به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در ابتدای مراسم که به دلیل ازدحام حضور مخاطبان، علاوه بر سالن استاد شهناز در سالن استاد ناصری نیز همزمان روی پرده رفت، بخشهایی از صحبتهای ناصر تقوایی در رویدادهای مختلف سینمایی نمایش داده شد و در ادامه پیامی صوتی از «بهرام بیضایی» پخش شد. بیضایی در این پیام صوتی گفت: تبریک میگویم؛ بزرگداشتِ فیلمسازی، یادآوریِ کارِ اوست — با نمایشِ فیلمهایش، یا نو کردنِ آن فیلمها، یا فراهم آوردنِ امکانِ کار برای او. امکانی که در کشورِ ما گاهگاه از کسانی گرفته و به کسانی بخشیده شده است.
او ادامه داد: تقوایی هرگز نورِ چشمی نبود، و خودش هم نمیخواست باشد. احترام به سینمایِ جدی به او اجازه داد که چنین بماند، و در نتیجه محبوبِ پولسازان نبود.
بیضایی در این پیام صوتی توضیح داد: یادم است در معتبرترین مجلات سینمایی کشور، وقتی جشنِ بههم خوردنِ یکی از فیلمهای مرا گرفته بودند، نوشته بودند: تقوایی و بیضایی خودشان نمیخواهند فیلم بسازند! و غلط از ایشان بود. هیچ فیلمسازی نیست که نخواهد فیلم بسازد؛ ولی هستند فیلمسازانی که به احترامِ فکر و فرهنگ، نخواهند در لجن فرو روند، که سینمایِ پاکیزهی ایران از آن درمیآید. در شادیِ بزرگداشتِ تقوایی، دورادور کنارِ شما هستم.
در ادامه «مجید برزگر» که مجری این مراسم بود متن مکتوبی از بهرام بیضایی را قرائت کرد: «روزی که هیچکس انتظارش را نداشت، ناصر تقوایی موفق شد دستکم مرگ خود را چون آخرین فیلم مستقلش در آزادی کامل و بیدستدرازیِ مجوزها، کارگردانی کند. او صحنه رفتن خود را چنان برپا کرد که حتی مرگ هم نتوانست از اختیارش برآید. تماشاگرانش در پشتیبانی از او برخاستند؛ دفاع خواستند و ناگهان، صدای سالهای گمشده، صدای همسرش، صدای خود او شد. برخی در اندازهی آثارشان هستند، برخی بزرگتر، برخی کوچکتر… و برخی بزرگند. در چند دهه گذشته، هیچکس از اهل فرهنگ صاحب مرگ خود نبود. نامهای بزرگی که از دیدگاه دوستداران فرهنگ، بیآنکه مجالِ بدرود بیابند، در سکوت ناپدید شدند؛ اما هنر کارگردانی ناصر تقوایی در همینجا معنا یافت.»
او در بخش پایانی این پیام مکتوب را اینگونه روایت کرد: «او در یکی از نیرومندترین صحنهآراییهای سینمایی عمرش، توانست تن تمام خود و مهار آیینهای مرگ خویش را به اختیار خود درآورد. از اینرو، آخرین و شاید از نظر تاریخی یکی از مهمترین فیلمهای مستقلش را ساخت؛ فیلمی که از یکرنگ شدن با چرخهی تبلیغات آقایان دور ماند. در آخرین درس، ناصر تقوایی بهترین درسش را داد. بدرود، ناصر تقوایی، ما هنوز به درسهای بیشتری از تو نیازمندیم.»
اصغر فرهادی: جایگاه ناصر تقوایی برای من ورای تصور است
اصغر فرهادی نیز با ارسال یک پیام ویدیویی بیان کرد: تنها نکتهای که میخواهم به همه گفتهها و نوشتههای دوستان اضافه کنم این است که ایشان جایگاهی ورای تصور برای من دارند، ایشان کارگردانی بسیار معاصر هستند و منظورم از کلمه معاصر این است که موضوعاتی که در اثر مطرح میشود، همچنان دغدغه امروز است و این ویژگی برای یک فیلم بسیار درخشان است.
فرهادی در ادامه بیان کرد: آقای تقوایی جزو معدود نویسندگانی است که در پرداخت و خلق شخصیتهای فرعی مهارت بسیاری داشتند و وزن شخصیتهای فرعی که ایشان به آنها میپرداختند بسیار بالا بود. همان طور که ما همه جزییات نقشهای فرعی «ناخدا خورشید» هم در خاطرمان مانده است.
او در پایان گفت: دلم میخواهد درباره فیلم «ای ایران» صحبت کنم. فیلمی که سکانس پایانیاش بسیار تاثیرگذار است. جایی که معلم و شاگردانش با یک ظرافت، خلاف جهت حرکت مردم حرکت میکنند… ما متاسفانه یکی از مهمترین فیلمسازان سینمای ایران را از دست دادیم که سنگ بنایی را بنا نهادند.
ناصر تقوایی؛ کارگردان مرگ خویش
سپس محسن امیریوسفی، کارگردان سینما روی صحنه آمد و سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: ما در اندوه و بهت بودیم؛ از آنرو که چرا باید روز رفتنِ شما با روز قتل داریوش و همسرش یکی باشد و ۲۲ مهرماه را به روزی سیاه در تاریخ سینمای ایران بدل کند. روزی که، شاید به تلخی و به طعنه، باید آن را «روز کارگردان» نامید.
رییس کانون کارگردانان سینمای ایران ادامه داد: آقای تقوایی عزیز، دو روز پس از رفتنِ شما، در روز خاکسپاریتان، گفتند: «هیچ حرفی نباشد. اما شما با همین سه کلمه، مراسمی را چنان ماندگار ساختید که استاد بهرام بیضایی گفت: «ناصر تقوایی، روزی که کسی انتظارش را نداشت، موفق شد دستکم مرگِ خود را چون آخرین فیلم مستقلش، در آزادی کامل و بیدستدرازی مجوزها، کارگردانی کند. تماشاگران در پشتیبانی به پا خاستند و ناگهان صدای سالهای گمشده، صدای همسرش، صدای او شد.»
او ادامه داد: «آقای تقوایی عزیز، درود بر شما. در چهارمین روزِ رفتنتان، فرصتی پیش آمد تا در مراسمی، از ظلمِ توقیف و سانسوری بگوییم که سالها بر شما رفت؛ از موانعی چون ممیزی فیلمنامه، شورای ساخت، و بهانههای واهی تولید، که مانع ساخت یک سریال ماندگار و پایان دو فیلم سینمایی شما شد. در آن مراسم گفتیم: روزی در این مملکت، دادگاهی تشکیل خواهد شد به نام «دادگاه رسیدگی به جنایات فرهنگی» در آن دادگاه، تعدادی از مدیران وقت و معدودی سینماگر معمول، باید پاسخگوی رفتارشان با شما و دیگران باشند.»
امیر یوسفی در ادامه سخنرانی خود بیان کرد: «آقای تقوایی عزیز، همه در مراسم دست زدند، اما چشمانتان روز بد ندید! ما نمیدانستیم جنایتکاران فرهنگی از آنچه میپنداریم، به ما نزدیکترند.»
این هنرمند با اشاره به اعتراض تقوایی به ممیزی گفت: «شما در یکی از روزهای یکی از ۲۴ سالِ پایانی عمرتان، که دیگر نتوانستید فیلم بسازید، گفته بودید: «تا زمانی که مجبور به گرفتن اجازه باشم، فیلم نمیسازم.»
او ادامه داد: «باور نمیکنید، دو روز بعد از رفتن شما، اتفاقی غیرمنتظره افتاد. در ششمین روزِ درگذشتتان، «کانون کارگردانان سینمای ایران» و دو صنف سینمایی دیگر خواهان حذف «پروانه ساخت» و از میان برداشتن «ممیزی فیلمنامه» شدند، اتفاقی بیسابقه در تاریخ سینمای ایران، که در عزای رفتنِ شما، نقطهی امیدی کوچک برای آیندهی سینمای کشور ساخت.»
امیریوسفی ادامه داد: «این پایان کار نبود؛ در هشتمین روزِ رفتنِ شما، اتفاقی بزرگتر رخ داد: ۱۶ صنف دیگر سینمایی نیز به آن مطالبه پیوستند، و مجموعهی صنوف معترض به ۱۹ صنف رسید.»
این هنرمند درباره اعتراض به ممیزیهای اعمال شده روی آثار فرهنگی گفت: «۱۹ صنف خانه سینما، در اتفاقی تاریخی، اعلام کردند: «ممیزی فیلمنامه و سانسور فکر و اندیشهی فیلمساز، بر سرنوشت همهی سینماگران از کارگردان و فیلمنامهنویس گرفته تا تهیهکننده، بازیگر، صداگذار و طراح صحنه تأثیری منفی میگذارد.»
او ادامه داد: «برای نخستین بار، این تعداد صنف سینمایی خواهان پایان سانسور فیلمنامهها و حذف پروانه ساخت شدند؛ همان اتفاقی که اگر زودتر میافتاد، شاید ما امروز شاهد ساخت فیلمهای بیشتری از شما و دیگر سینماگران میبودیم.»
این کارگردان با خطاب قرار دادن ناصر تقوایی به عنوان ناخدای سینما توضیح داد: «آقای تقوایی عزیز، میبینید که شما هنوز هم در حال کارگردانیِ ما و ناخدایی کشتیِ سینمای مستقل ایران هستید.»
امیریوسفی در پایان گفت: «در پایان، سپاس خود را تقدیم میکنم به کسی که سی سال عاشقانه در کنار شما بود، از شما، از کارتان، از شأن و از میراثتان جانانه دفاع کرد و میکند، همسر گرامیتان، خانم مرضیه وفامهر عزیز.»
ناصر تقوایی استادی وارسته بود
در ادامه علیرضا داودنژاد روی صحنه حاضر شد و گفت: به نظر من این ورشکستگی منظومه هنری و رسانهای ما که سالی ۷۰ فیلم میسازیم اما همچنان سینمای ما ورشکسته است، این انزوا و محرومیت از مخاطب هنری و رسانه ما، آن روی سکه محروم کردن و منزوی کردن تقوایی از فیلمسازی بود. اگر ما مدیران فرهنگی درستی داشتیم هیچیک از اتفاقها برای عباس کیارستمی، کیومرث پور احمد، داریوش مهرجویی و همسرش و ناصر نمیافتاد. وقتی این چنین بلاهایی سر دانایان سینما میآید، چگونه انتظار داریم که رسانه ورشکسته نشود؟
این هنرمند در پایان بیان کرد: آشنایی من با آقای تقوایی به ۵۰ سال قبل در سندیکای هنرمندان زمان شاه مرتبط است… سالها بعد، پس از فیلم «نیاز»، ایشان از کار خوششان آمد و معاشرتشان با من ادامه داشت. او یک استاد تمام عیار و وارسته بود که هرکسی هر سوالی داشت با همان وارستگی پاسخ میداد و ما یک استاد بزرگ را از دست دادیم.
مردی که هرگز حتی یک پلان علیه مردم نساخت
در بخشی از این مراسم مرضیه وفامهر روی صحنه حاضر شد و گفت: خوشبخت کسانیاند که کردار، گفتار و پندارشان در راه حق و برای حق است و بدبخت کسانی که کردار، پندار یا گفتارشان برای پوشاندنِ حق یا انکارِ آن است؛ برای پشیزی سکه، سیم و زر از برخی نهادها، آنهم دانسته، به نام «هنرمند»، اما در نقاب هنرمند بودند. این را برای کسانی میگویم که میکوشند با این نقاب، بزرگترین آسیبها را به این جامعه بزنند.
مرضیه وفامهر با ذکر روزی، در جمعی کوچک و غیررسمی، وقتی در جایی که خود تقوایی حضور نداشت، نامش آمد، مردم ناگهان دست زدند. وقتی به خانه آمدم، به او گفتم: «ناصر جان، چقدر مردم دوستت دارند! تا اسمت آمد، دست زدند.» او که همیشه ساده و آرام سخن میگفت، لبخند زد و گفت: «خب، من هم مردم را دوست دارم.»
کمی سکوت کرد. در آشپزخانه بودیم. بعد گفت: «اما هیچوقت برای مردم، حتی یک پلان در فیلم نگذاشتم که به ضررشان باشد.»
حرفهای تقوایی ساده بود، اما بسیار عمیق. او چون سادهزیست بود، اندیشهاش نیز ژرف بود. انسانهای متعالی همیناند: ساده و عمیق.
وفامهر توضیح داد: بعد از پنجاه سال تماشای فیلمهایش، میشود فهمید که او برای عوام فیلم نمیساخت؛ زیرا میدانست در مصلحت و خیرِ عوام نیست که امروز برایش دست بزنند و فردا بفهمند بازی خوردهاند.
همسر ناصر تقوایی ادامه داد: حتی اگر هنر او به اندازه کافی از سوی مردم درک نمیشد، او به خیر بلندمدت مردم میاندیشید. برای همان خیر کار میکرد، حتی اگر فهمیده نمیشد و برایش دست نمیزدند.
وفامهر ادامه داد: در این چند روز، خاطرههای زیادی به ذهنم آمده است. در همان سن ۲۳ سالگی، حس کردم غریبترین انسانی که میشناسم، روبهرویم نشسته است. او غریب بود، اما صدایش هنوز در شهر جاری است. حالا که به یادش حرف میزنم، بهتر است کمی هم صدای خودش را بشنویم.
او در پایان گفت: یکی از شاگردانش، محمدرضا نوری، درسگفتارهایی از او گردآوری کرده است که بهزودی منتشر میشود، به نام «حقیقت و واقعیت» تا شاید باز هم از صدای ناصر تقوایی، درسِ سینما و زندگی بگیریم.
قهرمان «ناخدا خورشید»، شرف انسانی است
جعفر پناهی نیز در این مراسم پیامی تصویری ارسال کرد و در آن گفت: «آقای تقوایی برای من فقط یک فیلمساز نیست؛ او حافظهٔ سینمای ایران است. در فیلم «آرامش در حضور دیگران» ظاهراً از جامعهای منظم سخن میگوید، اما در درون آن فروپاشی عمیقی جریان دارد. یا در «ناخدا خورشید»، قهرمانی میسازد که شرفِ انسانی است؛ آن شکست و این مقاومت، برای من دو سوی یک واقعیتاند، واقعیتی که سینمای انسانی را میسازد. و این، مهمترین مسئله است. نمیدانم، شاید خیلی زمان ببرد تا سینمای ایران یک تقواییِ دیگر را به خود ببیند، اما هرگز آقای تقوایی از یادمان نمیرود.
سکوت ناصر تقوایی، زیباترین شکل گفتن بود
سودابه فضائلی با ارسال یک پیام صوتی درباره ناصر تقوایی گفت: آنچه موجب شد هنر هماهنگ، زیبا و تابناک ناصر تقوایی از دست برود و به خاموشی برسد، نه کمکاری، که فشارهای بیرونی بود. اگر برای هنرمند، هنر به مثابه معشوق است، پس چرا و در چه زمان، هنرمند از معشوق خود رو میگرداند؟ ناصر تقوایی چرا سالها با سینما قهر کرد؟
این هنرمند ادامه داد: اما باید دانست که روگردانی از هنر، قهر با هنر به معنای پایانِ هنر و هنرمند نیست؛ بلکه نشانهی مکث و توقف است.
این، یک سکوتِ زیباییشناختی است؛ نشان میدهد که چگونه هنرمند، الهامات هنر را در وجود خود ساکت میکند و از تراوش آن به بیرون جلوگیری مینماید. در چنین زمانی، درونِ هنرمند از خشمِ ناشی از سکوتِ خودخواسته به جوشش درمیآید.
او توضیح داد: نیچه در «چنین گفت زرتشت» میگوید: مرگِ خدایان آنگاه است که قشریگری و ابتذال جای راز پنهان در هنر را میگیرد و در نهایت، به قهر با هنر میانجامد. آیا برای ناصر تقوایی نیز خدایان را میرانده بودند که او با هنرش قهر کرد؟
فضائلی در این پیام صوتی بیان کرد: در اینجا هم، رویگردانی از هنر به معنای از میان رفتن خلاقیت نیست؛ بلکه نشانهی بحرانی در سازمانِ هنرمند است. زیرا هنر همواره در دلِ هنرمند میجوشد و اصرار دارد بیرون آید. اما در زمانِ بحران، هنرمند درمییابد که اگر هنر را بیرونی کند، تقدس از آن زدوده میشود. پس تصمیم میگیرد در درون خود به قداستِ هنر دست یابد و آن را با هوای آلودهی بیرون نیالاید و نفروشد.
او افزود: به زعمِ هایدگر، هنرمندی که قهر میکند، در همان زمان که خود را پنهان میسازد، خود را آشکار میکند. در دورانِ ما، هنرمندانِ واقعی به دو گروه تقسیم شدند: آنها که بدون آلودگی، هنرشان را در سایه ادامه دادند و سخن خود را در پستو گفتند آنان رنج کشیدند، اما کارشان ماند و تفسیرها و تعبیرها بر آن شد تا شاید به آیندگان برسد.
او ادامه داد: گروه دوم، آنان بودند که چون تقوایی، الهامات خود را در درون نگه داشتند و با سکوتشان چون شمشیری صیقلخورده، بیرون را بریدند. اما بیتردید از درون نیز زخمی شدند، و از آن زخم سوختند.
فضائلی ادامه داد: در این حالت، روگردانی و قهر با هنر نشانه زوال هنر نیست، بلکه نشانه نوعی مقاومت است. در جهانِ مدرن، قهرِ هنرمند، قهر با فسادِ بیرون است؛ زیرا هنرمند نمیخواهد ابتذال و فساد را بر هنر خود تحمیل کند و آن را از جوهرش عاری سازد.
او در پایان گفت: میتوان گفت هنر ناصر تقوایی هرگز تمام نمیشود. او اگر از بیانِ هنری رو میگرداند و سکوت اختیار میکرد، در همان سکوت، و بهوسیلهی سکوت، آنچه را نمیتوان بلند گفت، میگفت.
کسی نگفت تقوایی کجاست
محمدرضا اصلانی در ابتدای پیام صوتی خود این چنین گفت: «نگفتند تقوایی در کجاست، چرا نمیسازد، چرا بر او و هر آن کسانِ دیگر، پهنهی خلاقیت اینچنین بسته و قُفره است؟
آیا او آنقدر کار نکرده بود، نساخته بود و نگفته بود که چنین باید بر او سکوت شود؟
این هنرمند ادامه داد: «یادمان نرود در فراز و فرودِ نهیها و بسته بودنِ فضا، و در میان انواعِ خیانتها که خود حدیثی است مفصل هر کارِ او، چه تمهیدی و چه الگویی میتوانست باشد برای گشودن راهی تازه.
او ادامه داد: با هر کاری که به هوشمندی میتوانست انجام دهد، راهی به روی سینمای اندیشمند گشود؛ از اعتراضنامهای پیشرو چون «آرامش در حضور دیگران» تا روایتی دراماتیک و بهدرستی ساختیافته در «ناخدا خورشید»، از کشفِ صدای بخشیان تا ترسیم تراژدی رمزآلودِ رنج و یأسِ زار در جنوب… اما این همه، پیچوخمهایی بود برای گشودن راه خلاقیت و نوآوری؛ نه برای آنکه چنین بر او سکوت شود. سردیِ اکران آثارش و سردیِ اقبال تماشاگران، که تنها تماشا کردند و رفتند، سکوتی شد همسنگِ خاموشیِ سینمایینویسان و اگر گروهی از هوچیان نمیدانستند، و اگر گاه چشمپوشی شد، نه از سر ندانستن بود، بلکه از احترام به فضای سینما تا تهمتی نباشد بر همین سینما.»
این هنرمند بیان کرد: او خانهگزیدن را برگزید؛ و این، خستگیِ اختیارِ هر کس است. او بودنی در جهان را رها کرد، چنانکه یونانیان از خستگیِ حکومتِ سرهنگان رها کردند، یا آرتور رمبو از خشم و خستگی رها شد. اما دریغ که گفتنیها را باید تکرار کرد، اکنون که او رفته است، با حسرت پشتِ سرش. اگر از زنده بودن دفاع نکنیم، مرگ با ما خواهد بود.
او در پایان گفت: همچنان او و کسانی چون او، بودند و هستند. آیا منتظریم تا بروند، تا تازه بگوییم؟
تلاش کردند تقوایی کار نکند
در ادامه مراسم «سعید پورصمیمی» پشت تریبون آمد.
ابتدا مجید برزگر یادآوری کرد که پورصمیمی پس از رفتن تقوایی از سریال «کوچک جنگلی» اولین نفری بود که از پروژه کنار کشید.
در ادامه این بازیگر قدیمی با بیان اینکه «خیلی کلی به سالهای همکاری با تقوایی رجوع میکنم میخواهم نگاهی داشته باشم و از «کوچک جنگلی» شروع میکنم»
او گفت: اتفاقهای آن زمان خیلی مفصل بود و ظاهراً اینطور به نظر میرسد که پس از انقلاب برای تقوایی ممنوعیت درنظر گرفته بودند ولی وقتی سناریوی «کوچک جنگلی» را نشان میدهد، مسئولان وقت حیرت میکنند و سناریوی این مجموعه برای سیستم فرهنگی آنقدر جذاب بود که منع فعالیت دیگر مهم نبود.
این هنرمند با اشاره به روندی که در این مجموعه رخ داد، از نقل قولی که اخیراً مطرح شده مبنی براینکه قرار بوده داریوش مهرجویی را بهخاطر فیلم «اجاره نشینها» به جرم ابتذال بکشند، گفت: این فیلمی بوده که بعد از انقلاب ساخته شد و باید پرسید که وقتی میخواستند با مهرجویی آنگونه کنند، با تقوایی که «دایی جان ناپلئون» را ساخته بود، میخواستند چه کنند؟
پورصمیمی با بیان اینکه «پس از ماجراهای «کوچک جنگلی»، تقوایی سراغ «ناخدا خورشید» رفت و آن هم به مشکلاتی برخورد و میگفتند تقوایی نمیتواند فیلم بسازد»، ادامه داد: گویا قرار بوده پرونده تقوایی را با دو کار ساخته نشده یعنی «کوچک جنگلی» و «ناخدا خورشید» ببندند و بگویند خودش نتوانسته کار کند، بدون اینکه انگ ممنوعیت به او بزنند. این در حالی است که در آن زمان هارون یشایایی با وجود آنکه میدانست فیلم «ناخدا خورشید» فروش نمیکند، به ساخت آن کمک کرد تا پرونده تقوایی بسته نشود. یشایایی میگفت من سودم را آنجایی بردم که «ناخدا خورشید»، ۱۰ دقیقه در جشنواره لوکارنو تشویق شد.
او ادامه داد: از نگاه من، تقوایی خبر نداشت که ماجرای «چای تلخ» و بقیه فیلمهای کار نشدهاش، ادامه همان تلاشها برای بستن پرونده اوست. او خبر نداشت، چون تمام حواسش مشغول کار بود و توجه نمیکرد که چه چوبهایی لای چرخش میگذارند. انگار او باید تاوان ساخت «دایی جان ناپلئون» را میداد.
در بخش بعدی متنی از «محسن تقوایی» توسط دخترش قرائت شد و در ادامه پیام تصویری «محمد رسولاف» پخش شد.
ناصر تقوایی با تصویر آموخت
اسفندیار منفردزاده در یک پیام تصویری گفت: نیازی به فهم گفتوگوها ندید، چرا که تصویرها آثاری بودند که اثر خود را بر او کاشته بودند. او با تصویر آموخت و نوشتن با تصویر را فرا گرفت؛ یعنی از دیدن فیلمها آموخت. مدرسهای یا آموزگاری هم اگر بود، در دسترس او نبود.
این هنرمند افزود: ناصر تقوایی خودآموختهای است سربلند. نکتهی دیگر اینکه تقوایی، همچون امیر نادری، با تصویر نوشت و از بنیانگذاران سینمای مؤلف در ایران بود. او و همنسلانش سینمای سالم و پیشروی ایران را بنیان گذاشتند.
او در ادامه توضیح داد: این فیلمسازان قصهسازی و قصهپردازی نکردند، بلکه از درد مردمان گفتند و ما را به تفکر واداشتند.
منفردزاده با اشاره به یاد داریوش مهرجویی بیان کرد: از خود بپرسیم، آیا قتلی چون قتل داریوش مهرجویی و همسرش، اگر در دنیای آزاد رخ میداد، بازتابش چنین بود که ما داشتیم؟ شرم بر ما باد.
او تأکید کرد: اکنون بهتر است تلخی نکنیم. زندگی شیرین است، به شرط آنکه برای همگان شیرین باشد و همه طعم شیرینی را بچشند.
این هنرمند در پایان گفت: آنان که تنها گلیم خود را از آب میکشند، زندگی نمیکنند؛ شبهزندگی است، مردگی است. بیخبر از حال مردمان بودن، مرگ است.
تقوایی شریف بود و شریف ماند
پرتو نوریعلا، بازیگر، شاعر و نویسنده در پیامی تصویری گفت: ۵۷ سال پیش وقتی ناصر تقوایی از من خواست تا در فیلم «آرامش در حضور دیگران» ایفای نقش کنم هرگز گمان نمیکردم که امروز درباره جای خالی او صحبت کنم. وقتی میخواستم درباره او صحبت کنم چهره آرام و لبان متبسم او به خاطرم آمد.
او ادامه داد: تقوایی شریف بود و شریف ماند و برای اینکه ذهن و کارش را به سانسور نیندازد، کارش را از جای دیگر ادامه داد. متاسفانه هنر در این سرزمین همواره با سانسور همراه بوده است. البته تقوایی باهوشی که داشت تلاش کرد تا تقابل یک جامعه نیمه مدرنیته و نیمه سنتی را نشان دهد.
تشخص فرهنگی بیش از هرچیزی برای تقوایی مهم بود
سعید عقیقی، فیلمنامهنویس و منتقد گفت: آشنایی ما به سالها قبل و کتاب «تابستان همان سال» باز میگردد. شاید امشب به وجه ادبی این هنرمند کمتر پرداخته شد. با فیلمهای ناصر تقوایی بزرگ شدم، بعدتر با خود آقای تقوایی آشنا شدم و نوع ارتباط ما هم خیلی جالب بود، و البته هیچ وقت به خانه هم نرفتیم… باید بگویم نمایشگاه عکاسیاش هم به اندازه داستانهایش شگفتانگیز بود. ایشان فیلم «خشت و آینه» را خیلی دوست داشت اما تشخص هنری را بیشتر دوست داشت و هوشنگ گلشیری نیز چنین دیدگاهی نسبت به هنر و هنرمند داشت.
تقوایی یک هنرمند کامل بود
حسن توکلنیا، تهیهکننده فیلم «کاغذ بیخط» گفت: با آقای تقوایی نشستیم و ایشان فیلمنامه چندین قصه را برای من تعریف کردند و بنده در نهایت فیلمنامه «کاغذ بی خط» را انتخاب کردم چون میدانستم که میتوانم به آن را سرانجام برسانم… همیشه دوست داشتم کار با ایشان را ادامه دهم، اما موقعیت فراهم نشد.
او ادامه داد: ناصر تقوایی انسانی خوش اخلاق، محترم، خونسرد و دوست داشتنی بود… به واقع این سرزمین چنین هنرمند کاملی را به خود ندیده است.
استقلال هنرمند برای تقوایی امری وجودی بود
نسیم خاکسار، نویسنده و نمایشنامهنویس با ارسال پیامی تصویری درباره ناصر تقوایی گفت: او هنرمندی کنجکاوی بود که در درست دیدن اصرار داشت، او درست و دقیق میدید، در داستانهای او اصل وجود دارد، او در صحبت کردن درباره انسانهایی که میشناسد هم گوهر درونی آنها را به نمایش میگذارد.
این هنرمند در پایان گفت: استقلال هنرمند برای او امر وجودی بود که سبب میشد به هیچگونه سانسوری تن ندهد. او در چنین فضایی میزیست و کار میکرد. رئالیسم در کارهای او فراهم شده چنین فضایی بود که با کار و زحمت میساخت.
∎