Between Past and Future. Penguin Books.
   • Arendt, H. (1982). Lectures on Kant’s Political Philosophy. University of Chicago Press.
   • Ahmed, S. (2021). Complaint! Duke University Press.
   • Fricker, M. (2007). Epistemic Injustice: Power and the Ethics of Knowing. Oxford University Press.
   • Manne, K. (2017). Down Girl: The Logic of Misogyny. Oxford University Press.
   IranWire. (28 Oct 2025). “The Alleged Rape Case That Has Shaken Iran.” https://www.iranwire.com/en/features/145887
 ∎
∎
                    